https://eitaa.com/himayejan/15186
من بین بچه هام فرق نمیذارم همتون بهتریناید😔😂🫂
شمام این سه چهار روز همش خوابتون میاد یا فقط من هی وقت و بیوقت دارم بیهوش میشم؟
هدایت شده از هیمآ...♡
دامن چیندار آبی، صورتی ام را صاف میکنم و گیس های بلندم را پشت گوش میاندازم.
آرام روی صندلی چوبی اتاقم مینشینم و صدای جیرجیر نازکاش را به جان میخرم.
فنجان چایِ بابونهام را کنار میگذارم، همزمان زیپ کیف چرمام را باز میکنم.
کتابی که برایت هدیه گرفتم را در میآورم، نگاهی به جلد زیبایش میاندازم و در دلم خدا خدا میکنم که از دیدنش خوشحال شوی...
صفحه اولش را باز میکنم و از پنجره به بیرون نگاه میکنم، فکر میکنم چه جمله ای برایت بنویسم که درخورِ عشقت باشد؟! درخورِ نگاهت، کلامت، چشمانت...
نگاه دوباره ای به کتابچه غزلِ زیر دستم میکنم، لبخندی به لبم مینشیند :)
برایت فاضل خریدم... همان که جان میدهی برای غزل هایش...
چشمهایم را میبندم و بالاخره جملهام را انتخاب میکنم!
لبخندم را عمیق تر میکنم و با خوش ترین خطی که از خودم سراغ دارم برایت مینویسم:
برای لبخندت، عشقت و نگاهت،
وقت خواندن غزل هایش...♥️
تمام.
#اندکیقلم...✍🏻
هدایت شده از هیمآ...♡
سرش پایین بود، دونه های ریز برف روی صورتش فرود میومدن و به حسب پوست همیشه حساسش، نوک بینی شو قرمز کرده بودن. نگاش کردم و لب زدم:
+ چرا گذاشتی رفتی؟
...
صدایی جز نفس های نامنظم ش به گوش نمیومد. لب تر کرد و با صدایی که از ته چاه در میومد زمزمه کرد:
_ سرده...!
+ میگم چرا گذاشتی رفتی هان؟ فکر این دل بدبختو نکردی نه؟
_ سرده
+ نگفتی بعد از من نفساش به شماره میفته؟ نگفتی روزی صدبار میمیره؟
_ سرده...
+ نگفتی حداقل وایسم ببینم چه حرفایی داره؟ نگفتی بذا لااقل به حرمت لحظه هایی که باهاش داشتم وایسم ببینم درد این دل بی صاحابش چیه بعد بذارم برم؟ نگفتی اگه بذارم برم این دیوونه، دیوونه تر میشه؟ نگفتی قلب پر تب و تابش تازه ما وجود من اروم شده بذا کنارش بمونم؟ نگفتی؟ ندیدی؟ ندیدی من چجوری گیرتم؟ نفهمیدی؟
سرشو آورد بالا تو چشمام نگاه کرد، تیله های عسلیش دو دو میزدن... صدای اروم و گرفته شو به زور شنیدم: _ سرده!
راست میگفت سرد بود ولی نه به سردی چشماش، بلند شدم تو صورتش داد زدم: + اره لعنتی سرده، سرده. ولی نه به سردی چشات. ازون موقع تا حالا تو آیینه دیدی شون؟ دیدی چقدر یخ شدن؟ از کی انقد غریبه شدم که این نگاهارو حوالم میکنی؟ آره راست میگی سرده ولی نه به سردی تو، نه به سردی حست، نه به سردی ای که الان باهام هستی... آره حق باتوعه سرده ولی نه به سردی قلبت. چیشد؟ چی سر اون قلب قشنگت اومد هان؟ بگو کی اینجوری سردش کرد که بخوای دل بکنی از زمین و آسمون و من؟ بگو، بگو جون من. بگو تا برم بزنم تو صورتش بگم لعنتی ببین چه غلطی کردی، ببین قلبشو سرد و یخ کردی... ببین بعد از رفتنش قلب منم دیگه نمیزنه... ببین چه گندی زدی یه زندگیم
بگو زندگیم، بگو...
به خودم که اومدم فقط رد اشک روی گونه هاشو دیدم... و بعدش هم رد پاهاش روی زمین برفی رو...
اون روز
سرد بود.
برف بود.
اشک بود...
#اندکیقلم...✍🏻