eitaa logo
حکایتهای بهلول و ملا نصرالدین
6.4هزار دنبال‌کننده
6.7هزار عکس
2.3هزار ویدیو
16 فایل
بسم الله الرحمان الرحیم مرکز خرید و فروش کانال در ایتا👇 https://eitaa.com/joinchat/223674416C035f1536ee اینجا میتونی کانالتو بفروشی یا کانال مناسب بخری👆 تبلیغات انبوه در بهترین کانال های ایتا 👇👇 https://eitaa.com/joinchat/926285930Ceb15f0c363
مشاهده در ایتا
دانلود
علی(ع) از لحاظ توانایی مالی فقیر نبود؛ میتوانست به بهترین شکل ممکن و مانند ثروتمندان جامعه خود زندگی کند اما.... 📚این حکایت را بخوانید... ✍علی(ع) روزى از کنار جمعى از قریش عبور می‌کرد، در حالی‌که پیراهنى کهنه و وصله‌‏دار به تن داشت، آنها بهم گفتند على(ع) تهی‌دست شده، این سخن به گوش حضرت رسید، به صدقات خود فرمود که همه محصول خرماى امسال را جمع کن و یک‌جا بفروش و نقد نما، متصدى دستور حضرت را عملى کرد و پول آنها را خدمت حضرت آورد. امام(ع) پول‌ها را در همان انبار خرما ریخت، و به کارگزارش گفت: چون از تو خرما خواستم را با پا پراکنده کن و بپاش. در این موقع به دنبال یکى از آن افراد قریش فرستاد، و در حضور آنها از کارگزار خود خرما طلبید، وى درهم‌‏ها را با پا پخش نمود، مردان قریش پرسیدند، یا ابا الحسن این همه اموال از کجا آمده؟! فرمود: این مال کسى است که مال ندارد و تنگ‌دست شده است، پس از بیرون رفتن آنان، حضرت دستور داد براى خانواده‌‏هاى بینوایى که هر سال خرما مى‌‏فرستادند به قدر آن، از آن پول‌ها بفرستند 📚کافی، ج 6، ص 439 ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═ ☘☘@Bohlol_Molanosradin☘☘
دور تو عالمان فقه و اصول - @Maddahionlin.mp3
6.49M
🔳 (س) 🌴دور تو عالمان فقه و اصول 🌴دور او سعد و شمر و سنان 🎤 🎤 👌بسیار دلنشین
✍سم الاغ حضرت عیسی (ع ) هنگامی که سر مقدس امام حسین (ع ) را به شام بردند ، یزید دستور داد آن سر مقدس را در میان تشت طلایی گذاشتند . در حالی که بازماندگان حسین (ع ) و شهدای کربلا به صورت اسیر در مجلس بودند ، یزید ملعون نسبت به سر مقدس ، بی حرمتی ها کرد و دهن کجی ها نمود . فرستاده قیصر روم که مسیحی بود و در آن مجلس حضور داشت ، وقتی بی حرمتیهای یزید را نسبت به آن سر مقدس دید نتوانست تحمل کند ، بلند شد و به یزید گفت : ما مسیحیان معتقدیم که سم الاغ حضرت عیسی (ع ) در یکی از جزایر است ، از این رو به احترام آن هر سال از اقطار عالم به آن جزیره رفته و آن را طواف می کنیم و برای آن نذرهای گوناگون می نماییم و احترام شایانی به آن مکانی که سم در آن است می نماییم . گواهی می دهم که شما در خط باطل هستید که با سر مقدس فرزند پیامبرتان چنین می کنید . یزید از این اعتراض ناراحت شد و دستور قتل او را صادر کرد . فرستاده قیصر روم برخاست و کنار آن سر مقدس آمد و در پیشگاه آن سر مبارک به یگانگی خدا و پیامبری محمد(ص ) شهادت داد . آنگاه یزیدیان او را در همان مجلس به شهادت رساندند . هنگام قتل او همه اهل مجلس صدای بلند و رسایی از مقدس شنیدند که می گفت : لا حول و لا قوة الا بالله ☘☘@Bohlol_Molanosradin☘☘ ☘☘@Bohlol_Molanosradin☘☘
عین واقعیته👇 زندگی دیگران را نابود نکنیم🙏 🔆جوانی از رفیقش پرسید : کجا کار می‌کنی ؟ پیش فلانی، ماهانه چند می‌گیری؟ 5000. همه‌ش همین؟ 5000 ؟ چطوری زنده‌ای تو؟ صاحب کار قدر تو رو نمی دونه، خیلی کمه ! یواش یواش از شغلش دلسرد شد و درخواست حقوق بیشتر کرد ، صاحب کار هم قبول نکرد و اخراجش کرد ، قبلا شغل داشت، اما حالا بیکار است. 🔆زنی بچه‌ای را به دنیا آورد، زن دیگری گفت : به مناسبت تولد بچه‌تون، شوهرت برات چی خرید ؟ هیچی ! مگه میشه ؟! یعنی تو براش هیچ ارزشی نداری ؟! بمب را انداخت و رفت، ظهر که شوهر به خانه آمد، دید که زنش عصبانی است و .... کار به دعوا کشید و تمام. 🔆پدری در نهایت خوشبختی است، یکی می‌رسد و می‌گوید : پسرت چرا بهت سر نمی‌زند ؟ یعنی آنقدر مشغوله که وقت نمیکنه ؟! و با این حرف، صفای قلب پدر را تیره و تار می‌کند 👹این است، سخن گفتن به زبان شیطان. در طول روز خیلی سؤال ها را ممکن است از همدیگر بپرسیم؛ چرا نخریدی؟ چرا نداری؟ یه النگو نداری بندازی دستت؟ چطور این زندگی را تحمل می‌کنی؟ یا فلانی را؟ چطور اجازه می دهی؟ ممکن است هدفمان صرفا کسب اطلاع باشد، یا از روی کنجکاوی یا فضولی و... اما نمی‌دانیم چه آتشی به جان شنونده می‌اندازیم ! ⚠️شر نندازید تو زندگی مردم. واقعا خیلی چیزا به ما ربطی نداره! کور ، وارد خانه‌ی مردم شویم و کَر از آنجا بیرون بیاییم. مُفسد نباشیم. ☘☘@Bohlol_Molanosradin☘☘ ☘☘@Bohlol_Molanosradin☘☘
🔴 طی الارض قنبر، غلام حضرت امیر 🌕 جابر انصاری گفت: روزی امیرالمؤمنین علیه السلام نماز صبح را با ما ادا کرد سپس رو به ما کرد و فرمود: «ای گروه مردم! خدا اجر شما را در مصیبت برادرتان سلمان زیاد کند» و مردم در این باب سخن بسیار گفتند. پس علی علیه‌السلام عمامه رسول خدا صلی الله علیه و آله را بر سر بست و پیراهن حضرت را پوشید و عصای آن حضرت را در دست گرفت و شمشیر ایشان را حمایل نمود و بر شتر عضباء آن حضرت سوار شد و به قنبر گفت: که ده گام بشمار (یا اینکه از یک تا ده بشمار). قنبر گفت: چون از شمردن فارغ شدم به در خانه سلمان رسیده بودیم. 🔴 احضار تخت ملکه سبأ توسط آصف‌بن‌برخیا 🌕 حضرت سلیمان علیه السلام به جنّ و انس فرمود: «اى بزرگان! کدام ‌یک از شما تخت او را براى من مى‌آورد پیش از آنکه به حال تسلیم نزد من آیند»؟ (نمل/ 38) عفریتی از جنّ گفت: «من آن را نزد تو می‌آورم پیش از آنکه از جایگاهت برخیزی و من نسبت به این امر، توانا و امینم!» سلیمان فرمود: «می‌خواهم سریعتر از این باشد».آصف‌بن‌برخیا گفت: «پیش از آنکه چشم بر هم زنی، آن را نزد تو خواهم آورد!»، پس خدا را با اسم اعظم الهی خواند و ناگهان تخت بلقیس در کنار تخت سلیمان علیه السلام ظاهر شد... 📗تفسیر القمی، ج2، ص128 🌕 امیرالمومنین علیه السلام در توضیح چگونگی احضار تخت بلقیس توسط آصف بن برخیا فرمودند: «اسم اعظم خداوند عزّوجلّ هفتادوسه حرف دارد. آصف‌بن‌برخیا تنها یک حرف از آن را می‌دانست. وقتی خدا را با آن حرف خواند، خداوند فاصله‌ی ما بین او و تخت بلقیس را فرو برده و فاصله را از بین برد تا او تخت بلقیس را برداشت. پس زمین در چشم بر هم زدنی دوباره به حالت اوّل خود برگشت.» 📗تفسیر اهل‌بیت علیهم‌السلام ج15،ص10 📗بحار الأنوار، ج 22، ص 372 ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═ ☘☘@Bohlol_Molanosradin☘☘
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💚 💚برخاتم اوصیاء،مهدے صلوات 💚برصاحب عصر ما،مهدے صلوات 💚خواهے ڪه خداوند بهشتت ببرد 💚بفرست تو بر حضرت مهدے صلوات 💚اللّهُمَّ صَلِّ عَلے مُحَمَّدٍ 💚و آلِ مُحَمَّدٍ 💚وعَجِّلْ فَرَجَهُمْ 🌹🍃🌹🍃
📚 جوانی در ملأ عام با گستاخی تمام روزه‌خواری می‌کرد. او را نزد حاکم شهر آوردند. حاکم از او پرسید: ای جوان! چرا در شهر روزه‌خواری می‌کردی؟ چرا از اسلام گریزانی، تا چنان حد که جسارت یافته و در ماه رمضان در پیش چشم همگان روزه‌‌خواری می‌کنی؟ جوان گفت: مرا باور و اعتقاد زیاد به اسلام بود. روزی شیخ شهر را در خفاء در حال معصیت یافتم. برو آن شیخ را مجازات کن که این چنین اعتقاد مرا از من گرفت و مرا روزه‌خوار کرد. حاکم شهر گفت: روزی دزدی را در شهر گرفتند که از خانه‌های بسیاری دزدی کرده بود. طبق قانون قضاوت مأموری بر او گماردم تا او را در شهر بگردانند تا هر مال‌باخته‌ای از او شکایتی دارد نزد من آید. ساعتی نگذشت که جوانی معلوم‌الحال از او برای شکایت نزد من آمد که هرگز او را در شهر ندیده بودم. به رسم قضاوت از او سؤال کردم ای جوان! او از تو چه دزدیده است؟ جوان گفت: یک مرغ و دو خروس! چون این سخن شنیدم مأمور خویش را امر کردم تا او را هشتاد تازیانه بزند. جوان در حالی که داد و فریاد می‌کرد، گفت: من برای شکایت نزد تو آمده‌ام، چرا مرا شلاق می‌زنی؟! گفتم: وقتی تو را خانه‌ای در این شهر نیست، چگونه تو را مرغ و خروسی باشد که کسی بتواند آن را از تو بدزدد؟ داستان که بدین جا رسید حاکم شهر گفت: ای جوان! تو را نیز هرگز اعتقادی نبوده است که آن شیخ از تو بستاند. هر کس که اعتقاد به خدا را با عمل به آنچه می‌شنود از خود خدا بستاند و هدایت یابد هیچ کس را توان ستاندن آن اعتقاد از او نیست. تو بجای شناختن خدا در پی شناختن شیخ بودی و بجای خدا شیخ را باور کرده بودی! پس من تو را دو حد جاری می‌کنم یکی به جرم روزه‌خواری در ملأ عام و دیگری به جرم کذب و افتراء!!! ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═ ☘☘@Bohlol_Molanosradin☘☘
🌹 حفص بن عمر بجلی گوید: از وضع ناهنجار مالی و از هم پاشیدگی زندگی‌ام به امام صادق علیه السلام شکایت کردم. امام فرمود: هنگامی که به کوفه رفتی با فروش بالش زیر سرت هم که باشد به ده درهم غذائی آماده کن و تعدادی از برادرانت را به غذا دعوت کن و از ایشان بخواه تا درباره تو دعا کنند. حفص گوید: به کوفه آمدم و هر چه تلاش کردم غذائی مهیا کنم میسر نشد تا بالاخره طبق دستور امام بالش زیر سرم را فروختم و با آماده ساختن غذا، تعدادی از برادران دینی خود را دعوت نموده و از ایشان خواستار دعا در حل مشکلات زندگی‌ام شدم؛ آن‌ها هم با صرف غذا دعا کردند. به خدا قسم، جز مدت کوتاهی از این قضیه نگذشت که متوجه شدم کسی در خانه را می زند و چون در را باز کردم، دیدم شخصی که با او داد و ستد داشتم و از وی طلب کار بودم به سراغ من آمد. با پرداخت مبلغ سنگینی که به گمانم ده هزار درهم بود، بدهی خود را با من تسويه و مصالحه کرد، و از آن پس پی در پی کار من به فراخی و گشایش نهاد و به رفع سختی و تنگدستی انجامید. ☘☘@Bohlol_Molanosradin☘☘ ☘☘@Bohlol_Molanosradin☘☘
📚 گروهی در حال عبور از غار تاریکی بودند که سنگهایی را زیر پایشان احساس کردند. بزرگشان گفت:اینها سنگ حسرتند. هر کس بردارد حسرت می خورد،هر کس هم برندارد باز هم حسرت می خورد. برخی گفتند پس چرا بارمان را سنگین کنیم؟برخی هم گفتند ضرر که ندارد مقداری را برای سوغاتی بر می داریم. وقتی از غار بیرون آمدند فهمیدند که غار پر بوده از سنگهای قیمتی. آنهایی که برنداشته بودند حسرت خوردند و بقیه هم حسرت خوردند که چرا کم برداشتند. 🔺زندگی هم بدین شکل است در قیامت"یوم الحسرت"هم اگر اعمال صالحی نداشته باشیم حسرت می خوریم و اگر داشته باشیم باز هم حسرت میخوریم که چرا کم. ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═ ☘☘@Bohlol_Molanosradin☘☘
💠شیخ بهایی شیخ الاسلام اصفهان بود در همان موقع ها زمانی در مسجد چهار باغ نشسته بود و مشغول تصحیح نماز مردم بود در بین مردم پیرزنی هم آمده بود ، بعد که نوبتش شده شیخ به او گفت نمازت را بخوان: پیرزن شروع کرد به غلطی پلوتی حمد خود را خواندن ، که شیخ نیمه کاره حمدش را قطع کرد و گفت: تو که همه ی نمازت اشتباه هست. پیرزن گفت: نماز من اشتباهه؟؟ نماز تو اشتباهه؟ شیخ بهایی گفت: من شیخ الاسلام اصفهان هستم چطور می گی که نماز من اشتباهه؟؟ پیرزن گفت : نماز باید اثر داشته باشد، تو حمد بخوان و به این آب فوت کن ، من هم می خوانم و به این آب فوت می کنم، ببینیم نفس کدوم یک از ما می تونه این آب رو نگه داره؟ شیخ حمدش رو خوند و به آب فوت کرد ولی آب ناایستاد پیرزن با همون حالت اشتباه خوند و آب ایستاد. شیخ بهایی حیران شد و بعد از این جریان مدتی جزء شاگردان اون پیرزن قرار گرفت و پیش اون به تهذیب نفس پرداخت 📚به نقل از سخنرانی های جناب دکتر الهی قمشه ای ☘☘@Bohlol_Molanosradin☘☘ ☘☘@Bohlol_Molanosradin☘☘