هدایت شده از خانواده با نشاط ما
یه دختر خاله دارم در هفته ۴ تا کتاب ۲۰۰ صفحه ای رو میخونه!
الانم تو دانشگاه نمره الفه😐
یادمه تو #کنکور هم رتبش تک رقمی شد همش فکر میکردم چقدرخوشانسه😏
گفتم چجوری این کارو میکنی؟ گفت شیوه تندخوانی FCL رو یاد گرفتم! باورم نمیشد تا خودم امتحانش کردم و واقعی بود🙊👇🥲
https://eitaa.com/joinchat/2950168746C5ed3e501b2
🌸🍃🌸🍃
#زشت_ترین_جای_بدن
خیلیها فکر می کنند، زشت ترین بخش بدنشان بینی شان است!
بعضیها هم با دهانشان مشکل دارند، فکر می کنند دهانشان خیلی زشت است!
برخی دیگر هم شکم بزرگشان، مشکلشان است و زشت شان کرده؛
همه اینها شاید زشت یا زیبا باشد،
اما من می گویم:
زشت ترین بخش بدن آدم ها،
"ذهن شان" است؛
ذهن آدم ها، مثل یک حفره عمیق،
پر می شود از خیلی چیزهای زشت؛
از شک،
از بدبینی،
از برداشتهای بد،
از نگاه پر غرور به دیگران،
از توقع زیاد،
از خودبینی زیاد؛
ذهن آدم ها گاهی تبدیل می شود به عضو زشت بدن؛
آنقدر بدن را زشت می کند که صدتا جراحی زیبایی هم کاری از پیش نمی برد؛
کاش می شد،
جای بینی، جای شکم و پا،
آدم "ذهنش" را جراحی می کرد!
هرگاه ذهن آدم زیبا شود تمام وجود آدم زیبا و وجودش دوست داشتنی می شود
@hkaitb
هدایت شده از سابقه گسترده طلایی💛
#آموزش_آشپزی_و_شیرین_پزی
💕 آشپزی و کیک پزی از صفر تا صد
❤️ #خوشمزه_ترین کیک ها
❤️ #خوشمزه_ترین خوراکی ها
❤️ غذاهای فوری و آسان
❤️ انواع #کیک_و_شیرینی
❤️ انواع #بستنی ، انواع دسر
برای شما کلی آموزش آشپزی و شیرین پزی و کیک به صورت رایگان در کانال زیر گذاشتم کافیه بر روی لینک زیر کلیک کنید و گزینه تایید بزنید
👇👇👇👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/3400466562C0ca0042bdf
هدایت شده از خانواده با نشاط ما
خاطرات یک زن زندانی...
شوهرم دکتر بود
هفته ای یک شب منو به زور میفرستاد خونه مادرش تا پیشش بمونم
ولی خودش نمیومد،
یه روز بهش مشکوک شدم و یواشکی برگشتم خونه
اما با چیزی که دیدم بالا آوردم و عق
زدم چون اون داشت...
https://eitaa.com/joinchat/2040201580C76808488a9
روایتی واقعی👆🏻👆🏻
🌸🍃🌸🍃
#خداهرگزنمیمیرد
مارتین لوتر کینگ، درکتاب خاطراتش می نویسد:
روزی دربدترین حالت روحی بودم. فشارهاوسختی هاجانم رابه تنگ آورده بود. سردرگم ودرمانده بودم. مستأصل ونگران، باحالتی غریب وروحی بی جان
وبی توان به زندگی خود ادامه می دادم.
همسرم مرا دیدبه من نگاه کردو از من دورشد. چنددقیقه بعدبالباس سرتاپاسیاه روی سکوی خانه نشست. دعاخواندوسوگواری کرد. باتعجب پرسیدم:چراسیاه پوشیده ای؟ چراسو گواری می کنی؟
همسرم گفت مگر نمی دانی او مرده است؟
پرسیدم چه کسی؟
همسرم گفت خدا... خدا مرده است!
باتعجب پرسیدم مگر خدا هم می میرد؟ این چه حرفی است که
می زنی؟
همسرم گفت:رفتارامروزت به من گفت که خدا مرده ومن چقدرغصه دارم حیف از آرزوهایم... اگرخدانمرده پس توچرااینقدرغمگین و ناراحتی؟
اودر ادامه می نویسد:
درآن لحظه بود که به زانو درامدم گریستم. راست می گفت گویا خدای درون دلم مرده بود... بلند شدم وبرای ناامیدی ام ازخداطلب بخشش کردم.
خدا هرگز نمی میرد!
@hkaitb
هدایت شده از گستردهتبلیغاتیترابایت
لباسای شیک و قیمت مناسب میخوای ولی هیچ جا پیدا نمیکنی؟ 🥱
پس این فروشگاهی که لینکشو گذاشتم مخصوص توعه 🤝🏻🫠
انواع هودی، سویشرت، کفش، باکس، ست، مانتو، کت شلوار و... موجود دارن با مناسب ترین قیمت🥹
اگه میخوای خوش استایل شی با کمترین هزینه اینو از دست نده فرصت استثنایی 😶🌫🛍
https://eitaa.com/joinchat/875954569Cf4308cb6b5
هدایت شده از خانواده با نشاط ما
جیییییقققق #هودیاشوووو🥺💕
دنبال هودی شیک و رنگی میگردی ولی گرونن؟🫠💔
بیا با لباساش مخ همه رو بزن
همه لباسات خز و خیل شده؟
بلد نیستی #استایلت جذاب و د❗️فولی کنی؟🙊🥵
میخوای با رلت #استایلست بزنی؟
Link:https://eitaa.com/joinchat/875954569Cf4308cb6b5
دیگه نگران نباش بیا از این آنلاین شاپه کلی هودی و پیرهنای قشنگ و #ارزون و #باکیفیت بخر🥲❤️🔥
・· ・· ・· ・· ・· ・· ・· ・· ・· ・
🌸🍃🌸🍃
روزی ابليس نزد فرعون آمد، وي خوشه اي انگور در دست داشت و تناول مي كرد.
ابليس گفت: هيچ كس مي تواند اين خوشه انگور تازه را تبديل به خوشه مرواريد كند؟
فرعون گفت: نه!
ابليس به لطايف سحر، آن خوشه انگور را به خوشه مرواريد بدل كرد.
فرعون بسيار تعجب كرد و گفت: عجب استادي هستي!
ابليس محكم بر گردن او زد و گفت: مرا با اين استادي حتي به بندگي قبول نكردند، تو با اين حماقت، چگونه دعوي خدايي مي كني؟!
@hkaitb
هدایت شده از سابقه گسترده طلایی💛
اتفاق عجیب شب اول عروسی😱🧖♀
دختر که در شب عروسیش
رفته تو اتاق لباساشو عوض کنه
ولی هرچی منتظر موندن برنگشته
در رو هم قفل کرده 😔❌
داماد سراسیمه پشت در راه میره و از نگرانی داره دیوونه میشه..
آخرش طاقت نمیاره و در و میشکنه ناگهان معلوم میشه که ...😱😱
🔴 ادامه داستان 👇👇
https://eitaa.com/joinchat/1144914193C283d282194
هدایت شده از خانواده با نشاط ما
📆🖊 پيش بيني دقيق روز #مرگ 😔🚫
اگه جراتشو داری بزن روی ماه تولدت😳👇🏼
•🖤|فـروردین• 🖤|اردیبهشت
•🖤|خــرداد • 🖤|تــیــر
•🖤|مــرداد• 🖤|شهریور
•🖤|مـهــر• 🖤|آبـان
•🖤|بـهـمـن• 🖤|اسفند
•🖤|آذر• 🖤|دی
🔴 من دی بودم فهمیدم کی میمیرم💔🙂☝️🏼
🌸🍃🌸🍃
روزی ابليس نزد فرعون آمد، وي خوشه اي انگور در دست داشت و تناول مي كرد.
ابليس گفت: هيچ كس مي تواند اين خوشه انگور تازه را تبديل به خوشه مرواريد كند؟
فرعون گفت: نه!
ابليس به لطايف سحر، آن خوشه انگور را به خوشه مرواريد بدل كرد.
فرعون بسيار تعجب كرد و گفت: عجب استادي هستي!
ابليس محكم بر گردن او زد و گفت: مرا با اين استادي حتي به بندگي قبول نكردند، تو با اين حماقت، چگونه دعوي خدايي مي كني؟!
@hkaitb
هدایت شده از 👇🏻 تبلیغات گسترده ونوس 👇🏻
ببینید😂
بخندید😂
هرشب روده بر شوید 😂
اینجا نَمیری سکته ات حتمیه😁😂
خنده در حد انقراض نسل🤣 🙈
زود باش بپر تو کانال #خنده_پارک🔥👏👇
https://eitaa.com/joinchat/229638200Cef5e3b3b95
https://eitaa.com/joinchat/229638200Cef5e3b3b95
خفن ترین کانال #جوک #ایتا 😜🙈👆
هدایت شده از خانواده با نشاط ما
🔴اعلام وام 300 میلیونی بانک قرض الحسنه رسالت 😍👇
✅ سود وام ۴ درصد
✅مدت پازپرداخت ۶۰ ماهه
✅ کارمزد بسیار کم
🔻شرایط دریافت وام در لینک زیر👇🏻
https://eitaa.com/joinchat/1414332685C41ad42dbef
🌸🍃🌸🍃
درویشی تهی دست از کنار باغ کریم خان زند عبور میکرد. چشمش به شاه افتاد و با دست اشاره ای به او کرد. کریم خان دستور داد درویش را به داخل باغ آوردند. کریم خان گفت: «این اشاره های تو برای چه بود؟»
درویش گفت: «نام من کریم است و نام تو هم کریم و خدا هم کریم. آن کریم به تو چقدر داده است و به من چی داده؟»
کریم خان در حال کشیدن قلیان بود. گفت: «چه میخواهی؟»
درویش گفت: «همین قلیان، مرا بس است.»
چند روز بعد درویش قلیان را به بازار برد و قلیان بفروخت. خریدار قلیان کسی نبود جز فردی که میخواست نزد کریم خان رفته و تحفه برای خان ببرد، که از قلیلن خوشش آمد و آن را لایق کریم خان زند دانست. پس جیب درویش پر از سکه کرد و قلیان نزد کریم خان برد. چند روزی گذشت. درویش جهت تشکر نزد خان رفت. ناگه چشمش به قلیان افتاد و گفت:
«نه من کریمم نه تو. کریم فقط خداست، که جیب مرا پر از پول کرد و قلیان تو هم سر جایش هست.»
@hkaitb
هدایت شده از 👇🏻 تبلیغات گسترده ونوس 👇🏻
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️ فقط 3 بار ابَردوا خوردن 😳☝️
😊 وقتی میگم ابَردوا 70 بیماری رو درمان میکنه یعنی این ، دیسک، آرتروز، زانو درد، کبدچرب، تیروئید، میگرن و... که دیگه برای ابردوا چیزی نیست 😉 ضمنا افسردگی شونم درمان شده .
آدرس کانال اصلی ابردوا 👇
https://eitaa.com/joinchat/3283419758C7accf8f815
هدایت شده از خانواده با نشاط ما
🌹 سورپرایزِ ویژه امشب از دست ندید😍
🔴بگو متولد چه ماهی هستی تا بگم شما فردی با چه خصوصیاتی هستی؟
1)فروردین 2)اردیبهشت 3)خرداد
4)تیر 5)مرداد 6)شهریور
7)مهر 8)آبان 9)آذر
10)دی 11)بهمن 12)اسفند
🌹 فال #حافظ،فال #قهوه،فال #چای👆
------------------------------------------------
🔥تبلیغات در مجموعه کانالهای کوثر😍
🌸🍃🌸🍃
شخصی گمرکچی ، یکی از شیعیان را که می خواست به زیارت قبر علی (ع ) برود ، اذیت کرده و او را به شدت کتک زد . مرد شیعه که به سختی مضروب و ناراحت شده بود ، گفت : به نجف می روم و از تو به آن حضرت شکایت می کنم . گمرگچی گفت : برو هر چه می خواهی بگو که من نمی ترسم .
مرد شیعه به نجف اشرف رفت و خودش را به قبر مطهر امیرامؤمنین رسانید و پس از انجام مراسم زیارت ، با دلی شکسته و گریه کنان عرض کرد : ای امیرمؤمنان ، باید انتقام مرا از گمرکچی بگیری .
مرد ، در طی روز ، چند بار دیگر به حرم مشرف شد و هر بار خواسته اش را تکرار کرد . آن شب در عالم خواب آقایی را دید که بر اسب سفیدی سوار شده بود و صورتش مانند ماه شب چهارده می درخشید . حضرت ، مرد شیعه را به اسم صدا زد . مرد شیعه متوجه حضرت شده ، پرسید : شما کیستید ؟ حضرت فرمود : من علی بن ابی طالب هستم ، آیا از گمرکچی شکایت داری ؟ مرد عرض کرد : بله ای مولای من ، او به خاطر دوستی شما ، مرا به سختی آزرده است و من از شما می خواهم که از او انتقام مرا بگیرید .
حضرت فرمود : به خاطر من از گناه او بگذر . مرد عرض کرد : از خطای او نمی گذرم . حضرت سه بار فرمایش خود را تکرار کرد و از مرد خواست که گمرکچی را عفو کند ، اما در هر بار ، مرد با سماجت بسیار بر خواسته اش اصرار ورزید . روز بعد مرد خواب خود را برای زائرین تعریف کرد ، همه گفتند : چون امام فرموده که او را ببخشی ، از فرمان امام سرپیچی نکن . باز هم مرد ، حرفهای دیگران را قبول نکرد و دوباره به حرم رفت و خواسته اش را یک بار دیگر تکرار کرد . آن شب هم ، مانند شب قبل امام (ع ) در خواب او ظاهر شده و به وی گفت : از خطای گمرکچی بگذر . این بار نیز ، آن مرد حرف امام را نپذیرفت .
شب سوم امام به او فرمود : او را ببخش ؛ زیرا کار خیری کرده است و من می خواهم تلافی کنم . مرد پرسید : مولای من ، این گمرکچی کیست و چه کار خیری کرده است ؟ حضرت اسم او و پدر و جدش را گفت و فرمود : چند ماه پیش در فلان روز و فلان ساعت ، او با لشکرش از سماوه به سمت بغداد می رفت ، در بین راه چون چشمش به گنبد من افتاد ، از اسب پیاده شد و برای من تواضع و احترام کرد و در میان لشکرش پا برهنه حرکت نمود تا این که گنبد از نظرش ناپدید شد . از این جهت ، او بر ما حقی دارد و تو باید او را عفو کنی و من ضامن می شوم که این کار تو را در قیامت تلافی کنم .
مرد از خواب بیدار شد و سجده شکر به جای آورد و سپس به شهر خود مراجعت نمود . چون در میان راه به گمرکچی رسید ، او پرسید : آیا شکایت مرا به امام کردی ؟ مرد پاسخ داد : آری ، اما امام تو را به خاطر تواضع و احترامی که به ایشان نموده بودی ، عفو کرد . سپس ماجرا را بطور دقیق برای وی بازگو کرد . وقتی گمرکچی فهمید که خواب مرد درست و مطابق واقع می باشد ، بلند شد و دست و پای مرد شیعه را بوسید و گفت : به خدا قسم ، هر چه امام فرموده حق و راست است . سپس او از عقیده باطل خود توبه کرد و به مذهب شیعه در آمد ، و به همین مناسبت تمام زائران را سه روز مهمان کرد . آنگاه همراه زائران به زیارت قبر امیرالمؤمنین (ع ) رفت و در نجف ، هزار دینار بین فقرای شیعه تقسیم نمود و بدین ترتیب عاقبت به خیر شده و به راه راست هدایت گردید .
@hkaitb
هدایت شده از گسترده 5 ستاره 🌟🌟🌟🌟🌟
.
سلام خدمت شما . من یک فرد مذهبی هستم و عاشق این بودم که بتونم توی خونه خودم #روضه_خونگی بگیرم ولی به خاطر بحث سخنران و پذیرایی و برنامه ریزیش همیشه منصرف می شدم.
تا اینکه با یک مجموعه ای آشنا شدم که خودش برامون سخنران می فرستاد و بمون یاد داد چطور پذیرایی کنیم و برنامه بریزیم و واقعا نقطه عطف زندگیم شد .
دوست دارم شمارو با این مجموعه آشنا کنم و لینکش رو براتون بفرستم . حتما عضوش بشید برای #جشن و #روضه های خونگی نیازتون میشه 👇🏻👇🏻
http://eitaa.com/joinchat/3726377046C3fafa2bd01
.
هدایت شده از خانواده با نشاط ما
.
🛑 نعمتِ روضهی خانگی / خیلیا بالاخره توفیق پیدا کردن و دارن برای گرفتن #روضه_خونگی برنامه ریزی می کنن و از خدمات موسسه ثاقب هم استفاده می کنن.
شما هم از طریق آدرس زیر به این جمع بزرگ بپیوندید : 👇🏻
http://eitaa.com/joinchat/3726377046C3fafa2bd01
.
🌸🍃🌸🍃
#ضرب_المثل
#فضول_را_بردند_جهنم_گفت_هیزمش_تر_است
بسیار ایراد گیر و اعتراض کننده
یعنی انسان فضول در هر کاری دخالت میکند و خود را نخود هر آشی میکند
کسی که بی توجه به زمان و مکان در هر کاری دخالت میکند
فضول به کسی گفته میشود که در هر کاری خود را دخالت میدهد اظهار نظر میکند و دوست دارد از کار همه سر در بیاورد.در این مثل گفته شده که اخلاق آدم فضول طوریست که اگر به خاطر این عادتش به جهنم برده شود آنجا هم دست از این اخلاق زشتش بر نمیدارد
چون خصلت و ذات انسان فضول اصلاح پذیر نمیباشد با اغراق می گویند حتی در جهنم زمانی که در حال سوختن است نیز دست از وراجی و
بیهوده گویی بر نمیدارد
داستانی برای ضرب المثل فضول را بردند جهنم
گفت هیزمش تر است
یه روز گاوه پاش می شکنه دیگه نمی تونه بلند شه کشاورز دامپزشک میاره. دامپزشک می گه اگه تا 3 روز گاو نتونه رو پاش بایسته باید گاو رو بکشید
گوسفند اینو می شنوه و میره پیش گاوه میگه بلند شو بلند شو اما گاو هیچ حرکتی نمی کنه
روز دوم باز دوباره گوسفند بدو بدو میره پیش گاو میگه بلند شو بلند شو رو پات بایست باز گاو هر کاری می کنه نمی تونه بایسته رو پاش….
روز سوم دوباره گوسفند می ره میگه سعی کن پاشی و گرنه امروز تموم بشه نتونی روی پاهات وایسی میکشنت.
گاو با هزار تا زور پا میشه..
صبح روز بعد کشاورز میره در طویله و می بینه گاو رو پاش وایساده از خوشحالی بر می گرده می گه گاو رو پاش وایساده جشن می گیریم… گوسفند رو بکشید
نتیجه اخلاقی:
خودتو نخود هر آشی نکن
@hkaitb
هدایت شده از تبلیغات گسترده ریحون
🚷این کلیپ اینستا رو ترکونده بیا ببین از خنده میترکی👇🙊💦😂😂😂😂
بیا بده شیش 🤣🤣🤣👇
https://eitaa.com/joinchat/3424977001C10c611a6f9
https://eitaa.com/joinchat/3424977001C10c611a6f9
کانال فاطی که همه عاشقش شدن ☝️😂😂
هدایت شده از خانواده با نشاط ما
🚯 به دلیل درخواست های فراوان شما عزیزان برای آخرین بار لینک کانال «کلیپ باهم خنده» رو گذاشتیم 👇🏻😱
https://eitaa.com/joinchat/3424977001C10c611a6f9
❌ 5 دقیقه دیگه پاک میکنم 😬
🌸🍃🌸🍃
روزی حضرت داوود به تنهایی به صحرا رفت، خداوند به او وحی فرمود:
چرا تنهایی به صحرا آمده ای؟
عرض کرد: خدایا شدت لقای تو حایل بین من و مخلوق تو شده هست، خطاب رسید ای داوود به میان مردم برگرد( و مشعول راهنمائی مردم باش که) اگر بنده گمراهی را هدایت نمودی و گناهکاری را از گناه کردن باز داشتی تو را جزو بندگان پسندیده خود بنویسم.
ارشاد القلوب/ترجمه ج2؛ص 219
@hkaitb
هدایت شده از خانواده با نشاط ما
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
👌 اگر حتی اصلا آدم مذهبی نیستید وقت بذارید این کلیپ رو ببینید.
اگر فکر میکنی بین تو و خداوند فاصله افتاده، حتما بهت پیشنهاد میکنم مطالب این کانالو بخونی و ببینی.
من به #دین و #مذهب اعتقاد زیادی نداشتم ولی کاری که توی این کلیپ میگه رو انجام دادم و زندگیم زیرو رو شده
📌 این کلیپ در کانال زیر پین شده است و اگر آماده تغییر هستی یک " یا علی " جانانه بگیم و عشق را آغاز کنیم🌹👇
https://eitaa.com/joinchat/2672164875Cf611755acc
💢پسر هیزم فروش
روزى تاجرى گذرش به شهرى افتاد و بار قافله اش را به زمين گذاشت و کنار شهر اطراق کرد. شب شد و تاجر ديد يک نفر سفيدپوش از ميان قافله گذشت. تاجر پيش خودش فکر کرد: اين کى بود؟ اگر دزد بود، پس چرا به بار قافله کارى نداشت؟ خوب است بروم دنبالش و حال و حکايت را از خودش بپرسم. تاجر رفت و جلوى مرد سپيدپوش را گرفت و پرسيد: اى مرد تو چه کاره اي؟ مرد گفت: من تقديرنويسم و از ميان قافلهٔ تو گذشتم. حالا هم میروم ثروت تو را براى پسر هيزم فروش بنويسم که تازه به دنيا آمده.
تاجر گفت: ثروت من را براى پسر هيزم فروش بنويسي؟ آخر من کجا، پسر هيزم فروش کجا؟ اين چطور میشود؟ من که سالى يک مرتبه هم گذرم به اين طرفها نمی افتد.
مرد سپيدپوش چيزى نگفت و راهش را کشيد و رفت. از آنطرف تاجر فرستاد هيزم فروش را آوردند. آنگاه رو کرد به هيزم فروش و گفت: اى مرد تو ديروز صاحب پسرى شدي؟
هيزم فروش گفت: بله.
تاجر گفت: اى مرد بيا و پسرت را به من بده. من فرزندى ندارم. اگر تو پسرت را به من بدهي، من هم کارى میکنم که تا آخر عمرت محتاج کسى نباشي.
هيزم فروش گفت: من نمیدانم چه بگويم. بايد بروم و با مادرش صحبت کنم. هيزم فروش آمد و جريان را به زنش گفت. زن گفت: مرد! ما که از مال دنيا چيزى نداريم. اين بچه اگر پيش ما بماند به جایى نمیرسد. وقتى تاجر میخواهد او را به فرزندى قبول کند من حرفى ندارم. هيزم فروش هم بچه را برداشت و لباس پاکيزه تنش کرد و براى تاجر برد.
از آنطرف هم تاجر به نوکرش دستور داد: اين بچه را برمیدارى و میبرى وسط بيابان و سرش را میبرى و از خونش توى اين جام میريزى و می آورى براى من.
نوکر، بچه را برداشت و برد. به بيابان که رسيد، دلش نيامد بچه را بکشد. از طرف خدا، قوشى آن نزديکی ها پرواز میکرد. نوکر سنگى برداشت و پرت کرد به طرف قوش که قوش افتاد و مرد. نوکر رفت و سر قوش را بريد و خونش را توى جام ريخت و بچه را هم گذاشت توى شکافى و درش را هم سنگچين کرد و آمد.
تاجر، جام را از دست نوکرش گرفت و لاجرعه سرکشيد و خيالش راحت شد. همان روز هم دستور داد قافله را جمع کنند و حرکت کنند.
از اين ماجرا يکى دو روزى گذشت. تا يک روز مرد هيزم فروش که ديگر وضعش خوب شده بود، رفت بيابان چوب جمع کند. از دور ديد صداى گريه مىآيد. نزديکتر شد، ديد بچهٔ خودش آنجاست. خيلى تعجب کرد. بچه را برداشت و برگشت.
يک سال و دو سال و چند سال، تا اينکه بچه بزرگ شد و به مکتب رفت. مدتى گذشت و پسر به چهارده سالگى رسيد که گذر بازرگان به آن شهر افتاد. هيزم فروش رفت پيش تاجر و گفت: آقاى تاجر پس چرا اينطور کردي؟ چرا بچه را با خودت نبردي؟ که تاجر شستش خبردار شد که حتماً نوکرش بچه را نکشته است. شروع کرد به بهانه آوردن.
بله، بچه از قافله جا ماند. تمام اين مدت، من چشم به راه بودم. الان هم برگشتهام که بچه را ببرم. هيزم فروش گفت: ما قول و قرارى گذاشتيم. اما من بچه را به مکتب گذاشته ام و خيلى برايش خرج کرده ام. اگر پول خرج و مخارج اين مدت را میدهي، پسر مال تو.
تاجر دوباره پولى به هيزمفروش داد و هيزم فروش، پسرش را نزد تاجر فرستاد. تاجر نامه اى به پسر خود نوشت که به محض رسيدن اين جوان، سرش را میبرى و خاکش میکنى تا من بيايم. نامه را گذاشت داخل پاکتى و داد به جوان که اين را میبرى خانه من در فلان شهر و به دست پسرم میدهي. جوان، نامه را برداشت و رفت.
رفت و رفت و رفت، تا اينکه به سرچشمه اى در نزديکى شهر رسيد. خسته بود، گفت اينجا استراحتى میکنم، بعد راه می افتم. از اسب پياده شد و دست و صورتى شست و زير سايهٔ درختى دراز کشيد و خوابش برد.
از آنطرف، دختر تاجر آمده بود از چشمه آب ببرد. ديد جوانى زير سايهٔ درخت خوابيده. يک دل نه صد دل، عاشق جوان شد. خوب که نگاه کرد، ديد گوشهٔ پاکتى از پيراهن جوان بيرون زده. آمد و در پاکت را باز کرد.
ديد که پدرش نوشته به محض رسيدن اين جوان، سرش را ببريد و خاکش کنيد. دختر، نامه را توى جيب خودش گذاشت و نامه ديگرى نوشت که به محض رسيدن پسر، دخترم را به او بدهيد و هفت شبانه روز، عروسى و پايکوبى کنيد. نامه را گذاشت داخل جيب پسر و کوزه اش را پر کرد و برگشت.
جوان از خواب بيدار شد و آمد در خانهٔ تاجر. نامه را به پسر تاجر داد و خيلى عزت و احترام ديد و بعد هم آخوندى آوردند و دختر را به عقد جوان درآوردند و هفت شبانه روز زدند و رقصيدند.
از آنطرف، بعد از يک مدتي، تاجر برگشت. خبر رسيد که تاجر می آيد. پسر تاجر و جوان، که حالا داماد تاجر شده بود، رفتند به پيشواز تاجر. تاجر ديد اى دل غافل، من گفته بودم سر اين را بُبرند، حالا سُر و مُر و گنده دارد می آيد.
حکایت
@hkaitb
هدایت شده از تبلیغات گسترده ریحون
پسر سه ساله ام ،یاسین هر دفعه که نقاشی میکشید دو تا زن نقاشی میکرد یکی محجبه بود میپرسیدم این کیه میگفت توای مامان یکی هم زن موفرفری میکشید که تو فر موهاش رنگ آبی و سبز بکار میبرد هر دفعه میپرسیدم این کیه میگف مامان شیطانه اولاش میخندیدم از نقاشی پسرم ذوق میکردم یه دفعه نقاشیشو آورد اون زن مو فرفری کنار یه مرد کشیده بود گفتم این مرده کیه گفت باباس با شیطان میخان برن جاییی نمیدونم اون نقاشی چی بود بهم ریختم اون روز ولی بعد روزمرگی به کلی فراموش کردم سه سال بعد که پسرم بزرگ شده بود داشتم اتاقش مرتب میکردم دفتر نقاشی اون موقع هاشو دیدم دفتر باز کردم تقریبا تو همه نقاشیاش اون زن موفرفری با هایلایت سبز و آبی بود صداش کردم پرسیدم یاسین این زن کیه بچگیات نقاشی میکردی گفت مامان .......https://eitaa.com/joinchat/825164372C0baf0038cc
هدایت شده از خانواده با نشاط ما
من آرمین هستم تو سردخانه بیمارستان امام رضا تبریز کار میکنم کارم اینه که متوفیان تحویل از بخش میگیرم و بعد تحویل خانواده هاشون میدم یه روز دم اذان غروب جنازه پسر جوانی آوردن همکارم پاشد کارهاشون انجام بده یهو گوشیش زنگ خورد کارشو سپرد به من رفت بیرون کسی هم نبود فقط من بودم و جنازه پسر جون تو دلم افسوس میخورد یهو یه نسیم خیلی خنکی بهم خورد فک کردم پنجره بازه نگاه کردم دیدم نیست بیخیال شدم کاور جنازه رو آماده کردم برگشتم سمت جنازه دیدم که........
https://eitaa.com/joinchat/825164372C0baf0038cc
روزی هارون الرشید به بزرگی گفت:
پارسایی تو چه قدر است؟
بزرگ گفت:
تو پارساتر از من هستی؛
زیرا پارسایی من از دنیایی است که نابود می شود
و پارسایی تو از آخرتی است که باقی می ماند!
حکایت
@hkaitb
هدایت شده از تبلیغات گسترده ریحون
🔴آنچه بر بازیگر محبوبمان گذشته🔴
مـتـاسـفـانـه مـطـلـع شـدیـم آقـای #سـیـدجـواد_رضـویـان بـازیـگـر طـنـز کشـورمـون....😔😔
شرح کامل خبر بههمراه تصاویر👇🥀
https://eitaa.com/joinchat/847183978C6a7fe6f0ab
⚫ دردناک بود👆🏻😭😔
هدایت شده از خانواده با نشاط ما
حواشی مراسم تشییع بــازیــگر خـــوب و مـــحـــبـــوب ایرانمون 😔😔🖤
🖤عــلت فــوت او و بیقراری های خــانواده اش بعد اعــلام خبر فــوتش 😞
آخرین فیلم از لحظات پایانی عمرش👇👇
.
🌟🖤honarmandan
🌟⚫️honarmandan
🌟🥀honarmandan
🌟🏴honarmandan
.