eitaa logo
حکایتهای بهلول و ملا نصرالدین
6.5هزار دنبال‌کننده
6.7هزار عکس
2.3هزار ویدیو
16 فایل
بسم الله الرحمان الرحیم مرکز خرید و فروش کانال در ایتا👇 https://eitaa.com/joinchat/223674416C035f1536ee اینجا میتونی کانالتو بفروشی یا کانال مناسب بخری👆 تبلیغات انبوه در بهترین کانال های ایتا 👇👇 https://eitaa.com/joinchat/926285930Ceb15f0c363
مشاهده در ایتا
دانلود
دوستش دارم خب! کم سن و سال تر که بودم عاشقِ فوتبال بودم، خانوم جون خدابیامرز وقتی می‌دید با اون همه شوق و ذوق و استرس نشستم پایِ تلویزیون و دارم صلوات و آیه نذرِ بردنِ تیم محبوبم می کنم، حرصش می گرفت و هی زیر لب غر می‌زد که توی کار جوونای این دور و زمونه مونده... یه وقتا که خیلی می‌رفتم توو بحرِ بازی، دیگه طاقتش طاق می‌شد، میومد بالاسرمو گوشَمو می‌گرفت و می‌پیچوند و از بینِ دندون مصنوعیاش که از عصبانیت به هم چفت شده بود، می‌غرید: یکی دیگه بازیشو می‌کنه، یکی دیگه پولشو می‌گیره، عشق و حالش برای دیگرونه، تو چرا انقدر حرص و جوش می‌خوری بچه؟! از چیِ این مسخره بازیا خوشت اومده وقتی هیچی قرار نیست به تو برسه؟! فکر کردی همینایی که داری براشون خودکُشون می‌کنی، براشون مهمه حتی بود و نبودِ یه دیوونه ای مثل تو؟! منم همون جور که چشمم به تلویزیون بود و تقلا می‌کردم واسه ی نجات گوشم از دستای پیر اما هنوز قدرتمندش، می گفتم: دوست دارم خب! این روزا جای خانوم جون خالیه که بزنه پس کله م و گوشَمو بپیچونه و بگه تو آدم بشو نیستی بچه؟! اونی که دلش با دلِ یکی دیگه ست، عشق و حالش با یکی دیگه ست، خنده و گریه ش با یکی دیگه ست، یه لبخندشم به تو نمی‌رسه، بود و نبودتو خاطرش نیست حتی، عاشق شدن داره آخه؟! حالیت نیست همینی که داری می‌میری براش، حتی تبم نمی‌کنه برات؟! اون وقت منم سوزش دل و گوشمو نادیده بگیرم و بگم: اینم مثل فوتباله خانوم جون... می‌دونم تهش قرار نیست به من برسه، می‌دونم سهم دستام از عشقش خالی موندنه، ولی چیکار کنم که دست خودم نیست، دوستش دارم خب! حکایت @hkaitb