یادگارهای #خاک_خورده
اما فراموش ناشدنی ... « ۱ »
🍃☘🌸☘🍃
✍ آن سالهای دور که امکاناتِ درج خبر آنهم #خبر_فرهنگی_هنری نسبت به الان خیلی کمتر بود، چنانچه مطلبی در جراید شهرستانی یا استانی نشر داده میشد، از جذابیت خاصی برخوردار بود.
بعد از برپایی نمایشگاه سال ۷۴، خبری کارشد مبنی بر حضور حقیر به عنوان جوانی که تازه پا به عرصهی #هنر گذاشته و با عزمی جزم، اصرار به ادامهی زندگی هنریش دارد.
نوشتهی پیشِ رو در طوبی ویژهنامهی
#آران_و_بیدگل است که در آرشیو خصوصیم نگهداری میشود .
🗞📚
#طوبی
#ویژهنامه_آران_و_بیدگل
#مرداد_ماه_۷۵
مصادف با ایامی که آبادی مان از بخش به
#شهرستان ، ارتقاء پیدا کرد
سال دوم، شماره بیست دوم
صفحه ۹ و ۱۰
را هم ملاحظه بفرمایید:
#سعید_بوجار_آرانی
🍂🍁🍃🌸🍃🍁🍂
پشت هیچستانم
https://eitaa.com/joinchat/1942683888Cd71dac5320
👌ضمنا همراهان گرامی میتوانند پست های پیشین را در کانال تلگرامی ام #سماع_قلم
با لینک زیر ملاحظه بفرمایند :
👇👇
@samaeeghalam
🎨🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یادگارهای #خاک_خورده
اما فراموش ناشدنی ... « ۵ »
🍁🍃☘🌸☘🍃🍁
حضور سبز همهی خوبان، هنرمندان، اهالی فرهنگ، بهویژه محبت مشفقانهی ریاست معزز وقت اداره فرهنگ و ارشاد اسلامی کاشان برادر بزرگوارم جناب
آقای حاج #حمید_رضا_چاکری، از ابتدای مراسم شور و حال خاصی را به جمعمان بخشیده بود.
قبلِ هرچیز باید به استاد ارجمندم؛ جناب آقای #علی_عرفان ادای احترام و دِین میکردم و با کسبِ اجازه و عذرخواهی از محضر ایشان، جهت جسارت ورزیدن در برپایی نمایشگاه، عزیزان را به تماشای آثارم دعوت مینمودم.
تمام اینها رسم ادب و شاگردی بود که باید بهجا میآمد.
مجلسآرایی دیگر هنرمند معاصر استاد خوشنویس ، دیگر دوست عزیز و با مرامم #جناب_آقای_حاجاحمد_خوشحساب بود که به حق، بندهپروری فرموده و با لطف و محبت بینظیرش اجرای مراسم را عهدهدار شد، و این از دیگر اتفاقات فیالبداههی آنروز بود.
ایشان بدون هیچ منتی پشت تریپون رفت و برنامه را به یاد و نام خالق زیبایی ها شروع کرد .
🍃⚜🍃
#سالن_اجتماعات
#دانشگاه_پیام_نور
#آرانوبیدگل (خ معلم)
#نمایشگاه_آثار_طراحی_و_نقاشی
#آبان_ماه_۷۴
سعید_بوجار_آرانی
🍃☘❤️☘🍃
پشت هیچستانم
https://eitaa.com/joinchat/1942683888Cd71dac5320
کانال « سماع قلم » در تلگرام 👇
@samaeeghalam
🎨🍃
این قافله عمر عجب میگذرد
یادگارهای#خاک_خورده ،اما فراموش نشدنی« ۱ »
🍂🥀🍁
تکرار روز مرگی های زندگی برای آدم هوش و حواسی بجا نمی گذارد
مدتی است می خواهم برای این #نوستالژی چنددهه دوران سپری شده از زندگی خود به بضاعت قلم ناقصم چند سطری بنویسم
نمیشد تا متوجه این موضوع شدم پا به سن گذاشته ام و پیری زود رس مانع میشده است تمرکزپیدا کنم تا هر چه را که دلم گواهی میدهد، روایت کرده بنویسم و اما بعد:
هر دو عکس را کنار هم گذاشته ام چندین و چند بار آن را مرور کرده ام و در واکاوی هر باره ام به سر خطی رسیده بودم که شروع کنم به نوشتن ولی باز می ماندم
چرایی اش را نمیدانم ولی خواهشا شما همراه گرامی هر دو عکس را با هم ورق بزنید و خوب تماشا کنید
کمتر کسی است پا به سن گذاشته، مثل من و قبل تر از من این چهره از آبادی مان را نشناسد و از خودش، هنرش، مردم داری و بویژه مینی بوس #نوستالژیک حیاتش خاطره ای نداشته باشد
به خاطر این در مقدمه عرض کردم برای نوشتن مردد بودم از کجا شروع کنم تا آنکه با #آسمانی شدن یکی از فرزندان سلاله سادات مرحوم زنده نام آقای حاج سیدتقی میرحسینی که او نیز
«راننده کامیون و بیابان دیده روزگار» بود
تصمیم گرفتم تا برای مرحوم زنده یاد حاج محمد قاضیان بیدگلی چند سطری به یادگار بنویسم
حاجی مهرماه ۱۳۰۹ در خانواده ای نجیب زاده به دنیا می آید، دوران را به سختی سپری میکند و میشود کارگر شعر بافی
از دوستانش حکایت ها دارد
با گذشت زمان او چند سالی در کارخانه نساجی کاشان نیز مشغول به کار بوده است تا وقتی که برای مسافر کشی میشود #راننده و ادامه ماجراهای شنیدنی ..
✍سعید بوجار آرانی
هیچستانم