#به_وقت_شعر...✨
مرا به سمت گلسرخ میبری یکروز
بهار را به سرایم میآوری یکروز
در این اتاق تهی از صدای پنجرهها
مگر تو باز کنی سمت من دری یکروز
مرا به لحظهی اعجاز باغ خواهی بُرد:
به سایهسارِ درخت تناوری یکروز
در این خزان که درختان چو من تهیدستاند
نسیموار به من میزنی سری یکروز
صدای کیست؟ صدای تو، کز نهایت شب
نوید میدهدم صبح بهتری یکروز
رهایی؟ آه... نه! این غیرممکن است، اما
به قدرِ حجم قفس میزنم پَری یکروز
نه بر شکافتنِ آسمان... که میریزیم
به وُسع اندک خود، طرح دیگری یکروز
ببین، ورقورق آتش گرفته دفترِ من
بیا به دیدنِ گُلهای پَرپَری یکروز
#سهیل_محمودی
•••✾•🌿🌺🌺🌺🌿•✾•••
✨@HidajeNoo ✨
#به_وقت_شعر...✨
دست تو باز میکند پنجرههای بسته را
هم تو سلام میکنی رهگذران خسته را
دوباره پاک کردم و به روی رف گذاشتم
آینه قدیمی غبار غم نشسته را
پنجره بیقرار تو، کوچه در انتظار تو
تا که کند نثار تو لاله دسته دسته را
شب به سحر رساندهام دیده به ره نشاندهام
چشم به راه ماندهام جمعه عهد بسته را
این دل صاف کمکمک شدست سطحی از ترک
آه شکستهتر مخواه آینه شکسته را...
#سهیل_محمودی
•••✾•🌿🌺🌺🌺🌿•✾•••
✨@HidajeNoo ✨