eitaa logo
حکایتهای بهلول و ملا نصرالدین
6.4هزار دنبال‌کننده
6.7هزار عکس
2.3هزار ویدیو
16 فایل
بسم الله الرحمان الرحیم مرکز خرید و فروش کانال در ایتا👇 https://eitaa.com/joinchat/223674416C035f1536ee اینجا میتونی کانالتو بفروشی یا کانال مناسب بخری👆 تبلیغات انبوه در بهترین کانال های ایتا 👇👇 https://eitaa.com/joinchat/926285930Ceb15f0c363
مشاهده در ایتا
دانلود
چراغ اگر بالایی طلبد، برای خود طلب نکند غرض او منفعت دیگران باشد تا ایشان از نور او حظ یابند و اگر نه هر جا که چراغ باشد خواه زیر خواه بالا او چراغ است ... 👤 مولانا 📙فیه ما فیه حکایت @hkaitb
صحنه هایی از کتک زدن عروس 👰‍♀ و به زور بردنش 🔰🔰 مشاهده مشاهده
اگر تغییر نكنیم رنج میبریم ! باید تغییراتی را در نوع نگاهمان به وجود آوریم. کليدهاي اين تغيير عبارتند از: كلید اول: خواستن كلید دوم: خالی كردن ذهن از تعصب ها كلید سوم: داشتن باور مثبت نسبت به خود كلید چهارم: دست به عمل زدن به یاد داشته باشیم كه عظمت زندگی به علم نیست به عمل است... حکایت @hkaitb
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
میلـاد تستـر معروف به ایتــا پیوستتت ؛ با 3M عضــــو 😭🔥⏬ ،، ' LINK : •• https://eitaa.com/joinchat/1555628865C1ad4d392be با 70کیلو پنیر پیتزا چیکارکرد🗿💦🍕... HErE : °° https://eitaa.com/joinchat/1555628865C1ad4d392be هرروز کلـی چالش خفن و سرگـرم کننده میذاره که دهنت باهاشون اب میفته :))) 😮‍💨💕
4_5877367542883816940.mp3
3.24M
اقا دیروز تو اسنپپ طرف انقدر خفن و بروز بودددد🥺🎧 نگم براتون اصلا دلم میخاست تا آخر دنیا مسافرش باشم😌🥺 آخر دلم طاقت نیورد ازش پرسیدم آقا پلی لیست مداحیات از کجا دان کردی بهم ایدی این کانالو داد👇🏾😍😍 👈 💽 دانلود مداحی
🌸🍃🌸🍃 برادران یوسف آمدند پیش او، با او حرف زدند، از او گندم خریدند ولی او را نشناختند! دوباره و سه باره هم آمدند، ولی تا یوسف علیه السلام خودش را به آنها معرفی نکرد، او را نشناختند. خدا اگر بخواهد حجّت خودش را مخفی می کند، حتی از برادران و پدرش...! " او(امام زمان) هم به اذن خدا بین مردم راه می رود، در بازارها قدم می زند، روی فرش ها پا می گذارد، ولی او را نمیشناسند؛ شباهت یوسفِ یعقوب و یوسفِ فاطمه سلام الله علیها، همین مخفی ماندن است." امام صادق علیه السلام اینگونه فرموده است. غیبت نعمانی، ص163. . . .
ای کاش کودک بودم ... دلم به شانه هایِ بابا و آغوشِ مادر گرم بود ... غمِ بزرگم ، اسباب بازیِ محبوبم بود ، که در چاهِ فاضلاب افتاد ... و داغِ بی پایانم ؛ ماهیِ مرده ای بود ، که توی باغچه به خاکش سپردم ... کاش کودک بودم ... و از فریب و بدی ها سر در نمی آوردم ، درست شبیهِ زمانی که بزرگترها به هوایِ آمپول و دکتر ، مرا با خودشان به مهمانی و خرید نمی بردند ... من هیچ نمی فهمیدم ... و گاهی نفهمیدن ، بزرگترین نعمت است ... کاش دوباره کودک می شدم ! در روزگاری ؛ که شانه های مردانه هم زیرِ بارِ اندوه ، کم می آورد ... خسته ام ... خیلی خسته ... مرا به کودکی ام برگردانید ... حکایت @hkaitb
ما در هر گوشه خیابان و هر خونه‌ای گناهی کشنده میبینیم. فقط تحملش میکنیم‌ چون عادی شده... 🎥 Se7en حکایت @hkaitb
بهم گفت عشق مثل بازی می مونه. تو هر بازی یکی می بره یکی می بازه. بازی عشق مساوی نداره. یا می بری یا می بازی. بگو ببینم تو عاشقی بردی یا باختی؟ تو چشماش خودم رو نگاه کردم و گفتم می دونی اولین بار کِی دستش رو گرفتم؟ تو بازی « نون بیار کباب ببر»! سال آخر دانشگاه همه بچه ها دور هم تو کافه جمع شده بودیم. بعضیا تخته بازی می کردن ، بعضیا شطرنج و بقیه هم دوز ! فقط من و اون بودیم که نشسته بودیم و بازی بقیه رو می دیدیم. بهش گفتم چرا بازی نمی کنی؟ گفت این بازی ها رو دوس ندارم. دلم بازی های قدیم رو می خواد. گفتم مثلا چی؟ گفت مثلا نون بیار کباب ببر! دستم رو گرفتم رو‌ به روش. دستش رو گذاشت رو دستم. تو چشماش زل زدم. خندید و دستش رو کشید. گفت نزدی رو دستم... باختی. دلم می خواست بهش بگم آخه کدوم احمقی می زنه رو همچین دستی... نگفتم. دستش رو گرفت جلوم... دستم رو گذاشتم رو دستش.باز تو چشماش نگاه کردم.زد رو دستم و خندید.گفت باختی. یه بار زد،دو بار زد،سه بار زد.‌بعدش گفت اصلا بازی رو بلدی؟ باید دستت رو بکشی من نتونم بزنم! گفتم می دونم. گفت پس چرا دستت رو نمی کشی؟ گفتم نمی دونم! دستم رو گرفت گذاشت رو دستش و تو چشمام نگاه کرد. دیگه نزد رو دستم. دیگه نگفت باختی. دستم تو دستش موند. فهمید برای بردن بازی نمی کنم. درست میگی رفیق عشق مثل بازی می مونه ولی نه بازی آدم بزرگا... نه بازی که یکی می بره و یکی می‌بازه.‌ تو بازی عشق اگه به بردن فکر کنی باختی!!! اگه بزنی رو دستش، اگه دستت رو بکشی باختی!!! تو بازی عشق باید صبور بود.‌باید گذشت کرد. حکایت @hkaitb
گفتم: سلام! آمده‌ام تا دوباره بنویسمت و هیزم کلمه ریختم آنجا گفتم: می‌خواهم بدانم نون نامت چه گونه بر تنور حس امروزم می‌چسبد و‌ امروز نبضم چه انفجاری خواهد داشت وقتی بگویم دوستت دارم... می‌خواهم دوباره بچینمت ای میوهٔ رسیدهٔ کامل ای اتفاق هر نفس افتادنی ای گوشت شیرین خالص تابستان می‌خواهم دوباره بخوانمت تا دوباره خواندنت را پرندگان مهاجر ترانهٔ اشتیاق وطن کنند و آسمان غروب پاییزی یکسره کهکشانی از ترانه و پرواز شود گفتم: سلام آمده‌ام تا دوباره بخوانم شاید سطری شگفت ناخوانده ماند، گلاویز حافظه‌ام شود و بخواهد بداند که خوانده بوده‌امش از این یا نه و یا نوشته بوده‌امش اصلا؟ یا از پرنده‌ای شنیده بوده‌امش. سلام..! سلام..! آمده‌ام تا دوباره حفظت کنم بخوانمت، شب روز بیداری رویا ای درس سخت ناآموختنیِ زیبا.... حکایت @hkaitb
188.9K
آلبوم بهترین مداحی های محرم 😍😍👌 🏴زنگخور محرم 1403 رسید ●━━━━━━─────── ⇆ㅤ ◁ㅤㅤ❚❚ㅤㅤ▷ㅤㅤ ↻ مداحی های شور درجه 1👇 https://eitaa.com/joinchat/2057830453C28b41fe66a رایگان و با کیفیت دانلود کنید