eitaa logo
حکایتهای بهلول و ملا نصرالدین
6.5هزار دنبال‌کننده
6.7هزار عکس
2.3هزار ویدیو
16 فایل
بسم الله الرحمان الرحیم مرکز خرید و فروش کانال در ایتا👇 https://eitaa.com/joinchat/223674416C035f1536ee اینجا میتونی کانالتو بفروشی یا کانال مناسب بخری👆 تبلیغات انبوه در بهترین کانال های ایتا 👇👇 https://eitaa.com/joinchat/926285930Ceb15f0c363
مشاهده در ایتا
دانلود
🔻اكنون اميرى چوپانى به وزارت رسيد . هر روز بامداد بر مى‏خاست و كليد بر مى‏داشت و در خانه پيشين خود باز مى‏كرد و ساعتى را در در خانه چوپانى خود مى‏گذراند . سپس بيرون مى‏آمد و به نزد امير مى‏رفت. شاه را خبر دادند كه وزير هر روز صبح به خلوتى مى‏رود و هيچ كس را از كار او آگاهى نيست . امير را ميل بر آن شد تا بداند كه در آن خانه چيست . روزى ناگاه از پس وزير (چوپان) بدان خانه در آمد . وزير را ديد كه پوستين چوپانى بر تن كرده و عصاى چوپانان به دست گرفته و آواز چوپانى مى‏خواند . امير گفت:اى وزير!اين چيست كه مى‏بينم؟ وزير گفت: هر روز بدين جا مى‏آيم تا ابتداى خويش را فراموش نكنم و به غلط نيفتم، كه هر كه روزگار ضعف، به ياد آرد، در وقت توانگرى، به غرور نغلتد. امير، انگشترى خود از انگشت بيرون كرد و گفت: ((بگير و در انگشت كن؛ تاكنون وزير بودى، اكنون اميرى .)) 📚 حکایت پارسایان ،رضا بابایی حکایت @hkaitb
🔻اكنون اميرى چوپانى به وزارت رسيد . هر روز بامداد بر مى‏خاست و كليد بر مى‏داشت و در خانه پيشين خود باز مى‏كرد و ساعتى را در در خانه چوپانى خود مى‏گذراند . سپس بيرون مى‏آمد و به نزد امير مى‏رفت. شاه را خبر دادند كه وزير هر روز صبح به خلوتى مى‏رود و هيچ كس را از كار او آگاهى نيست . امير را ميل بر آن شد تا بداند كه در آن خانه چيست . روزى ناگاه از پس وزير (چوپان) بدان خانه در آمد . وزير را ديد كه پوستين چوپانى بر تن كرده و عصاى چوپانان به دست گرفته و آواز چوپانى مى‏خواند . امير گفت:اى وزير!اين چيست كه مى‏بينم؟ وزير گفت: هر روز بدين جا مى‏آيم تا ابتداى خويش را فراموش نكنم و به غلط نيفتم، كه هر كه روزگار ضعف، به ياد آرد، در وقت توانگرى، به غرور نغلتد. امير، انگشترى خود از انگشت بيرون كرد و گفت: ((بگير و در انگشت كن؛ تاكنون وزير بودى، اكنون اميرى .)) 📚 حکایت پارسایان ،رضا بابایی حکایت @hkaitb