" بِکُنَش زیب سر ، ای دلبر من !
یادِ آبی که گذشت از سر من ...
جز برای دل من ، بوش مکن ؛
عاشق خویش ، فراموش مکن !"
- ایرج میرزا ، در وصف گلِ از یادم مبر .
اگه یه توپ کوچیک بغلی و ناز و مهربون که چشماش برق میزنن و هی میخنده و دست و پا میزنه و همیشه گرمه و وقتی منو میبینه میخنده و وقتی میخوام پاشم برم با چشمش دنبالم میکنه و دستاشو میاره بالا تا بغلش کنم و رو شونهم خوابش میبره نداشتم، فرومیپاشیدم