#وقت_یاری
#عشق_برادر
🖍پارت اول
وقتش رسیده است
دیگر کسی نیست که بتواند به یاری او بیاید.
حالا از هر موقعی تنها تر شده است و این عجیب به چشم میخورد
به اطراف خوب مینگرد در آن بیابان پر از خار در زیر گرمای سوزناک آفتاب که بی رحمانه میتابد،
هیچ کس را برای یاری رسالت خدا نمیابد.
به پشت سر نگاه نمیکند،میداند اگر سر برگرداند نگاه هایی وجود دارد که ممکن است او را پشیمان کند، همان وداع شب گذشته کافیست.
نفس عمیقی میکشد خودش باید برود تا امت خود را از زیر بار ذلت رها سازد نمیتواند تاب بیاورد.
آرام آرام به راه می افتد،مسیری نرفته است اما انگار مدت زمان طولانی ست دارد بر اسب میتازد شاید بخاطر این است که دلتنگ او شده اند همان کسانی که پشت سر او ایستاده اند.
بر خلاف خواسته خود روی برمیگرداند نگاهی میاندازد اول از همه چشمانش به نگاه خواهر که مثل مادر او است گره میخورد.
در نگاه خواهر میتوان تمام درد ها و دلتنگی ها را دید حتی بدون آنکه به زبان آورد.
در نگاه خواهر التماس را میبیند که میخواهد لحظه ای برادر را نگه دارد و یک دل سیر او را تماشا کند و حتی نگذارد که به میدان برود،
اما باید رفت چاره ای نیست پس این خون های ریخته شده چه میشود باید کار را تمام میکرد.
خواهر یک نگاه به لشکر دشمن می اندازد یک نگاه به برادر یعنی میتواند بعد او دوام بیاورد؟،میتواند از برادر دل بکند؟
با نگاهش نتوانست برادر را نگه دارد و چشمان خود را بدرقه راه برادرش حسین کرد و به میدان جنگ سپرد
حسین رفت...اما زینب نتوانست تحمل کند ،به راه افتاد تا برادرش از جلوی چشمانش دور نشود ،او میخواست قامت حسین را تا لحظه آخر ببیند
خواهر است دیگر...
ادامه دارد....
🏴 #قرارگاه_مردمی_اربعین | عضوشوید
@hikarbala_ir
#وقت_یاری
#عشق_برادر
🖍پارت دوم
خواست حداقل دشمنان به خاطر او خجالت زده شوند و شرم کنن اما مگر آنها خجالت سرشان میشد؟آنها فقط به فکر یک مقام خیالی بودند.
با صدای ضربات شمشیر به یکدیگر زینب فهمید که حضور او هم نتوانست سپاه دشمن رو متوقف کند.
دو چشم داشت اما جوری نگاه میکرد مثل اینکه چند چشم دیگر هم داشته باشد،نگاه از روی برادر بر نمیداشت،لحظه ای آرام و قرار نداشت هم به برادر نگاه میکرد هم به خیمه ها که مبادا کسی بیاید.
با هر ضربه برادر به قلب دشمن در دل قربان صدقه برادر میرفت و با نزدیک شدن دشمن به برادر پاهایش سست تر میشد اما قوی ایستاده بود تا دل اهل حرم قرص شود،
باید زین پس نقش برادران خود را هم بازی میکرد.
همانطور که نگاهش به کودکان بود صدای افتادن از اسب و ناله برادرش حسین را شنید،
به گوش های خود شک کرد و روی گرداند و با چشمان خود دید حتی به نگاه خود هم شک کرد،
اما انگار درست میدید،حسین او بود که اینگونه به زمین افتاده است
با خود میگفت الان برادرم بلند میشود،
الان میگویم یک نفر به کمک او برود اما چه کسی؟ مگر کسی هم مانده؟
اما، نه برادر توانست بلند شود و نه خواهر یاوری را پیدا کرد
در خیالش هزاران بار خود را به کمک برادر رساند اما پس چرا حسین او از زمین بلند نمیشود
در خیال خود جوری فریاد میزد گویی میخواهد گوش فلک را کر کند اما چرا کسی صدای او را نمیشنید
ادامه دارد....
🏴 #قرارگاه_مردمی_اربعین | عضوشوید
@hikarbala_ir
#وقت_یاری
#عشق_برادر
🖍پارت سوم
شمر آمد، یعنی میخواهد چه کند،آیا مهلت میدهد حسینم از روی زمین بلند شود او میداند اگر برادرم بلند شود به او امان نمیدهد
زینب دائم با خود و خدای خود حرف میزد آرام و قرار نداشت
شمر انگار این حرف زینب را شنیده بود که اگر حسین بلند شود به او امان نمیدهد پس وقت را تلف نکرد
به سرعت به سراغ او رفت
از قبل فکر کرده بود که چگونه حسین را بکشد و زینب را قد خمیده تر کند
بر سینه حسین نشست و خواهر دیگر تاب نیاورد و نتوانست محکم بایستد
با دو پای خود به زمین خورد اما نگاه از برادر و دشمن او برنداشت
شمر دست خود را با آن خنجر در دست در زیر گلوی حسین به حرکت درآورد نه یکبار نه دوبار بلکه چندبار تکرار کرد
او کار خود را تکرار میکرد و زینب نام برادر را
میخواست بلند شود و خود به یاری حسین برود اما شمر از او جلوتر رفته بود برای یاری سپاهش
حسین درون قتلگاه بود و خواهرش را در بالای گودال میدید در دل دعا میکرد که زینب این صحنه را نبیند
شمر خواسته او را برآورده کرد و طوری نشست که بتواند کارش را راحت تر انجام دهد و مانع دید زینب شد.
حسین خیالش راحت شد اما نمیدانست که در دل زینب چه میگذرد او میخواست تا لحظه آخر چشمان برادر خود را ببیند
ادامه دارد...
🏴 #قرارگاه_مردمی_اربعین | عضوشوید
@hikarbala_i
#وقت_یاری
#عشق_برادر
🖍پارت چهارم
زمان به کندی میگذشت و زینب را سال ها پیر تر میکرد
دشمن تکانی خورد، زینب منتظر بود،میدانست چه شده اما نمیخواست که باور کند
شمر از مقابل زینب کنار رفت و او حالا میتوانست برادر خود را ببیند هر چند جان ندارد
اما پس سر او کجاست؟با خود خیال میکرد پیکر بی جان حسین را میبیند نه جسد بی سر او را
حالا که جدا کرده کرده است با خود به کجا میبرد؟
سپاه دشمن همراه سر حسین قلب و جان زینب را نیز با خود میبرد
و حالا این زینب و اهل حرم است که از حسین هم تنها تر شده اند
😭پایان..
🏴 #قرارگاه_مردمی_اربعین | عضوشوید
@hikarbala_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🛑🎥 مداحی روز عاشورا با نوای مهدی رسولی
🏴 #قرارگاه_مردمی_اربعین | عضوشوید
@hikarbala_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#عاشورا
ای شمر نمیسوزه دلت
واسه زخم و جراحتش
نشکن دیگه حُرمتشو
نکش پاتو رو صورتش...
🏴 #قرارگاه_مردمی_اربعین | عضوشوید
@hikarbala_ir
مقتل خوانی حرم مطهر حضرت معصومه سلام الله علیها
به یاد همه دوستان هستم.
#قرارگاه_مردمی_اربعین |
عضوشوید
@hikarbala_ir
☑️اثر جدید حسن روحالامین از عاشورا
یک نفر یکه و تنهاست خدا رحم کند😭
🏴 #قرارگاه_مردمی_اربعین | عضوشوید
@hikarbala_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
روزعاشوراس
کربلا غوغاس
🏴 #قرارگاه_مردمی_اربعین | عضوشوید
@hikarbala_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
☑️ آه از آن ساعتی که با تن چاک چاک
🌴 براساس اقوال و مستندات تاریخی، #شهادت اباعبدالله(ع) پس از حدود چهار ساعت از ظهر روز عاشورا واقع شد.
این نوحه تقرییاً متعلق به این ساعتهاست. 😭
یعنی همین لحظات
همین ثانیهها😭
🏴 #قرارگاه_مردمی_اربعین | عضوشوید
@hikarbala_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آرزویی که برآروده شد..
🏴 #قرارگاه_مردمی_اربعین | عضوشوید
@hikarbala_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💥توزیع گسترده نذری در خیابانهای آمریکا
💥ساکنان آمریکا با ملیتهای مختلف به عشق امام حسین (ع) در خیابانهای این کشور غذا و نذری توزیع میکنند.
🏴 #قرارگاه_مردمی_اربعین | عضوشوید
@hikarbala_ir
♻️ تا حالا تیتر رسانههای ۱۴۰۰ سال قبل را تصور کردهاید که چگونه واقعه عاشورا را روایت میکردند!
🏴 #قرارگاه_مردمی_اربعین | عضوشوید
@hikarbala_ir