فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خود گنه کاریم و از دنیا شکایت می کنيم!
غافل از خود، دیگری را هم قضاوت می کنيم!
کودکی جان می دهد از درد فقر و ما هنوز…
چشم می بندیم و هرشب خواب راحت می کنيم!
عمر کوتاه است و دنیا فانی و با این وجود…
ما به این دنیای فانی زود عادت می کنيم!
ما که بردیم آبرو از عشق، پس دیگر چرا…
عشق را با واژه هامان بی شرافت می کنيم؟
کاش پاسخ داشت این پرسش که ما در زندگی…
با همیم اما چرا احساس غربت می کنيم؟
✍#شیخ_بهایی
📔مجموعه حکایات و داستانهای آموزنده👇
📚 @Bohlol_Molanosradin
📕#حکایت
گروهی، شخصی را نزد حاکم بردند و
هزار دینار بر او دعوی (ادعا) کردند.
حاکم گفت چه گویی؟
مرد گفت راست گویند، ولی من مهلتی
خواهم تا املاک و شتر و گوسفندم را
بفروشم و وام آنها را بگزارم.
گفتند ای حاکم، دروغ می گوید،
او ثروتی ندارد، نه کم نه زیاد!
مرد گفت ای حاکم، شهادت آنها را بر
ناداری من شنیدی، پس چه می خواهند؟
حاکم به رهایی او حکم داد.
✍#شیخ_بهایی
❖
📚مجموعه حکایتها و داستانهای آموزنده👇
📚 @Bohlol_Molanosradin
🔰ماجرای عجیب #دعوای_سگ و #جوان در قبر
✅این جریان از عجیبترین اتفاقاتیست که در قبرستان تخت فولاد اصفهان اتفاق افتاده است که شیخ بهایی در کشکول خود به آن اشاره کرده و به گفته آیت الله #ضیاءآبادی..... #امام_خمینی (ره) نیز در جلسه درس اخلاق خود آن را بیان کرده است:
#شیخ_بهایی نقل میکند:
روزی در تخت فولاد اصفهان از مرد عارفی که اهل ریاضت بود پرسیدم آیا خاطره ای داری که برای من نقل کنی
او فکر و تامّلی کرد و بعد گفت :
⭕️روزی همین جا نشسته بودم ، دیدم جمعیّتی جنازه ای را آوردند در آن گوشه قبرستان دفن کردند و رفتند.
💢 چندی نگذشته بود که احساس کردم بوی عطر خوشی به شامّهام میرسد. به اطراف نگاه کردم دیدم جوانی خوشصورت و خوش لباس و خوشبو وارد قبرستان شد و فهمیدم این بوی خوش از اوست، آن جوان رفت کنار همان قبر و ناگهان دیدم آن قبر شکافته شد و آن جوان داخل قبر رفت و قبر به هم آمد.
من غرق در تعجّب و حیرت شدم که خواب میبینم یا بیدارم.
💢 در همین حال، احساس کردم بوی بد و نفرتانگیزی به شامّهام میرسد، دیدم سگی وحشتانگیز ، بدقیافه و بدبو وارد قبرستان شد. با عجله رفت کنار همان قبر، قبر شکافته شد و او داخل قبر رفت و باز قبر به هم آمد.
من تعجّب و حیرتم بیشتر شد که چه صحنهای دارم میبینم.
⭕️لحظاتی گذشت، دیدم باز آن قبر شکافته شد و آن جوان زیبا در حالی که سر و صورتش خونین و لباسهایش پاره و کثیف شده بود از قبر بیرون آمد؛
خواست از قبرستان بیرون برود من دویدم جلو و او را قسم دادم که بگو تو که هستی و جریان چیست ؟
💢 گفت : من اعمال نیک آن میّت هستم، مامور شدم پیش او بروم و تا روز قیامت با او باشم. آن سگ هم اعمال بد اوست که پس از من وارد قبر شد. ما با هم نمیتوانستیم بسازیم، با هم گلاویز شدیم و او چون از من قویتر بود بر من غلبه کرد و با این وضع از قبر بیرونم کرد.
👹 حال آن سگ تا روز قیامت با او خواهد بود.
⭕️شیخ بهایی بعد از نقل این حکایت گفت: این حکایت، عقیده شیعه مبنی بر تجسم اعمال را تأیید مینماید
📚خزینه الجواهر، ص 541 / ماه رمضان فصل شکوفایی انسان در پرتو قرآن، آیت الله سیدمحمد ضیاءآبادی، جلد 2 صفحه 19 الی 22
@hkaitb
🌸🍃🌸🍃
#نصیحت_شیخ_بهایی_به_فرزندش
اگر پیامبر هم باشد از زبان مردم آسوده نیست!
اگر بسیار کار کند می گویند احمق است.
اگر کم کار کند می گویند تنبل است.
اگر بخشش کند می گویند افراط مکند.
اگر ثروت اندوزی کند می گویند بخیل است.
اگر ساکت و خاموش باشد می گویند لال است.
اگر زبان آوری کند می گویند وراج و پرروست.
اگر روزه بدارد و شب ها نماز بخواند می گویند ریا کار است.
و اگر نماز نخواند می گویند کافر و بی دین است.
پس فرزندم نباید به حمد و ثنای مردم اعتنا کرد و جز از خداوند نباید از کسی ترسید...!!
#شیخ_بهایی
حکایت
@hkaitb