فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
هیچ آغازی
زیباتر از سلام نیست
دوستان سلام
روزتون پر از مهر و محبت و برکت
سـ🌸ــلام
مهربانان امروزتون به زیبایی گل
✓
📗مجموعه داستانها و حکایتهای آموزنده👇
📚 @Bohlol_Molanosradin
📚#داستان_کوتاه_خواندنی
ﮐﻼﻩ ﻓﺮﻭﺷﯽ ﺭﻭﺯﯼ ﺍﺯ ﺟﻨﮕﻠﯽ ﻣﯽﮔﺬﺷﺖ...
ﺗﺼﻤﯿﻢ ﮔﺮﻓﺖ ﺯﯾﺮ ﺩﺭﺧﺘﯽ ﻣﺪﺗﯽ ﺍﺳﺘﺮﺍﺣﺖ ﮐﻨﺪ.
ﻟﺬﺍ ﮐﻼﻩ ﻫﺎ ﺭﺍ ﮐﻨﺎﺭ ﮔﺬﺍﺷﺖ ﻭ ﺧﻮﺍﺑﯿﺪ.
ﻭﻗﺘﯽ ﺑﯿﺪﺍﺭ ﺷﺪ ﻣﺘﻮﺟﻪ ﺷﺪ ﮐﻪ ﮐﻼﻩ ﻫﺎ ﻧﯿﺴﺖ.
ﺑﺎﻻﯼ ﺳﺮﺵ ﺭﺍ ﻧﮕﺎﻩ ﮐﺮﺩ،
ﺗﻌﺪﺍﺩﯼ ﻣﯿﻤﻮﻥ ﺭﺍ ﺩﯾﺪ ﮐﻪ ﮐﻼﻩ ﻫﺎ ﺭﺍ
ﺑﺮﺩﺍﺷﺘﻪ ﺍﻧﺪ!!
ﻓﮑﺮ ﮐﺮﺩ ﮐﻪ ﭼﮕﻮﻧﻪ ﮐﻼﻩ ﻫﺎ ﺭﺍ ﭘﺲ ﺑﮕﯿﺮﺩ...
ﺩﺭ ﺣﺎﻝ ﻓﮑﺮ ﮐﺮﺩﻥ ﺳﺮﺵ ﺭﺍ ﺧﺎﺭﺍﻧﺪ ﻭ ﺩﯾﺪ ﮐﻪ ﻣﯿﻤﻮﻥ ﻫﺎ ﻫﻤﯿﻦ ﮐﺎﺭ ﺭﺍ ﮐﺮﺩﻧﺪ.
ﺍﻭ ﮐﻼﻩ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺳﺮﺵ ﺑﺮﺩﺍﺷﺖ ﻭ ﺩﯾﺪ ﮐﻪ ﻣﯿﻤﻮﻥ ﻫﺎ ﻫﻢ ﺍﺯ ﺍﻭ ﺗﻘﻠﯿﺪ ﮐﺮﺩﻧﺪ.
ﺑﻪ ﻓﮑﺮﺵ ﺭﺳﯿﺪ ﮐﻪ ﮐﻼﻩ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺭﻭﯼ ﺯﻣﯿﻦ ﭘﺮﺕ ﮐﻨﺪ...
ﻟﺬﺍ ﺍﯾﻦ ﮐﺎﺭ ﺭﺍ ﮐﺮﺩ، ﻣﯿﻤﻮﻥﻫﺎ ﻫﻢ ﮐﻼﻩ ﻫﺎ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻃﺮﻑ ﺯﻣﯿﻦ ﭘﺮﺕ ﮐﺮﺩﻧﺪ،
ﺍﻭ ﻫﻤﻪ ﮐﻼﻩ ﻫﺎ ﺭﺍ ﺟﻤﻊ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺭﻭﺍﻧﻪ ﺷﻬﺮ ﺷﺪ.
ﺳﺎﻟﻬﺎﯼ ﺑﻌﺪ ﻧﻮﻩ ﺍﻭ ﻫﻢ ﮐﻼﻩ ﻓﺮﻭﺵ ﺷﺪ.
ﭘﺪﺭﺑﺰﺭﮒ ﺍﯾﻦ ﺩﺍﺳﺘﺎﻥ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﯼ ﻧﻮﻩ ﺍﺵ ﺗﻌﺮﯾﻒ ﮐﺮﺩ ﻭ تأﮐﯿﺪ ﮐﺮﺩ ﮐﻪ ﺍﮔﺮ ﭼﻨﯿﻦ ﻭﺿﻌﯽ ﺑﺮﺍﯾﺶ ﭘﯿﺶ ﺁﻣﺪ، ﭼﮕﻮﻧﻪ ﺑﺮﺧﻮﺭﺩ ﮐﻨﺪ.
ﯾﮏ ﺭﻭﺯ ﮐﻪ ﺍﻭ ﺍﺯ ﻫﻤﺎﻥ ﺟﻨﮕﻞ ﮔﺬﺷﺖ، ﺩﺭ ﺯﯾﺮ ﺩﺭﺧﺘﯽ ﺍﺳﺘﺮﺍﺣﺖ ﮐﺮﺩ ﻭ ﻫﻤﺎﻥ ﻗﻀﯿﻪ ﺑﺮﺍﯾﺶ ﺍﺗﻔﺎﻕ ﺍﻓﺘﺎﺩ.
ﺍﻭ ﺷﺮﻭﻉ ﺑﻪ ﺧﺎﺭﺍﻧﺪﻥ ﺳﺮﺵ ﮐﺮﺩ. ﻣﯿﻤﻮﻥ ﻫﺎ ﻫﻢ ﻫﻤﺎﻥ ﮐﺎﺭ ﺭﺍ ﮐﺮﺩﻧﺪ.
ﺍﻭ ﮐﻼﻫﺶ ﺭﺍ ﺑﺮﺩﺍﺷﺖ، ﻣﯿﻤﻮﻥﻫﺎ ﻫﻢ ﺍﯾﻦ ﮐﺎﺭ ﺭﺍ ﮐﺮﺩﻧﺪ...
ﻧﻬﺎﯾﺘﺎً ﮐﻼﻫﺶ ﺭﺍ ﺑﺮ ﺭﻭﯼ ﺯﻣﯿﻦ ﺍﻧﺪﺍﺧﺖ...
ﻭﻟﯽ ﻣﯿﻤﻮﻥ ﻫﺎ ﺍﯾﻦ ﮐﺎﺭ ﺭﺍ ﻧﮑﺮﺩﻧﺪ!
ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﻣﯿﻤﻮﻥ ﻫﺎ ﺍﺯ ﺩﺭﺧﺖ ﭘﺎﯾﯿﻦ
ﺁﻣﺪ ﻭ ﮐﻼﻩ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺭﻭﯼ ﺯﻣﯿﻦ ﺑﺮﺩﺍﺷﺖ ﻭ ﺩﺭ ﮔﻮﺷﯽ ﻣﺤﮑﻤﯽ ﺑﻪ ﺍﻭ ﺯﺩ ﻭ ﮔﻔﺖ:
ﻓﮑﺮ ﻣﯽ ﮐﻨﯽ ﻓﻘﻂ ﺗﻮ ﭘﺪﺭ ﺑﺰﺭﮒ ﺩﺍﺭﯼ؟؟؟
😁
✓
📗مجموعه داستانها و حکایتهای آموزنده👇
📚 @Bohlol_Molanosradin
✍📔#تلنگر
*دزدی*
فقط بالا رفتن از دیوار مردم نیست
▫️ وقتی پزشڪی برای «نفع رساندن» به همڪار و رفیق رادیولوژیست خود، بیمار بی خبر از همه جا را به او حواله میڪند
این دزدی است
▫️ وقتی راننده تاڪسی مسافر شهرستانی ناآشنا را در شهر دور خودش می چرخاند و دو برابر ڪرایه میگیرد
این دزدی است
▫️ وقتی تعمیرڪار ماشین با دست های چرب و چیلی و در حالیڪه عرق پیشانی اش را پاک میڪند، برای تعویض یک پیچ از شما دویست هزارتومان میگیرد شما نمیدانید و تشڪر هم میڪنید، ولی خودش میداند
حق العمل اش پنج هزار تومان است
این دزدی است.
▫️ وقتی ڪارمند مملڪت به جای ڪار ڪردن وقت اش را صرف دیدن فیلم و دانلود موسیقی میڪند
این دزدی است
▫️ دزدی فقط جیب بری توی اتوبوس نیست
دزدها هم همیشه روی دست شان خالڪوبی ندارند و ڪاپشن خلبانی نمی پوشند
دزدها میتوانند بوی خوش ادڪلن بدهند
ساعت گرانقیمت ببندند
میتوانند لباس مارک دار بپوشند
اما وقت و عمر مردم را بدزدند
▫️ وقتی مسئولی به جای حل ڪردن مشڪل مردم مدام وعده میدهد، اعتماد آنها را می دزدد
این دزدیست
▫️ وقتی استاد دانشگاه بدون مطالعه سر ڪلاس حاضر میشود و برای پر ڪردن وقت ڪلاس از دانشجوها میخواهد یڪی یڪی بیایند و «ڪنفرانس»! بدهند
این دزدی است
▫️ وقتی ڪارخانه داری به جای لیمو
اسید سیتریک می ریزد توی شیشه
و به اسم آبلمیوی خالص به خلق الله میفروشد
این دزدی است
▫️ وقتی مامور بهداشتی اینها را می بیند و صورتش را آنطرف میڪند
این دزدی است
▫️وقتی ڪه عده ای بنام لیدر اندیشه فریب مردم میدهند و با لابی گری و معامله پشت پرده، مهره موردنظرشان را برای منافع خودشان بر مردم قالب میڪنند.
این دزدیست
▫️وقتی مسئولان *گندم* نشان مردم میدهند اما *جـــو* به آنان میفروشند.
این دزدیست
▫️دزدهای تابلودار
دزدهایی ڪه دست و پایشان را خالڪوبی میڪنند
به مراتب از دزدهای ڪت و شلوار پوش و ادڪلن زده شریف ترند
▫️دزدی یعنی
دست بردن در اسناد و مدارک اداری
رشوه گیری از ارباب رجوع، دزدی يعنی به وسيله ی ڪسی به مقامی رسيدن و حق ديگران ضايع ڪردن دزدیست.
دزدی نڪنیم تا مملڪتمان اصلاح شود
احساس مسولیت و وجدان داشته باشیم
و بدانیم ڪه چوب خدا صدا ندارد...
❖
📚مجموعه حکایتها و داستانهای آموزنده
📚 @Bohlol_Molanosradin
📚#حکایتی_زیبا_از_ملانصرالدین
در نزدیکی ده ملانصرالدین مکان مرتفعی بود که شب ها باد می آمد و فوق العاده سرد می شد.
دوستان ملا گفتند: ملا اگر بتوانی یک شب تا صبح بدون آنکه از آتشی استفاده کنی در آن تپه بمانی، ما یک سور به تو می دهیم و گرنه تو باید یک مهمانی مفصل به همه ما بدهی.
ملا نصرالدین قبول کرد، شب در آنجا رفت و تا صبح به خود پیچید و سرما را تحمل کرد و صبح که آمد گفت: من برنده شدم و باید به من سور دهید.
گفتند: ملا از هیچ آتشی استفاده نکردی؟ ملا گفت: نه، فقط در یکی از دهات اطراف یک پنجره روشن بود و معلوم بود شمعی در آنجا روشن است.
دوستان گفتند: همان آتش تو را گرم کرده و بنابراین شرط را باختی و باید مهمانی بدهی.
ملا قبول کرد و گفت: فلان روز ناهار به منزل ما بیایید. دوستان یکی یکی آمدند، اما خبری از ناهار نبود.
گفتند: ملا، انگار نهاری در کار نیست.
ملا گفت: چرا ولی هنوز آماده نشده.
دو سه ساعت دیگر هم گذشت باز ناهار حاضر نبود.
ملا گفت: آب هنوز جوش نیامده که برنج را درونش بریزم. دوستان به آشپزخانه رفتند ببینند چگونه آب به جوش نمی آید. دیدند ملا یک دیگ بزرگ به طاق آویزان کرده، چند متر پایین تر یک شمع کوچک زیر دیگ نهاده
گفتند: ملا این شمع کوچک نمی تواند از فاصله دو متری دیگ به این بزرگی را گرم کند!
ملا گفت: چطور شمعی از فاصله چند کیلومتری می توانست مرا روی تپه گرم کند؟ شما بنشینید تا آب جوش بیاید و غذا آماده شود!
✓
📗کانال حکایتهای بهلول و ملانصرالدین👇
📚 @Bohlol_Molanosradin
🍁#زیبا_نوشت
فقط ۲ چيز در دنیا هست که باید نگرانش باشی:
این که ببینی سالمی یا مریضی!
اگه سالمی که نگرانی نداره...
اگه مریضی ۲ چيز هست که باید نگرانش باشی:
این که میمیری یا زنده میمونی!
اگه زنده میمونی که نگرانی نداره...
اگه میمیری ۲ چیز هست که باید نگرانش باشی:
این که میری بهشت یا جهنم!
اگه میری بهشت که نگرانی نداره!
اگه میری جهنم....
اونجا اونقدر آشنا میبینی که اصلا جای نگرانی نیست!😁
پس هیچ چیز ارزش نگرانی نداره
شاد باش و از زندگی لذت ببر...!
✓
📗مجموعه داستانها و حکایتهای آموزنده👇
📚 @Bohlol_Molanosradin
لازم نیست یکدیگر را
تحمل کنیم...
کافیست همدیگر را قضاوت نکنیم...
لازم نیست برای شاد کردن یکدیگر
تلاش کنیم،
کافیست به هم آزار نرسانیم...
لازم نیست دیگران را اصلاح
کنیم،
کافیست به عیوب خود بنگریم...
حتی لازم نیست یکدیگر را دوست
داشته باشیم،
فقط کافیست دشمن هم نباشیم...
آری؛
در کنار هم شاد بودن و با آرامش زیستن،
شاهکار است...
✓
📗مجموعه داستانها و حکایتهای آموزنده👇
📚 @Bohlol_Molanosradin
📔#داستان_کوتاه_پندآموز
ساعت سه نیمهشب بود..صدای زنگ تلفن پسر را بیدار کرد پشت خط مادرش بود ..پسر با عصبانیت گفت: "چرا این وقت شب منو از خواب بیدار کردید؟! " مادرگفت: ۲۵ سال قبل درهمین ساعت تو مرا از خواب بیدار کردی خواستم بگم: تولدت مبارک پسرم پس از اینکه دل مادرش را شکسته بود تا صبح خوابش نبرد ..صبح سراغ مادر رفت وقتی داخل خانه شد مادرش را پشت میز تلفن با شمعی نیمه سوخته یافت .ولی مادر دیگر در این دنیا نبود.
هرگز دل کسی را نشکن ،هرگز.
همیشه زمان برای جبران وجود ندارد
✓
📚مجموعه حکایتها و داستانهای آموزنده👇
📚 @Bohlol_Molanosradin
✍🌺#زیبا_نوشت
در زندگی یاد گرفتم:
با احمق بحث نکنم و بگذارم در دنیای احمقانه خویش خوشبخت زندگی کند.
با وقیح جدل نکنم چون چیزی برای از دست دادن ندارد و روحم را تباه می کند.
از حسود دوری کنم چون اگر دنیا را هم به او تقدیم کنم باز از من بیزار خواهد بود.
وتنهایی را به بودن در جمعی که به آن تعلق ندارم ترجیح دهم
و سه چیز را هرگز فراموش نمیکنم :
1 . به همه نمی توانم کمک کنم
2 . همه چیز را نمی توانم عوض کنم
3 . همه من را دوست نخواهند داشت ....!!
❖
📚مجموعه حکایتها و داستانهای آموزنده👇
📚 @Bohlol_Molanosradin
📔🤔#اندکی_تفکر
قبل از هر چیز باید این واقعیت را درک کنید که هرگز نمی توانید مالک چیزی شوید.
هنگام زاده شدن، هیچ نداشتید و در هنگام مرگ نیز جهان را بی چیز ترک میکنید.
من کت و شلواری را در جمع لباسهایم دارم که جیب های آن را بریده ام. هربار که برای پوشیدن لباسم در کمد را می گشایم، چشمانم به این کت و شلوار مسخره می افتد و به یاد می آورم که آخرین کتی که بر تن می کنم به جیب احتیاج ندارد.
تملک گرایی و مال اندوزی تصاحب آن نیست بلکه به تصاحب در آمدن آن است.
اگر احساس می کنید که باید فلان ملک، اتومبیل و یا مقام را داشته باشید و بدون آن احساس کمتری میکنید مفهومش آن است که تحت سلطه دارایی قرار گرفته اید و قربانی شده اید. در چنین شرایطی اگر اتومبیل BMW و خانه يیلاقی و جواهرات مورد علاقه خود را نداشته باشید، می نالید و فکر می کنید که با به دست آوردن آنها زندگیتان رو به راه میشود و از آن پس شاد و خرسند خواهید بود.
غافل از اینکه، این یک خیال باطل است: زیرا پس از به دست آوردن آنها، به فکر می افتید که اگر خانه بزرگتر و بزرگتری داشته باشید، زندگیتان کامل میشود و به این ترتیب به بیماری زیاده طلبی دچار میشوید.
آنگاه دست به گریبان دنیا میشوید تا به مال و منال بیشتری چنگ بیندازید. زیرا قانون طبیعت چنین است که هر چه دارایی بیشتری داشته باشید، بیشتر به جانب آن کشیده میشوید و هر چه کمتر تملک گرا باشید خود را بی نیازتر احساس میکنید.
📔برگرفته از کتاب عظمت خود را دریابید
✍اثر: وین دایر
✓
📗مجموعه داستانها و حکایتهای آموزنده👇
📚 @Bohlol_Molanosradin
📚#حکایت_دزد_و_ملانصرالدین
دزدی در خانه ملانصرالدین مشغول جمع کردن اثاث بود، ملا از خواب بیدار شد و قدری صبر کرد تا دزد کوله بار خود را بست همینکه خواست از در خانه بیرون رود ملا هم بقیه اثاث را جمع کرد ودر چادری پیچید دنبال دزد روانه شد. پس از طی چند کوچه وخیابان نزدیک دروازه دزد متوجه شد که پشت سرش صدای پائی می آید، برگشت نگاه کرد دید ملا است خیلی تعجب کرد و ترسید که ملا اسباب زحمتش شود. سوال کرد: ملا شما کجا می آئید ملا جواب داد هیچ من دیدم شما مشغول اسباب کشی هستید خواستم به شما کمک کنم . دزد که آشنا بود ازخجالت اثاث ملا را زمین گذاشت وفرار کرد.
✓
📚کانال حکایتهای بهلول و ملانصرالدین👇
📚 @Bohlol_Molanosradin
✍🌺#زیبا_نوشت
در زندگی یاد گرفتم:
با احمق بحث نکنم و بگذارم در دنیای احمقانه خویش خوشبخت زندگی کند.
با وقیح جدل نکنم چون چیزی برای از دست دادن ندارد و روحم را تباه می کند.
از حسود دوری کنم چون اگر دنیا را هم به او تقدیم کنم باز از من بیزار خواهد بود.
وتنهایی را به بودن در جمعی که به آن تعلق ندارم ترجیح دهم
و سه چیز را هرگز فراموش نمیکنم :
1 . به همه نمی توانم کمک کنم
2 . همه چیز را نمی توانم عوض کنم
3 . همه من را دوست نخواهند داشت ....!!
❖
📚مجموعه حکایتها و داستانهای آموزنده👇
📚 @Bohlol_Molanosradin
#داستان_کوتاه📚
#متر
در نزدیکی ده ملا مکان مرتفعی بود که شبها باد می آمد و فوق العاده سرد می شد.
دوستان ملا گفتند: ملا اگر بتوانی یک شب تا صبح بدون آنکه از آتشی استفاده کنی در آن تپه بمانی ما یک سور به تو می دهیم و گرنه تو باید یک مهمانی مفصل به همه ما بدهی.!
ملا قبول کرد و شب در آنجا رفت و تا صبح به خود پیچید و سرما را تحمل کرد و صبح که آمد گفت: من برنده شدم و باید به من سور دهید.
گفتند: ملا از هیچ آتشی استفاده نکردی؟
ملا گفت: نه؛ فقط در یکی از دهات اطراف یک پنجره روشن بود و معلوم بود
شمعی در آنجا روشن است.!
دوستان گفتند: همان آتش تو را گرم کرده و بنابراین شرط را باختی و باید مهمانی بدهی.!
ملا قبول کرد و گفت: فلان روز ناهار به منزل ما بیایید.
دوستان یکی یکی آمدند اما نشانی از ناهار نبود..
گفتند: ملا؛ انگار نهاری در کار نیست.!
ملا گفت: چرا ولی هنوز آماده نشده؛ دو سه ساعت دیگه هم گذشت باز ناهار حاضر نبود.
ملا گفت: آب هنوز جوش نیامده که برنج را درونش بریزم.!!
دوستان به آشپزخانه رفتند ببیننند چگونه آب به جوش نمی آید؛ دیدند ملا یک دیگ بزرگ به طاق آویزان کرده دو متر پایین تر یک شمع کوچک زیر دیگ نهاده.!!!
گفتند: ملا این شمع کوچک نمی تواند از فاصله دو متری دیگ به این بزرگی را گرم کند.!
ملا گقت: چطور از فاصله چند کیلومتری می توانست مرا روی تپه گرم کند؟
شما بنشینید تا آب جوش بیاید و غذا آماده شود.!!!
نکته:
با همان متری که دیگران را اندازه گیری میکنید اندازه گیری می شوید.
📙کانال حکایتهای بهلول و ملانصرالدین 👇
📚 @Bohlol_Molanosradin