سلام،خوبی؟؟؟
چیزی نمیگم بیا خودت قسمتی از رمانش رو بخون...💖✨
فقط اگه بشینی بخونی ولکُنش نیستی...♥️🌼
_________________
ماشینو نگه داشتو منم فورا پیاده شدم..
همینجور که راه میرفتم بلند بلند گریه میکردم که یهو بازوم کشیده شد
_سحر بیا تو ماشین حرف بزنیم
بازومو با عصبانیت از دستش کشیدم بیرونو با هق هق گفتم:
+دیگه چی میخوای بهم بگی همه حرفای دلتو که زدی..واقعا نمیدونم چیکار کردم که همچین فکرایی درباره ام کردی... از اول نباید قبول میکردم کمکت کنم ولی من احمق نمیدونستم معنی رفتارای منو اینجوری تعبیر میکنی
با چشمای گریون بهش پشت کردمو با گام های بلند به جلو حرکت کردم که یکمرتبه آریا داد زد
_سحررر مواظب باش
در یک ان احساس کردم ضربه محکمی بهم خوردو درد شدیدی رو توی سرم احساس کردم و دیگه جز سیاهی مطلق هیچی ندیدم...
#آریا
+سحررررر
________________
خوندیی؟؟؟
بدو بیا که نویسنده سحر رو به کشتن داد..😱
منتظرتماااا....🏃🏼♀✨
https://eitaa.com/joinchat/3360620734C0bd3785399