eitaa logo
قرارگاه مردمی اربعین
15.1هزار دنبال‌کننده
2هزار عکس
1هزار ویدیو
30 فایل
کانال رسمی قرارگاه مردمی اربعین (قم) اسکان، پذیرایی، درمان پاسخگویی ۲۴ساعته ۰۹۹۰۳۳۴۱۱۲۰روابط عمومی @hikarbala_ir 🔸ارتباط با ادمین: @Admin0253 ارسال عدد ۸۲به سامانه ۳۰۰۰۱۵۱۵ عضویت و اطلاع از خدمت رسانی نذورات https://hikarbala.com/nazr-3/
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
▪️ |روزی برایم این سوال بود: چه می‌شود که نوجوانی یا جوانی با سن کم آنقدر پخته رفتار می‌کند و با شعار "احلی من العسل" می‌شود: حسین فهمیده، علی لندی، آرمان علی‌وردی و ... ▫️چشمم به کودکی افتاد که روی پای مادر در حیاط امامزاده کنار موکب‌های اربعینی آرام گرفته بود. ▪️پدر و مادر حامیان کنارش بودند. ذره ذره محبت به جانش تزریق می‌شد. صوت نوحه‌های اربعینی گوشش را نوازش می‌داد. ▫️با نگاهی به این بچه و باقی بچه‌هایی که زائر ارباب بوده‌اند و حالا در حریم امن امامزاده اسکان گزیدند، با خودم گفتم: آنها که پدیده جوان و نوجوان شهید را رقم زدند، به اندازه همه عمرشان سابقه فعالیت در دستگاه امام شهیدشان دارند. ▪️سابقه‌دارهای الگو شده‌ی این روزها، شیرخواره‌های دامن مادرانشان در روضه‌ها و زیارت‌ها بودند سال‌ها پیش. ▫️الهی زیر سایه پدر و مادر، خادم کشتی نجات عالم باشی کودک شیرین و دوست‌داشتنی. 🔻با قرارگاه مردمی اربعین همراه باشید: 🏴↝•| @hikarbala_ir
36M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔰سر برگرداندم؛ چندین مرد دیدم که هراسان به طرف پله‌های امامزاده می‌دویدند، رد مسیرشان را گرفتم؛ رسیدم به دخترکی روی پله‌ها. 🔰دخترک دو پله‌ای افتاده بود و زمین خورده بود. جلوتر از بقیه مردها، پدرش بود که خود را رساند. از زمین بلندش کرد و در آغوش گرفت. 🔰آنقدر جماعت دستپاچه و سریع برای کمک و دلجویی آن بچه دویده بودند که حتی فرصت نشد دوربین روشن شود، با گوشی لحظات باقی مانده را ثبت کردم بدون تنظیم و عجله‌ای. 🔰دختر بچه تند و تند وسط گریه‌اش زبان‌بازی می‌کرد و با بابا صدا زدن‌هایش دل می‌برد از پدر نگرانش. برادرش هم مثلا با پله‌ها دعوا می‌کرد که چرا باعث افتادن خواهرش شده‌اند. 🔰ناز دختر که تمام شد، پدر خم شد، کفشش را پوشید تا پاهایش آسیب نبیند و او را به غرفه بازی برد تا خاطره زمین خوردن را فراموش کند. 🔰مادرش هم به حرف‌‌هایش گوش کرد و داروهایش را داد و اینگونه بازی‌های کودکانه‌اش را از سر گرفت. 🔰زمین خوردنی که این همه ناز کردن و ناز خریدن داشته باشد، خاطره‌اش هم شیرین است. 📌حالا خیال کن شب باشد و بیابان و تاریکی، تو باشی و افتادن و گم شدن و زجر وحشی، زجر باشد و دست سنگین او و پای برهنه‌ات و یتیمی. 📌خاطره‌اش چه طعمی خواهد داشت وقتی بخواهی برای بابا تعریفش کنی... 🚩السلام علیک یا رقیه بنت الحسین علیه السلام🚩 🔻با قرارگاه مردمی اربعین همراه باشید: 🏴↝•| @hikarbala_ir
38.29M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📌از پدرش گفت؛ پدر شهیدش. از خودش و برادرش که دو ساله و شیرخواره بودند وقتی پدرشان رفت، گفت. از زن‌عمویی گفت که در غیبت مادر، بعد از شهادت پدر، تر و خشکشان کرد. 📌آنقدر زندگی در خود غرقش کرده بود که یادش نمانده بود برادرش چند سال دارد، پدرش چند سال شده که نیست و طعم داشتن مادر را هم از یاد برده بود. 📌اما با آنکه طعم مادرانه‌ها را در بحبوهه‌های بی‌پدری نچشیده بود، برای فرزندانش بی‌دریغ مادری می‌کرد. با حوصله و پر‌مهر. 📌جالب‌ترین بخش حرف‌هایش آنجا بود که به پدرش افتخار می‌کرد. پدری که حتی خاطره‌ای هم از او نداشت اما باعث افتخارش بود. 💎شهادت مدال برتری است که رنج فراق را تسکین می‌هد؛ رنج یتیمی و بی‌کسی را.💎 🚩شب جمعه، شب زیارتی ارباب یادی کنیم از شهدا با ذکر صلوات و الفاتحه 🔻با قرارگاه مردمی اربعین همراه باشید: 🏴↝•| @hikarbala_ir
47.97M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
| آقا اجازه منم خادم بشم 📌روزی که وارد امامزاده شدیم، رفت و آمد‌هایش، بدو بدوهایش، تلاش و پشت‌کارش زیاد به چشم می‌آمد. 📌سعی می‌کرد مسئولیت‌پذیر و جدی باشد اما شیطنت و روح کودکیش امان نمی‌داد. یک بار نگاهش می‌کردی به غرفه‌دارها کمک می‌کرد؛ بار دیگر به نقاش‌های کوچک لوازم نقاشی می‌داد؛ یک باره هم می‌دیدیم با پسر‌های هم‌سنش فوتبال می‌کرد و به قول خودش باعث سرگرمی‌شان می‌شد. 📌از او خواستیم با ما مصاحبه کند؛ انگشتش را جلو آورد: _دو لحظه صبر کنید. 📌گفت و به طرف غرفه کودک و نوجوان دوید. 📌وقتی برگشت، لبخند به لب ما نشاند. چفیه عربیش که حکم آچار فرانسه داشت، را روی گردنش انداخته بود و اعلام کرد که آماده شده است. 📌پر از حس و مردانه حرف می‌زد و از مسئولیت‌ها و خستگی ناپذیری‌اش می‌گفت. 🚩در دل از ارباب خواستم این قاسم‌ها که خادمش شده‌اند را به حکم "احلی من العسل" زیر پر و بالش حفظ بفرماید.🚩 🔻با قرارگاه مردمی اربعین همراه باشید: 🏴↝•| @hikarbala_ir
41.35M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔰چند روزی که در صحن امامزاده می گشتیم، پدرهای زیادی دیدیم که طفل بهانه گیرشان را در آغوش گرفته بودند و دور دور می‌کردند تا آرام بگیرند؛ تا یادشان برود خسته راه و سفر چندین ساعته‌اند. 🔰چه بچه‌های نازداری بودند که به نق و نوقی و گریه سوزناکی پدر خسته‌ی راهشان را دور می‌دادند. پدر است دیگر. 🔰اینها از حرم اربابی برگشته بودند که دخترک بی مادرش را هر شب روی دستش می خواباند و طفلکش روی دستهای او آرام می گرفت. الگو که ارباب باشد، پدرها همین شکلی می شوند. 🔰به این فکر می کنم که رقیه خاتون اصلا دختر لوسی نبود؛ طفلک زیادی بابایی شده بود؛ عادت است دیگر. عادت به خوابیدن روی دست پدر؛ عادت به نوازش پدر. وقتی دست نوازشگرش نباشد کودک خواب‌زده جز گریه واکنش دیگری ندارد. السلام علیک یا رقیه بیت الحسین 🔻با قرارگاه مردمی اربعین همراه باشید: 🏴↝•| @hikarbala_ir
41.35M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔰چند روزی که در صحن امامزاده می گشتیم، پدرهای زیادی دیدیم که طفل بهانه گیرشان را در آغوش گرفته بودند و دور دور می‌کردند تا آرام بگیرند؛ تا یادشان برود خسته راه و سفر چندین ساعته‌اند. 🔰چه بچه‌های نازداری بودند که به نق و نوقی و گریه سوزناکی پدر خسته‌ی راهشان را دور می‌دادند. پدر است دیگر. 🔰اینها از حرم اربابی برگشته بودند که دخترک بی مادرش را هر شب روی دستش می خواباند و طفلکش روی دستهای او آرام می گرفت. الگو که ارباب باشد، پدرها همین شکلی می شوند. 🔰به این فکر می کنم که رقیه خاتون اصلا دختر لوسی نبود؛ طفلک زیادی بابایی شده بود؛ عادت است دیگر. عادت به خوابیدن روی دست پدر؛ عادت به نوازش پدر. وقتی دست نوازشگرش نباشد کودک خواب‌زده جز گریه واکنش دیگری ندارد. السلام علیک یا رقیه بیت الحسین 🔻با قرارگاه مردمی اربعین همراه باشید: 🏴↝•| @hikarbala_ir
47.97M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
| آقا اجازه منم خادم بشم 📌روزی که وارد امامزاده شدیم، رفت و آمد‌هایش، بدو بدوهایش، تلاش و پشت‌کارش زیاد به چشم می‌آمد. 📌سعی می‌کرد مسئولیت‌پذیر و جدی باشد اما شیطنت و روح کودکیش امان نمی‌داد. یک بار نگاهش می‌کردی به غرفه‌دارها کمک می‌کرد؛ بار دیگر به نقاش‌های کوچک لوازم نقاشی می‌داد؛ یک باره هم می‌دیدیم با پسر‌های هم‌سنش فوتبال می‌کرد و به قول خودش باعث سرگرمی‌شان می‌شد. 📌از او خواستیم با ما مصاحبه کند؛ انگشتش را جلو آورد: _دو لحظه صبر کنید. 📌گفت و به طرف غرفه کودک و نوجوان دوید. 📌وقتی برگشت، لبخند به لب ما نشاند. چفیه عربیش که حکم آچار فرانسه داشت، را روی گردنش انداخته بود و اعلام کرد که آماده شده است. 📌پر از حس و مردانه حرف می‌زد و از مسئولیت‌ها و خستگی ناپذیری‌اش می‌گفت. 🚩در دل از ارباب خواستم این قاسم‌ها که خادمش شده‌اند را به حکم "احلی من العسل" زیر پر و بالش حفظ بفرماید.🚩 📌پل های ارتباطی قرارگاه مردمی اربعین 🌐Www.hikarbala.com 🖇 | کانال ایتا و اینستاگرام 🆔@hikarbala_ir