🌸🍂🍂🌸🍂🍂🌸🍂🍂🌸
شخصى به محضر مبارك پيامبر اسلام (صل الله علیه وآله ) رفت و عرض كرد اوصينى :مرا راهنمائى كن .
پيامبر(صل الله علیه و آله ) فرمود: احفظ لسانك : زبان خود را كنترل كن .
او بار ديگر عرض كرد: اوصينى ، پيامبر (صل الله علیه و آله ) نيز همان جواب را داد.
او بار سوم نيز تقاضاى راهنمائى كرد، پيامبر (صل الله علیه وآله ) باز به او فرمود، زبانت را كنترل كن .
(گوئى او عرض كرد: آيا اين مسأ له آنچنان مهم است كه در هر سه بار مرا تنها به آن توصيه و سفارش فرمودى ؟ ).
پيامبر (صل الله علیه و آله ) فرمود: واى بر تو، عزيزم ، آيا جز آثار زبان (بى كنترل ) انسان را به صورت ، در درون شعله هاى دوزخ مى افكند؟!.
بر همين اساس است كه اميرمؤمنان على (علیه السلام ) در يكى از سخنان خود مى فرمايد: المؤمن ملجم : انسان با ايمان ، دهنه بردهان دارد.
📚داستان دوستان، جلد اول، محمد محمدى اشتهاردى
حکایت
@hkaitb
آیت الله العظمی جوادی آملی:
حضرت امام علی سلام الله علیه با پست خواندن حسد، انسان را به شکیبایی و انتظار رحمت فرا می خواند، چون حسود تا زمانی که به نابودی نعمتِ محسود می اندیشد، نمیتواند به نعمتی امیدوار باشد.آن حضرت درباره حسادت و پیامدهای شوم آن که ایمان را از بین میبرد چنان که آتش هیزم را نابود میکند می فرماید: «ولا تَحَاسَدُوا فَإِنَّ الْحَسَدَ يَأْكُلُ الْإِيمَانَ كَمَا تَأْكُلُ النَّارُ الْحَطَب». آن حضرت حسد را مایه نابودی سلامتی «صِحَّةُ الْجَسَدِ مِنْ قِلَّةِ الْحَسَد» و لذت نبــردن مـی دانــد: «أَقَلُّ النّاسِ لَذَّةً أَلحَسُود.»
پیامبر خاتم صلی الله علیه و آله و سلم در نفی دشمنی با نعمتهای خدا می فرماید: «ألا لا تُعَادُوا نعم الله» و از آن حضرت پرسیده شد چه کسی با نعمتهای خدا ستیز می کند و آن حضرت فرمود: «الَّذِينَ يَحْسُدُونَ النَّاسَ». براین اساس، کسی که بر مردم حسد میورزد در ستیز با نعمت بخشی خداست.
📚کتاب سَلُونِی قَبْلَ أَنْ تَفْقِدُونِی (تحریر نهج البلاغه) ج۲ ص۱۹۴
آیت الله العظمی #جوادی_آملی
حکایت
@hkaitb
🍁امام حسین علیهالسلام در کودکی بر پیامبر صلیالله علیه و آله و سلّم وارد شد. پیامبر صلیالله علیه و آله و سلّم به امیرالمؤمنین علیهالسلام فرمود: «او را نگهدار!»، پس او را میبوسید و گریه میکرد.
🍂امام حسین علیهالسلام عرض میکرد: «چرا گریه میکنید؟» پیامبر صلیالله علیه و آله و سلّم فرمود: «ای پسرم! جایگاه شمشیرها را میبوسم و گریه میکنم.»
📚بحارالانوار، ج 44، ص 261
🍁🍁امیرالمؤمنین علیهالسلام فرمود: «کسی که عمرش طولانی شود، به داغ عزیزان و دوستان، داغدار شود.»
📚غررالحکم، ج 1، ص 602
حکایت
@hkaitb
🍁امام حسین علیهالسلام در کودکی بر پیامبر صلیالله علیه و آله و سلّم وارد شد. پیامبر صلیالله علیه و آله و سلّم به امیرالمؤمنین علیهالسلام فرمود: «او را نگهدار!»، پس او را میبوسید و گریه میکرد.
🍂امام حسین علیهالسلام عرض میکرد: «چرا گریه میکنید؟» پیامبر صلیالله علیه و آله و سلّم فرمود: «ای پسرم! جایگاه شمشیرها را میبوسم و گریه میکنم.»
📚بحارالانوار، ج 44، ص 261
🍁🍁امیرالمؤمنین علیهالسلام فرمود: «کسی که عمرش طولانی شود، به داغ عزیزان و دوستان، داغدار شود.»
📚غررالحکم، ج 1، ص 602
حکایت
@hkaitb
🗯🔺🗯🔺🗯🔺🗯🔺🗯
#داستان_آموزنده
🔆خنثى شدن نقشه نيرنگبازان
🥀دو نفر مرد (زيد و خالد)، نقشه مرموزى پيش خود كشيدند كه با نيرنگ مال زنى را از چنگش بيرون آورند، نقشه اين بود: با هم مالى را نزد آن زن آوردند و گفتند: اين مال نزد شما به عنوان امانت باشد، هر گاه هر دو نفر ما با هم آمديم ، اين مال امانت را به ما مى دهى و اگر تنها آمديم ، اين مال را به هيچكدام از ما نمى دهى ، زن نيز پيشنهاد آن دو مرد را پذيرفت .
پس از چند روزى زيد تنها آمد و، به زن گفت : آن مال را بده ، زن گفت : نمى دهم مگر اينكه خالد نيز حاضر باشد. زيد اصرار كرد، زن نيز بطور قاطع گفت نمى دهم .
🥀زيد گفت : شرط ما از اين رو بود كه هر دو زنده باشيم ، ولى خالد از دنيا رفت ، بنابراين امانت را بده ، سرانجام زن گول خورد و امانت را به زيد داد، زيد خوشحال شد و امانت را گرفت و رفت .
🍂بعد از چند روز خالد نزد زن آمد و گفت : امانت را بده ، زن جريان را به خالد گفت ، خالد سخن زن را نپذيرفت و گفت اگر فرضا مال امانت را به زيد داده باشى ، نيز ضامن هستى ، زيرا بنا بود كه وقتى هر دو با هم آمديم مال امانت را بدهى ، حال كه چنين كردى ، ضامن هستى ، عوض آن را به من بده پس از بگو مگوى زياد، زن را نزد عمر بن خطاب آورد و جريان را به عمر گفت ، تا او قضاوت كند،
🥀عمر به زن گفت : على (ع ) را در ميان ما حاكم قرار بده تا او داورى كند.
🥀عمر پيشنهاد زن را پذيرفت ، و داورى را به على (ع ) سپرد، على (ع ) به خالد فرمود: امانت شمانزد من است ، ولى تو با رفيقت شرط كردى با هم بيائيد و امانت را بگيريد، برو رفيقت راپيدا كن و با هم بيائيد تا امانت را به شما بدهم .
🍂خالد بناچار، رفت و ديگر نيامد، سپس على (ع ) فرمود: اين دو مرد، با هم اين نقشه را طرح كرده بودند كه اموال اين زن را ببرند.
به اين ترتيب با قضاوت آگاهانه على (ع ) آن زن بينوا از دسيسه دغلبازان نجات يافت .
📚داستان دوستان، جلد اول، محمد محمدى اشتهاردى
حکایت
@hkaitb
✨﷽✨
#پندانه 🌹👌
🔅#پندانه
✍️ عالمی دیگر بباید ساخت وز نو آدمی
🔹 میتاخت. اين طور به نظر میرسيد که جای بسيار مهمی میرود.
🔸مردی که کنار جاده ايستاده بود، فرياد زد:
کجا میروی؟
🔹مرد اسبسوار جواب داد:
نمیدانم، از اسب بپرس!
🔸و اين داستان زندگی خيلی از ماست. سوار بر اسب عادتهايمان میتازیم، بدون اينکه بدانیم کجا میرویم.
🔹وقت آن رسيده که کنترل افسار را به دست بگيريم و زندگیمان را در مسير رسيدن به جایی قرار دهيم که واقعاً میخواهيم به آنجا برسيم.
حکایت
@hkaitb
🔴 یونس و نماز
آن عبد شایسته حق سالها مردم نینوا را به رعایت حق و دست شستن از شرک و کفر و گناه دعوت کرد ، ولی مردم در برابر تعالیم الهی او تکبّر ورزیدند و با وی به مخالفت برخاستند تا جایی که آن حضرت را از هدایت خود ناامید ساختند ، و آن جناب از حضرت ربّ جهت نابودی قوم نینوا نفرین نمود و سپس آنان را رها کرده به جایی رفت که مردم به او دسترسی نداشته باشند .
چون به منطقه بازگشت زندگی مردم را عادی یافت ، معلوم شد جامعه نینوا به پیشگاه حق برگشته و عذاب را با قدرت و قوّت توبه از خود دور کرده اند .
پس ، با خشم و غضب منطقه را ترک کرد و چنانکه می دانید از میان امواج دریا در شکم ماهی جای گرفت . خداوند علّت نجاتش را از آن زندان مهلک چنین بیان می فرماید :
« فَلَوْ لاٰ أَنَّهُ کٰانَ مِنَ الْمُسَبِّحِینَ * لَلَبِثَ فِی بَطْنِهِ إِلیٰ یَوْمِ یُبْعَثُونَ »(1)
پس اگر او اهل تسبیح نبود ، هر آینه تا قیامت در شکم ماهی مانده بود .
در « مجمع البیان » از قول مفسّر بزرگ قتاده آمده است که منظور از تسبیح و ستایش یونس نماز بود(2)
@hkaitb
🌸🍃🌸🍃
برادران یوسف آمدند پیش او،
با او حرف زدند، از او گندم خریدند ولی او را نشناختند!
دوباره و سه باره هم آمدند،
ولی تا یوسف علیه السلام خودش را به آنها معرفی نکرد، او را نشناختند.
خدا اگر بخواهد حجّت خودش را مخفی می کند،
حتی از برادران و پدرش...!
" او(امام زمان) هم به اذن خدا بین مردم راه می رود،
در بازارها قدم می زند،
روی فرش ها پا می گذارد،
ولی او را نمیشناسند؛
شباهت یوسفِ یعقوب و یوسفِ فاطمه سلام الله علیها، همین مخفی ماندن است."
امام صادق علیه السلام اینگونه فرموده است.
غیبت نعمانی، ص163.
@hkaitb
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
السلام ایها الغریب
💚 #امام_زمان
تو بیایی، دلمان دیگر
هیچ نمیخواهد، تو جای
همه معشوقها دل میبری✨
🌸اللهم عجل لولیک الفرج🌸
#امام_زمان
.
هدایت شده از خانواده با نشاط ما
دنبال شغل خوب در منزلی؟!
بیا اینجا بین ۱۴ تا ۳۴ میلیون درمیاری :
@.Kar_Dar_Manzel
اگرم کسی بالای ۶۰ میلون در
ماه میخواد اینجا بیاد :
@.Daramad
💢زشت اما باهوش
سعدی میگوید: پادشاهی چند پسر داشت، یکی از آنها کوتاه قد و لاغر اندام و بدقیافه بود، و دیگران همه قد بلند و زیبا روی بودند.
شاه به او به نظر نفرت و خوارکننده مینگریست، و با نگاهش او را تحقیر میکرد. آن پسر از روی هوش و بصیرت فهمید که چرا پدرش با نظر تحقیرآمیز به او مینگرد، رو به پدر کرد و گفت: ای پدر! کوتاه خردمند بهتر از نادان بلند قد است، چنان نیست که هرکس قامت بلندتر داشته باشد ارزش او بیشتر است، چنانکه گوسفند پاکیزه است، ولی فیل همانند مردار بو گرفته میباشد.
شاه از سخن پسرش خندید و بزرگان دولت سخن او را پسندیدند، ولی برادران او، رنجیده خاطر شدند.
اتفاقاً در آن ایام سپاهی از دشمن برای جنگ با سپاه شاه فرا رسید. نخستین کسی که از سپاه شاه، قهرمانانه به قلب لشگر دشمن زد، همین پسر کوتاه قد و بدقیافه بود.
با شجاعتی عالی، چند نفر از سران دشمن را بر خاک هلاکت افکند، و سپس نزد پدر آمد و پس از احترام گفت: اسب لاغر روز میدان به کار آید.
باز به درگیری رفت با اینکه گروهی پا به فرار گذاشتند، با نعره گفت: ای مردان بکوشید والا جامه زنان بپوشید.
همین نعره، سواران را قوت داد و بالاخره بر دشمن غلبه کردند و پیروز شدند. شاه سر و چشمان پسر را بوسید و او را ولیعهد خود کرد و با احترام خاصی با او مینگریست برادران نسبت به او حسد ورزیدند، و زهر در غذایش ریختند تا به او بخورانند و او را بکشند. خواهر او از پشت دریچه، زهر ریختن آنها را دید، دریچه را محکم بر هم زد؛ برادر با هوشیاری فهمید و بی درنگ دست از غذا کشید و گفت: محال است که هنرمندان بمیرند و بی هنران زنده بمانند و جای آنها را بگیرند.
پدر از ماجرا باخبر شد و پسران را تنبیه کرد و هر کدام را به گوشه ای از کشورش فرستاد.🌺
حکایت
@hkaitb