eitaa logo
تاریخ تحلیلی ایران و اسلام
70 دنبال‌کننده
2.4هزار عکس
752 ویدیو
111 فایل
بررسی تاریخ ایران و اسلام با هدف جهاد تبیین
مشاهده در ایتا
دانلود
🔹لقب ایشان کاظم و باب الحوائج است. 🔹کنیه ایشان ابوالحسن، ابوعبدالله، ابوابراهیم است. 🔹زادروز:۲۰ ذی الحجه (و به نقلی ۷ صفر) سال ۱۲۸  هجری قمری 🔹زادگاه :أبواء(مدینه) 🔹مدت امامت:۳۵ سال(از سال ۱۴۸ تا ۱۸۳) هجری قمری ♦️شهادت:۲۵ رجب سال ۱۸۳ قمری، در سن ۵۵ سالگی 🔹مدفن:کاظمین(عراق) 🔸💫🔸💫🔸💫🔸💫🔸💫🔸💫 🔹امام موسی کاظم(ع) امام هفتم شیعیان است. 🔹پدر ایشان امام جعفر صادق(ع) و مادر ایشان حمیده بربریه است. 🔹بیشتر سال‌های دوره امامت آن حضرت(ع) در زندانهای بغداد، تحت نظارت مستقیم حاکمان وقت سپری شد. 🔹زمان امامت ایشان(ع) همزمان با حکومت چهار تن از خلفای عباسی بود. ۱)منصور دوانیقی(سال۱۳۶-۱۵۸ق) ۲)مهدی عباسی(سال۱۵۸-۱۶۹ق) ۳)هادی عباسی(سال۱۶۹-۱۷۰ق) ۴)هارون الرشید(سال۱۷۰-۱۹۳ق) 🔹حضرت(ع) در بین امامان(ع) صاحب بیشترین اولاد بوده است. گفته‌اند که امام کاظم(ع) ۳۷ فرزند (۱۸ پسر و ۱۹ دختر) داشته است. 🔹معروف‌ترین پسران ایشان، امام رضا(ع)، احمد، حمزه، محمد و معروف‌ترین دختر ایشان، حضرت معصومه(س) است. 🔹مناظرات و گفتگوهایی از امام موسی بن جعفر(ع) با برخی عالمان یهودی و مسیحی در منابع تاریخی و حدیثی نقل شده است. 🔹از شاگردان و یاران معروف ایشان، می توان از حمّاد بن عیسی، علی بن یقطین، هشام بن حکم، ابوصلت هروی، صفوان بن مهران، صفوان بن یحیی، ابان بن عثمان، مفضل بن عمر نام برد. 🔹از آنجا که کنیه امام کاظم(ع) و امام رضا(ع) و امام هادی(ع)، نیز ابوالحسن بود، برای اجتناب از اشتباه، عنوان «ابوالحسن اول» به امام کاظم(ع) و «ابوالحسن ثانی» به امام رضا(ع) و «ابوالحسن ثالث» به امام هادی(ع) اختصاص یافته است. 🔹منابع شیعه و سنی، علم، عبادت، بردباری و بخشندگی وی را ستوده‌ و او را کاظم و عبد صالح و باب الحوائج لقب داده‌اند. 🔹نوادگان امام کاظم(ع) به سادات موسوی شهرت دارند. 🔹فرقه های اسماعیلیه و واقفیه و ناووسیه معتقد به امامت حضرت(ع) نبودند،و طبق هر فرقه، قایل به امامت کسی، غیر از امام کاظم(ع) بودند. 🔹هارون الرشید، امام(ع) را در سال ۱۷۹قمری در مدینه دستگیر کرد. ایشان ۷ ذی الحجّه در زندان بصره، معروف به زندان عیسی بن جعفر، محبوس گردید. 🔹سپس ایشان را به زندان فضل بن ربیع در بغداد روانه کردند. زندان فضل بن یحیی و زندان سندی بن شاهک، زندانهایی بود که حضرت(ع) تا پایان عمر در آن زندانی بود. 🔹امام کاظم(ع) مدت قابل توجهی از عمر شریفشان را در زندانهای حکومت عباسی سپری کرده بودند. واپسین روزهای عمر امام کاظم(ع) در زندان سندی بن شاهک سپری شد. ♦️شیخ مفید گفته است سندی، به دستور هارون الرشید امام(ع) را مسموم کرد و امام سه روز پس از آن به شهادت رسید. 🔹شهادت ایشان ۲۵ رجب سال ۱۸۳ق در بغداد رخ داده است. 🔹پس از آن‌که موسی بن جعفر(ع) به شهادت رسید، به دستور سِندی بن شاهک پیکر او را روی پل بغداد قرار دادند و اعلام کردند که موسی بن جعفر(ع) به مرگ طبیعی از دنیا رفته است. 🔹درباره چگونگی شهادت ایشان گزارش‌های متفاوتی نیز وجود دارد؛ بیشتر تاریخ‌ نویسان قائلند که یحیی بن خالد و سندی بن شاهک ایشان را با خرمای مسموم به شهادت رساندند. 🔹سپس جنازۀ نازنینشان را برداشتند و ندا دادند : 《هَذَا إِمَامُ الرَّافِضَه فَاعْرِفُوهُ》 این امام رافضیان است ، پس بشناسید او را! 🔹در زیارتنامه امام کاظم(ع) با عبارت؛ 《اللهُمّ صَلّ عَلی.. وَ المُعَذّبِ فِی قَعْرِ السُّجُونِ وَ ظُلَمِ المَطامِیرِ ذِی‌السّاقِ المَرْضُوضِ بِحِلَقِ القُیُودِ وَ الجِنَازَةِ المُنَادَی عَلیْهَا بِذُلِّ الإِسْتِخْفَافِ》 خدایا ! درود بفرست بر آن کسی که در قعر زندانها و تاریکی چاهها مورد شکنجه واقع می شد، ساق پای نازنینش بر اثر حلقه های زنجیر، کوبیده شده بود، و بر جنازه اش منادی با ذلّت و خواری ندا می داد. 🔹بعد او را در باب التبن در موضعی به نام مقابر قریش (کاظمین عراق) دفن کردند. 🔹برخی از عالمان اهل‌ سنت مانند سمعانی به زیارت قبر امام کاظم می‌رفته است و به او متوسل می‌شده‌اند. 🔹ابوعلی خلال از علمای اهل‌ سنت گفته است هر گاه برایش مشکلی پیش می‌آمده است و به زیارت قبر موسی بن جعفر(ع) می‌رفته و به او توسل می‌کرده و مشکلش برطرف می‌شده است. 🔹از شافعی نیز نقل شده که قبر او را «داروی شفابخش» توصیف کرده است. 📚منبع: سیره پیشوایان مهدی پیشوایی، از ص۴۱۱ تا ص۴۶۳ @TarikhEslam
👤 سپر بلای شیعه! ✅از امام موسى بن جعفر(ع) نقل شده است که فرمودند : 📋《إِنَّ اللَّهَ عَزَّوَجَلَّ غَضِبَ عَلَى الشِّيعَةِ فَخَيَّرَنِي نَفْسِي أَوْ هُمْ فَوَقَيْتُهُمْ وَ اللَّهِ بِنَفْسِي》 ♦️خداوند عزوجل بر شيعیان غضب كرد، پس مرا مخيّر ساخت كه يا من و يا آنها فدا شويم، به خدا من با دادن جان خودم ايشان را حفظ كردم.(۱) 👤مرحوم علامه مجلسى در شرح این روایت می نویسد : غضب خدا بر شيعه يا براى اين بود كه ايشان تقيه را از دست دادند و امامت آن حضرت(ع) را فاش كردند. پس خليفه وقت هارون الرشيد چاره‏ ای نداشت، جز اينكه يا شيعيان را تعقيب كند و بكشد و يا آن حضرت(ع) را زندانى و مسموم كند، و حضرتش سلامت شيعه را به قيمت جان خود خريد. يا آنكه علت غضب خدا اين بود كه شيعيان از آن حضرت(ع) اطاعت و پیروی خالصانه نكردند در نتیجه خداى تعالى آن حضرت را مخير ساخت كه يا بر علیه هارون قیام کند و جماعتى از شيعیان کشته شوند و يا گوشه‏ گيرى كند و تن به زندان و شهادت دهد.(۲) 📚منابع : ۱)الكافی مرحوم کلینی، ج‏۱، ص۲۶۰ ۲)مراة العقول مجلسی، ج۳، ص۱۲۷ @TarikhEslam
✅امام باقر(ع) و امام صادق(ع) از انقراض بنی امیه و تاسیس بنی عباس به احسن وجه استفاده کردند و توانستند هزاران شاگرد تربیت کنند. اما وقتی نوبت به موسی ابن جعفر(ع) رسید، ورق برگشت. وقتی دشمن دید از دو امام در ملاعام در مسجد و در ملاقات های عمومی و خصوصی بیش از شصت هزار حدیث نقل کرده اند. لذا گفتند اگر موسی بن جعفر(ع) را رها کنیم ریشه این حکومت زده شده است. دائما حضرت(ع) را از مدینه به عراق و شام و بغداد تبعید می کردند. در روایت آمده است که با امام(ع) کاری کردند که موسی ابن جعفر(ع) مدت ها در بیابان های شهر شام و در غار با لباس مبدل و چهره بدلی زندگی می کردند که کسی امام(ع) را نشناسد. در تاریخ آمده است که؛ 📋《لَا يَزَالُ يَنْتَقِلُ مِنْ سِجْنٍ إلي سِجْنٍ》 ♦️امام(ع) پیوسته از زندانی به زندان دیگر منتقل می شدند.(۱) از هفت تا چهارده سال در مورد زندانی شدن امام نقل شده است. فردی یهودی را به عنوان زندان بان حضرت(ع) انتخاب کردند. سندی ابن شاهک زندان بان حضرت(ع) شد. روایت شده بچه های سندی ابن شاهک از روزنه زندان به حضرت(ع) نگاه می کردند در حالی که امام(ع) در سجده بودند و بسیار نحیف شده بودند. یک لحظه امام(ع) از روزنه ی در به بچه های سندی نگاه کرد از همین فرد یهودی یک نوه ای به دنیا آمد که از اعلام تشیع شد. لذا امام(ع) بخواهد دستگیری کند از یهودی هم دستگیری می کند. در دوره امام کاظم(ع) از آل ابی طالب هر کسی که می توانست قیام کرد و تنها فرد مهمی که قیام نکرد، امام موسی ابن جعفر بود. امام کاظم(ع) بخشی از سناریوی امامت شیعه است، چرا که یک سری کارهای بر زمین مانده دارد و یکسری کار برای امام(ع) بعدی. اگر قیام می کرد و کشته می شد دستاوردی به همراه نداشت و حضرت(ع) به اندازه ای نیرو نداشت که بتواند مقابل هارون بایستد. راهبردی که حضرت(ع) استفاده کرد این بود که سازمان وکالتی تشکیل دادند که از شیعیان خمس می گیرند. عمده شروع مسئله خمس از زمان امام کاظم(ع) است. حضرت(ع) این وجوهات را به صُرّه تبدیل می کردند. این مسئله در کتب اهل سنت هم آمده است. کیسه های طلا دویست تا چهارصد سکه ای، که روایت شده ؛ 📋《إَذَا أَعطَی المَرءَ فَقَد استَغنَی》 ♦️ایشان به هر کسی می داد، آن طرف بی نیاز می شد.(۲) این یک استراتژی بود. هارون هم به این مسئله اشاره کرده بود که عجیب است برای اینها خراج می آید و ما دو خلافت داریم! حضرت(ع) شیعیان را دسته بندی کرده بودند. حضرت(ع) این مبالغ را بخشی به فقرا می دادند و بخشی به بغداد یا مدینه سرازیر می شد. حضرت(ع) اگر کوچک ترین موضع گیری سیاسی و نظامی می کرد کشته می شد. کمک امام(ع) تنها به شیعیان نبود. 👤ابن حجر مکی (عالم اهل تسنن که در رد شیعه کتاب نوشته است و وقتی در معرفی ائمه به امام موسی کاظم(ع) می رسد) می گوید : 📋《یُدعَی بِبَابِ قَضَاءِ حَوائِجِ المُومِنِینَ اَی اَهلِ سُنَّه》 ♦️اهل سنت از او به عنوان باب الحوائج یاد می کردند. و در عبارتی دیگر آمده است که ؛ 📋《کَانَ مَعْرُوفَاً عِنْد أَهلِ الْعَرَاقِ بِبَابِ قَضَاءِ الْحَوَائِجِ عِنْدَ اللهِ》 ♦️امام موسی بن جعفر(ع) در عراق به باب الحوائج معروف بوده است.(۳) 📚منابع : ۱)مناقب ابن شهر آشوب، ج۴، ص۴۳۲ ۲)أنوار البهیّه محدّث قمّی، ص۱۹۴ ۳)الصّواعق المحرقه ابن حجر مکی، ج۲، ص۵۹۰ @TarikhEslam
1⃣ماجرای و صفوان جمّال :👇 ✅صفوان بن مَهران شتران زیادی داشت که از کرایه دادن آنها، معیشت و زندگی خود را می‌گذراند و از همین جهت به او جمّال می‌گفتند. نقل می کند که؛ روزی خدمت حضرت امام موسی کاظم(ع) رسیدم. آن حضرت(ع) به من فرمود : 📋«یَا صَفْوَانُ! کُلُّ شَیْ‏ءٍ مِنْکَ حَسَنٌ جَمِیلٌ مَا خَلَا شَیْئاً وَاحِداً!» ♦️ای صفوان! همه چیزِ تو خوب و نیکو است جز یک چیز! سؤال کردم : فدایت شوم آن چیست؟ امام(ع) فرمود : 📋«إِکْرَاؤُکَ جِمَالَکَ مِنْ هَذَا الرَّجُلِ یَعْنِی هَارُونَ!» ♦️اینکه شتران خود را به این مرد (یعنی هارون خلیفه وقت) کرایه می‌دهی! عرض کردم : 📋«وَ اللَّهِ مَا أَکْرَیْتُهُ أَشَراً وَ لَا بَطَراً وَ لَا لِلصَّیْدِ وَ لَا لِلَّهْوِ وَ لَکِنِّی أَکْرَیْتُهُ لِهَذَا الطَّرِیقِ(یَعْنِی طَرِیقَ مَکَّةَ) وَ لَا أَتَوَلَّاهُ بِنَفْسِی وَ لَکِنِّی أَبْعَثُ مَعَهُ غِلْمَانِی» ♦️به خدا سوگند! من از روی حرص و سیری و لهو چنین کاری نمی‌کنم. چون او به راه حج می‌رود، شتران خود را به او کرایه می‌دهم. خودم هم خدمت او را نمی‌کنم و همراهش نمی‌روم، بلکه غلام خود را همراه او می‌فرستم. امام(ع) فرمود : 📋«یَا صَفْوَانُ! أَ یَقَعُ کِرَاؤُکَ عَلَیْهِمْ؟!!» ♦️آیا از او کرایه طلب داری؟ گفتم : فدایت شوم. آری! امام(ع) فرمود : 📋«أَ تُحِبُّ بَقَاءَهُمْ حَتَّى یَخْرُجَ کِرَاؤُکَ؟» ♦️آیا دوست داری او باقی باشد تا باقی کرایه ات را به تو برسد؟ گفتم : آری! امام(ع) فرمود : 📋«مَنْ أَحَبَّ بَقَاءَهُمْ فَهُوَ مِنْهُمْ وَ مَنْ کَانَ مِنْهُمْ کَانَ وَرَدَ النَّارَ!» ♦️کسی که دوست داشته باشد بقای آنها را، از آنان خواهد بود و هر کس از آنان (دشمنان خدا) باشد، جایگاهش جهنم خواهد بود. صفوان می گوید : 📋«فَذَهَبْتُ فَبِعْتُ جِمَالِی عَنْ آخِرِهَا» ♦️بعد از این گفتگو با امام کاظم(ع)، تمامی شتران خود را فروختم. وقتی این خبر به هارون رسید، او مرا خواست و به من گفت : به من گزارش داده‌اند که تو شترهای خود را فروخته‌ای، چرا این کار را کرده ای؟!! گفتم : آری! فروختم. چون پیر و ناتوان شده‌ام و غلامانم از عهده این کار برنمی‌آیند! هارون عصبانی شد و گفت : 📋«هَیْهَاتَ! هَیْهَاتَ! إِنِّی لَأَعْلَمُ مَنْ أَشَارَ عَلَیْکَ بِهَذَا أَشَارَ عَلَیْکَ بِهَذَا مُوسَى بْنُ جَعْفَرٍ!» ♦️هرگز! هرگز! می‌دانم که تو به اشاره موسی بن جعفر(ع) شتران خود را فروخته ای! به او گفتم : 📋«مَا لِی وَ لِمُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ؟!!» ♦️من را با موسی بن جعفر چکار؟!! هارون گفت : 📋«دَعْ هَذَا عَنْکَ! فَوَ اللَّهِ لَوْ لَا حُسْنُ صُحْبَتِکَ لَقَتَلْتُکَ» ♦️بس است دیگر! به خدا قسم! اگر حق مصاحبت تو با من نبود، تو را می‌کشتم.(۱) 📚منبع : ۱)رجال الکشّی، ج۲، ص۷۴۰، ح۸۲۸ @TarikhEslam
2⃣ و زن بدکاره!👇 ✅هارون الرشید خلیفه مقتدر و بی‌حیای عبّاسی امام موسی کاظم(ع) را در بغداد به زندان افکند. در طی آن دستور داد کنیز زیبا و خوش قیافه ای را برای خدمت کردن به امام موسی کاظم(ع) به زندان بردند و و منظورش از این کار برای بدنام کردن حضرت(ع) بود. امام(ع) پیغام داد : 📋«بَلْ أَنْتُمْ بِهَدِيَّتِكُمْ تَفْرَحُونَ لاَ حَاجَةَ لِي فِي هَذِهِ وَ لاَ فِي أَمْثَالِهَا» ♦️این شما هستید که با هدایای خود شادمان می‌شوید! من به کنیز و امثال آن نیازی ندارم. هارون از این پیام سخت خشمگین شد و گفت : 📋«اِرْجِعْ إِلَيْهِ وَ قُلْ لَهُ لَيْسَ بِرِضَاكَ حَبَسْنَاكَ وَ لاَ بِرِضَاكَ أَخَذْنَاكَ وَ اُتْرُكِ اَلْجَارِيَةَ عِنْدَهُ وَ اِنْصَرِفْ» ♦️به نزد او باز گرد و به او بگو که ما به رضای تو کنیز را به زندان، نزد تو نفرستادیم. پس کنیز را نزد او بگذار و باز گرد! مدتی گذشت، هارون خادمش را به زندان فرستاد تا خبری بگیرد. خادم به زندان رفت. با کمال تعجب دید آن کنیز به سجده رفته است و مرتب می‌گوید : «قُدُّوسٌ! سُبْحَانَكَ! سُبْحَانَكَ!» او جریان را به هارون گزارش داد. هارون با تعجب گفت : 📋«سَحَرَهَا وَ اَللَّهِ مُوسَى بْنُ جَعْفَرٍ بِسِحْرِهِ» ♦️به خدا سوگند! موسی بن جعفر(ع) او را سحر کرده است! سپس دستور داد کنیز را بیاورند. کنیز را به حضور هارون آوردند، نگاهش را به آسمان دوخت و ساکت ایستاد. هارون پرسید : تو را چه شده است؟ کنیز گفت : 📋«إِنِّي كُنْتُ عِنْدَهُ وَاقِفَةً وَ هُوَ قَائِمٌ يُصَلِّي لَيْلَهُ وَ نَهَارَهُ فَلَمَّا اِنْصَرَفَ عَنْ صَلاَتِهِ بِوَجْهِهِ وَ هُوَ يُسَبِّحُ اَللَّهَ وَ يُقَدِّسُهُ» ♦️هنگامی که من در زندان نزد او بودم، می دیدم که این مرد مرتب نماز می‌خواند، بعد از نماز مشغول تسبیح و تقدیس خداوند می‌شود. من به او عرض کردم : مولای من! شما کاری ندارید برایتان انجام دهم؟ فرمود : با تو چه کار دارم؟ عرض کردم : مرا برای خدمت به شما آورده‌اند. آن بزرگوار با دست اشاره کرد و فرمود : پس اینها چه کاره‌اند؟! ناگهان؛ 📋«فَالْتَفَتُّ فَإِذَا رَوْضَةٌ مُزْهِرَةٌ لاَ أَبْلُغُ آخِرَهَا مِنْ أَوَّلِهَا بِنَظَرِي وَ لاَ أَوَّلَهَا مِنْ آخِرِهَا فِيهَا مَجَالِسُ مَفْرُوشَةٌ بِالْوَشْيِ وَ اَلدِّيبَاجِ وَ عَلَيْهَا وُصَفَاءُ وَ وَصَائِفُ لَمْ أَرَ مِثْلَ وُجُوهِهِمْ حَسَناً وَ لاَ مِثْلَ لِبَاسِهِمْ لِبَاساً عَلَيْهِمُ اَلْحَرِيرُ اَلْأَخْضَرُ وَ اَلْأَكَالِيلُ وَ اَلدُّرُّ وَ اَلْيَاقُوتُ وَ فِي أَيْدِيهِمُ اَلْأَبَارِيقُ وَ اَلْمَنَادِيلُ وَ مِنْ كُلِّ اَلطَّعَامِ» ♦️نگاه كردم ديدم باغى پر از گل و ريحان كه انتهايش ديده نمی شود و اول و آخر ندارد. در آن باغ محل هائى را با ديبا و فرش هاى رنگارنگ فرش كرده‏ اند. غلامان ماه رو كه نظير ندارند و لباسهائى پوشيده‏ اند كه كسى نديده از ابريشم سبز هر كدام بر سر تاجى از درّ و ياقوت دارند و در دست، آفتابه و حوله گرفته ‏اند و انواع غذاها مهیاست که هرگز نظیر آنها را ندیده بودم. با مشاهده آنها در برابر خدای خود به سجده افتادم و در سجده بودم که خادم تو به سراغم آمد و مرا نزد تو آورد. هارون گفت : ای ناپاک! شاید وقتی به سجده رفتی اینها را در خواب دیدی؟ گفت: نه! به خدا سوگند! این واقعیات را پیش از سجده دیدم و بعد از مشاهده آنها به سجده افتادم. هارون به فردی گفت : 📋«اقْبِضْ هَذِهِ الْخَبِيثَةَ إِلَيْكَ فَلَا يَسْمَعْ هَذَا مِنْهَا أَحَدٌ» ♦️این ناپاک را بگیر و مراقب باش کسی این مطلب را از او نشنود. اما آن کنیز بدون درنگ مشغول نماز شد. از او پرسیدند : چرا چنین می‌کنی؟ گفت : عبد صالح[موسی بن جعفر(ع)] را چنین یافتم! سپس گفت : 📋«إِنِّي لَمَّا عَايَنْتُ مِنَ الْأَمْرِ نَادَتْنِي الْجَوَارِي يَا فُلَانَةُ ابْعُدِي عَنِ الْعَبْدِ الصَّالِحِ حَتَّى نَدْخُلَ عَلَيْهِ فَنَحْنُ لَهُ دُونَكِ» ♦️من وقتى بهشت برين را ديدم كنيزان فرياد زدند : فلانى دور شو از بنده صالح! خدا تا ما او را خدمت كنيم ما خدمتگزار او هستيم نه تو! 📋«فَمَا زَالَتْ كَذَلِكَ حَتَّى مَاتَتْ وَ ذَلِكَ قَبْلَ مَوْتِ مُوسَى(ع) بِأَيَّامٍ يَسِيرَة» ♦️آن کنیز پيوسته همين حال را داشت تا اینکه از دنيا رفت.(۱) 📚منبع : ۱)مناقب ابن شهر آشوب، ج۴، ص۲۹۷ @TarikhEslam
3⃣توبه بشر حافی!👇 ✅علامه حلی می نویسد : روزی امام موسی کاظم(ع) در بغداد از مقابل درب خانه بِشْر بن حارث بغدادی می گذشت. 📋«فَسَمِعَ المَلَاهِي وَ أَصوَاتَ الغِناءِ والقَصبِ تَخْرجُ مِنْ تِلكَ الدَّارِ، فَخَرَجَتْ جَارِيَةٌ وَ بِيَدِها قُمَامَةُ البَقْلِ، فَرَمَتْ بِهَا فِي الدَّرْبِ» ♦️هنگامی که امام کاظم(ع) از کنار خانه او می‌گذشت، صدای ساز و آواز و لهو و لعب از خانه او بلند بود. در این هنگام کنیزی از خانه بِشْر بیرون آمد و در دست او ظرف خاکروبه ای بود و در جلوی درب خانه بشر ریخت. امام موسی کاظم(ع) از او پرسید : 📋«يَا جَارِيَةُ! صَاحِبُ هذِهِ الدَّارِ حُرٌّ أَم عَبْدٌ؟» ♦️ای کنیز! صاحب این خانه آزاد است یا بنده؟ کنیز که ایشان را نمی شناخت، در پاسخ گفت : او آزاد است! امام موسی کاظم(ع) خطاب به آن کنیز فرمود : 📋«صَدَقْتِ! لَو كَانَ عَبْدَاً خَافَ مِنْ مَولَاهُ!» ♦️راست گفتی! اگر او بنده بود از مولای خود می‌ترسید! امام(ع) این را فرمود و به راه خود ادامه دادند و رفتند. هنگامی که کنیز به خانه برگشت، بِشْر بر سر سفره نشسته بود و علت تاخیر را از کنیز جویا شد. کنیز نیز قضیه ملاقات خود با امام کاظم(ع) را برای بِشْر بازگو نمود. در این هنگام؛ 📋«فَخَرَجَ حَافِيَاً حَتَّى لَقِيَ مَولَانَا الكَاظِمَ(ع) فَتَابَ عَلَى يَدِهِ» ♦️پس بدین ترتیب بِشْر با پای برهنه از خانه بیرون آمد و به دنبال امام کاظم(ع) راه افتاد و در نتیجه گفتگویی با ایشان، توبه کرد.(۱) از آن پس او را بِشْر حافی نامیدند. 📚منبع : ۱)منهاج الكرامة علامه حلی، ص۵۹ @TarikhEslam
4⃣بلعیده شدن ساحر توسط شیر روی پرده با اشاره !👇 ✅نقل است که؛ روزی هارون الرشید جمعی از نزدیکان خود را برای صرف غذا دعوت کرد. از طرفی هارون الرشید به دنبال کسی می گشت که بتواند به کمک او احترام و منزلت موسی بن جعفر(ع) را کم کند و ایشان را در مجلس خجالت زده نماید. به همین دلیل از امام موسی کاظم(ع) نیز درخواست نمود تا در این میهمانی شرکت کند. امام(ع) نیز دعوت او را پذیرفت و بر سر سفره غذا، پیش سایر میهمانان نشست. هارون طبق نقشه ای از پیش تعیین شده، شخص شیّاد و جادوگری را به این میهمانی دعوت کرده بود تا سر سفره، کارهای مضحک و خنده داری علیه امام کاظم(ع) انجام دهد تا ایشان را نزد میهمانان بازیچه قرار داده، به خیال خودش، امام(ع) را دست بیندازد. وقت غذا فرا رسید و سفره را پهن کردند و هر کس در جای خودش قرار گرفت. 📋«فَلَمَّا أُحْضِرَتِ اَلْمَائِدَةُ عَمِلَ نَامُوساً عَلَى اَلْخُبْزِ فَكَانَ كُلَّمَا رَامَ أَبُواَلْحَسَنِ(ع) تَنَاوُلَ رَغِيفٍ مِنَ اَلْخُبْزِ طَارَ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ» ♦️وقتی سفره را پهن کردند، جادوگر بر نان جادویی خواند که هر وقت امام کاظم(ع) می خواستند قطعه نانی را بردارند، نان از مقابل حضرت(ع) بلند می شد.[پرواز می کرد.] هارون از شوق در جای خود آرام و قرار نداشت و می خندید. امام کاظم(ع) که فهمیده بود منشأ این توطئه از کجاست، به پرده ای که نقش شیری در آن نقش بسته بود، اشاره کرد و فرمود : 📋«يَا أَسَدُ! خُذْ عَدُوَّ اَللَّهِ!» ♦️ای شیر! این دشمن خدا را بگیر![نابود کن!] راوی می گوید : 📋«فَوَثَبَتْ تِلْكَ اَلصُّورَةُ كَأَعْظَمِ مَا يَكُونُ مِنَ اَلسِّبَاعِ فَافْتَرَسَتْ ذَلِكَ اَلْمُعَزِّمَ فَخَرَّ هَارُونُ وَ نُدَمَاؤُهُ عَلَى وُجُوهِهِمْ مَغْشِيّاً عَلَيْهِمْ فَطَارَتْ عُقُولُهُمْ خَوْفاً مِنْ هَوْلِ مَا رَأَوْهُ فَلَمَّا أَفَاقُوا مِنْ ذَلِكَ» ♦️عکس به صورت یک شیر درنده بسیار بزرگ در آمد و آن مرد جادوگر را از هم درید و هارون و اطرافیانش از ترس آنچه دیده بودند بیهوش شدند، و روی زمین افتادند. وقتی به هوش آمدند هارون به امام کاظم(ع) گفت : شما را قسم می دهم به حقی که بر شما دارم از این عکس بخواهید آن مرد را برگرداند. امام کاظم(ع) فرمود : 📋«إِنْ كَانَتْ عَصَا مُوسَى رَدَّتْ مَا اِبْتَلَعَتْهُ مِنْ حِبَالِ اَلْقَوْمِ وَ عِصِيِّهِمْ فَإِنَّ هَذِهِ اَلصُّورَةَ تَرُدُّ مَا اِبْتَلَعَتْهُ مِنْ هَذَا اَلرَّجُلِ» ♦️اگر عصای موسی(ع) آن عصاها و طناب هایی را که بلعیده بود برگرداند، این عکس نیز آن مرد را نیز بر می گرداند.(۱) 📚منبع : ۱)عيون أخبار الرضا(ع)، ج۱، ص۹۵ @TarikhEslam
5⃣دستور به تقیّه!👇 ✅علی بن یقطین وزیر دربار عباسی در زمان حکومت هارون الرشید بود. روزی علی بن یقطین در نامه ای به امام موسی کاظم(ع) نوشت : 📋«جُعِلْتُ فِدَاكَ! إِنَّ أَصْحَابَنَا قَدِ اِخْتَلَفُوا فِي مَسْحِ اَلرِّجْلَيْنِ! فَإِنْ رَأَيْتَ أَنْ تَكْتُبَ إِلَيَّ بِخَطِّكَ مَا يَكُونُ عَمَلِي بِحَسَبِهِ فَعَلْتُ إِنْ شَاءَ اَللَّهُ》 ♦️اصحاب بر سر کیفیت مسح پا در وضو با هم اختلاف دارند. اگر صلاح دیدید به خط شریف خود کیفیت وضوی کامل را برایم بنویسید.  امام کاظم(ع) در جواب نامه نوشت : 📋«فَهِمْتُ مَا ذَكَرْتَ مِنَ اَلاِخْتِلاَفِ فِي اَلْوُضُوءِ وَ اَلَّذِي آمُرُكَ بِهِ فِي ذَلِكَ أَنْ تُمَضْمِضَ ثَلاَثاً وَ تَسْتَنْشِقَ ثَلاَثاً وَ تَغْسِلَ وَجْهَكَ ثَلاَثاً وَ تُخَلِّلَ شَعْرَ لِحْيَتِكَ وَ تَغْسِلَ يَدَكَ إِلَى اَلْمِرْفَقَيْنِ ثَلاَثاً وَ تَمْسَحَ رَأْسَكَ كُلَّهُ وَ تَمْسَحَ ظَاهِرَ أُذُنَيْكَ وَ بَاطِنَهُمَا وَ تَغْسِلَ رِجْلَيْكَ إِلَى اَلْكَعْبَيْنِ ثَلاَثاً وَ لاَ تُخَالِفْ ذَلِكَ إِلَى غَيْرِهِ» ♦️اختلافی را که گفته بودی، متوجه شدم، ولی تو از این پس این چنین وضو بگیر :  ۱)سه بار آب در دهان بگردان و دهان‌ شویه کن.  ۲)سه بار استنشاق کن و بینی ات را بشوی.  ۳)صورتت را سه بار و دست‌ها را از پایین تا آرنج بشوی.  ۴)همه سر را مسح کن و گوش‌ها را بشوی.  ۵)پاهایت را بشوی! با این دستور هرگز مخالفت مکن! وقتی نامه امام(ع) به دست علی بن یقطین رسید، همه از جواب امام(ع) تعجب کردند که چرا دستورالعمل وضویی کاملاً مشابه با وضوی اهل سنّت برای علی بن یقطین صادر فرموده است؟ ولی خود علی بن یقطین گفت : مولایم بهتر از هر کس دیگری علت چنین دستوری را می داند و من هم فرمانبردار و مطیع دستورش هستم. مدت‌ها چنین بود تا روزی جاسوسان هارون الرشید گزارش دادند که علی بن یقطین از شیعیان موسی بن جعفر(ع) و مخالف شماست.  با توجه به اینکه علی بن یقطین وزیر هارون بود و گهگاه از این گزارش ها می رسید، هارون موضوع را با بعضی از عوامل اطلاعاتی در جریان گذاشت و گفت : مدت هاست گزارش هایی در مورد تشیّع علی بن یقطین و نفوذی بودنش در دستگاه حکومتی ما به دستم می رسد، ولی من هیچ سرنخی بدست نیاورده ام. دوست دارم به‌ گونه‌ای که او متوجه نشود امتحان روشن دیگری به‌ عمل آورم و به همه حرفها خاتمه دهم. بگویید چه کنم؟ آنان گفتند : وضوی شیعیان با وضوی اهل سنت فرق می کند. بهترین امتحان آن است که شخصاً به طور پنهانی وضوی او را کنترل کنید. هارون گفت : آری، این بهترین راه است. عادت علی بن یقطین این بود که نماز را اول وقت در اطاقی تنها به‌ جا می آورد.  روزی وقتی علی وارد اطاق شد، هارون از محلی که قبلاً در نظر گرفته بود، او را زیر نظر گرفت. علی نیز همچون همیشه وضویی به روش وضوی اهل سنت گرفت.  صحنه آن چنان عجیب بود که هارون بی اختیار از مخفی گاهش بیرون آمد و خطاب به علی فریاد زد : 📋«كَذَبَ يَا عَلِيَّ بْنَ يَقْطِينٍ مَنْ زَعَمَ أَنَّكَ مِنَ اَلرَّافِضَةِ» ♦️ای علی بن یقطین! هر کسی می گوید تو شیعه هستی دروغ می گوید. پس از آن روز مجدداً نامه ای از امام کاظم(ع) به دست علی بن یقطین رسید که در آن نوشته بود : 📋«اِبْتَدِئْ مِنَ اَلْآنَ يَا عَلِيَّ بْنَ يَقْطِينٍ تَوَضَّأْ كَمَا أَمَرَ اَللَّهُ اِغْسِلْ وَجْهَكَ مَرَّةً فَرِيضَةً وَ أُخْرَى إِسْبَاغاً وَ اِغْسِلْ يَدَيْكَ مِنَ اَلْمِرْفَقَيْنِ كَذَلِكَ وَ اِمْسَحْ بِمُقَدَّمِ رَأْسِكَ وَ ظَاهِرِ قَدَمَيْكَ مِنْ فَضْلِ نَدَاوَةِ وَضُوئِكَ فَقَدْ زَالَ مَا كَانَ يُخَافُ عَلَيْكَ وَ اَلسَّلاَمُ» ♦️ای علی بن یقطین! از این پس آن گونه که خداوند فرموده است، وضو بگیر! صورت را کامل و دست‌ها را از آرنج تا انگشتان بشوی، و سپس قسمتی از جلوی سر و آنگاه روی پاهایت را از رطوبت دستهایت مسح نما؛ زیرا که خطری که متوجه تو بود برطرف گردید.(۱) 📚منبع : ۱)الإرشاد شیخ مفید، ج۲، ص۲۲۷ @TarikhEslam
✅هارون آشکارا روی انتساب خود به مقام رسالت تکیه نموده، در هر فرصتی آن را مطرح می‌کرد. وی روزی وارد شهر مدینه شد و رو به قبر مطهر حضرت رسول اکرم(ص) نمود و گفت : 📋《السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا رَسُولَ اللهِ(ص)، السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا ابْنَ عَمِّ!》 ♦️درود بر تو ای پیامبر خدا! درود بر تو ای پسرعمو! او در میان آن جمعیت زیاد، نسبت عموزادگی خود با حضرت رسول اکرم(ص) را به رخ مردم می‌کشید و عمدا به آن افتخار می‌نمود تا مردم بدانند خلیفه، پسرعموی پیامبر(ص) است. در این هنگام، پیشوای هفتم که در آن جمع حاضر بود، از هدف هارون آگاه شده، نزدیک قبر پیامبر(ص) رفت و با صدای بلند گفت : 📋《السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا رَسُولَ اللهِ(ص)، السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا أَبَه‏!》 ♦️درود بر تو ای پیامبر خدا! درود بر تو ای پدر! هارون از این سخن ناراحت شد؛ به‌طوری‌که رنگ صورتش تغییر یافت و بی‌اختیار گفت: واقعا این، افتخار است.(۱) 📚منبع : ۱)الإرشاد شیخ مفید، ج۲، ص۲۳۵ @TarikhEslam
👤ابن حجر مکی (عالم اهل تسنن که در رد شیعه کتاب نوشته است و وقتی در معرفی ائمه به امام موسی کاظم(ع) می رسد) می گوید : 📋《یُدعَی بِبَابِ قَضَاءِ حَوَائِجِ المُومِنِینَ اَی اَهلِ سُنَّةِِ》 ♦️اهل سنت از او به عنوان باب الحوائج یاد می کردند. و در عبارتی دیگر آمده است که ؛ 📋《کَانَ مَعْرُوفَاً عِنْد أَهلِ الْعَرَاقِ بِبَابِ قَضَاءِ الْحَوَائِجِ عِنْدَ اللهِ》 ♦️امام موسی بن جعفر(ع) در عراق به باب الحوائج معروف بوده است.(۱) 📚منبع : ۱)الصّواعق المحرقه ابن حجر مکی، ج۲، ص۵۹۰ @TarikhEslam