واقعنه واااقعا از آرزو ها و فانتزی هام اینه که یه روزی خونه خودمم ازین هیاتا بگیریم🥲
برای زبان اموزای کانون، کنسل شدن کلاسا توسط معلم آرزوییِ که تقريبا هر صد سال یه بار محقق میشه
هیچ ادعایی تو زبان ندارم. میدونم که خیلی خیلی چیزا هست که هنوز یاد نگرفتم، کلی سال پیش رو دارم که بازم باید صرف یادگیری زبان کنم و...
ولی همین الان وقتی یه موقعیتی پیش میاد که انگلیسی صحبت کنم، وقتی دهن به حرف زدن باز میکنم انگار توی یه دنیای قشنگ دیگه ای ام :) انگار اون شخصیت موفق خودم رو میاد و شروع به زندگی میکنه، شخصیتی که یه روزی از یه کلمه انگلیسی حرف زدن میترسید، یه روزی یه جایی ترسش رو گذاشت کنار و با صدای لرزون شروع به حرف زدن کرد. اونم چرت و پرت! ولی همون چرت و پرت گفتن باعث شد الان آدمی باشه که به دور از هر ترسی هر زمانی لازم باشه در حد خودش میتونه صحبت کنه و از پس خودش بر بیاد...
میخوام بگم ترسامون هر چقدرم بزرگ باشن اگه ازشون رد بشیم اتفاقات خیلی بزرگ تر و قشنگ تری برامون میفته :)
میدونم خیلی کلیشهایه، خودمم خیلی جاها اینو یادم میره ولی حس کردم لازمه گفته بشه
میدونستین گفته شده که امام زمان یه روز عاشورایی که جمعهست ظهور میکنن؟
و فردا جمعهست و عاشورا :)))
ینی میشه؟ :]