eitaa logo
حکایتهای بهلول و ملا نصرالدین
6.3هزار دنبال‌کننده
6.7هزار عکس
2.4هزار ویدیو
16 فایل
بسم الله الرحمان الرحیم مرکز خرید و فروش کانال در ایتا👇 https://eitaa.com/joinchat/223674416C035f1536ee اینجا میتونی کانالتو بفروشی یا کانال مناسب بخری👆 تبلیغات انبوه در بهترین کانال های ایتا 👇👇 https://eitaa.com/joinchat/926285930Ceb15f0c363
مشاهده در ایتا
دانلود
✨﷽✨ ✍️ ابراهیم ادهم سر در بیابان نهاده بود و از شهر دور می‌شد. ناگاه، چندین سرباز پادشاه به او نزدیک شدند، امیر لشگر از ابراهیم پرسید، آبادی کجاست؟ ادهم قبرستان را نشان داد. امیر گمان کرد او را مسخره کرده، با شلاقی چند بر کمر و سر او زد و او را زیر شلاق به آبادی آورد. مردم چون این حالت را دیدند، نزد امیر آمده و گفتند، او عارف نامی ابراهیم ادهم است. چرا می‌زنی؟ مگر نمی‌دانی او تخت پادشاهی رها کرده است و اگر مانده بود، سرلشگر هزاران سربازی چون تو بود؟!! امیر ناراحت شد و از اسب پایین آمده و به دست و پای ادهم افتاد. ادهم گفت: من دروغ نگفتم، در نظر من جای اصلی که باید به فکر آباد کردن آن باشیم آن دنیاست و تمام زیبایی‌های خلقت در زیر آن خاک هست. من گورستان را نشانت دادم که فکر گورستان باش. امیر پرسید، وقتی که تو را می‌زدم تو زیر زبان چه می‌گفتی؟ ادهم گفت: تو را دعا می‌کردم و می‌گفتم، خدایا این جوان با شلاق ناحق که به دست تو مرا می‌زند، گناهان مرا در این دنیا مجازات و مکافات می‌کند و با این کارش مرا به بهشت می‌برد.سزای کسی که مرا به بهشت می‌برد، رفتن به جهنم نیست. دعا و برای تو اسغفار می‌کردم که گناهی بر تو ننویسند. 📚تذکره اولیا باب ابراهیم ادهم ص 52 ☘☘@Bohlol_Molanosradin☘☘ ☘☘@Bohlol_Molanosradin☘☘
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 بوی مدینه می‎رسه از قم، این حرمِ مادر ساداته 🏴شهادت حضرت معصومه‎(س) تسلیت.
📚 بعد از دستگیری میرزا رضا کرمانی و هنگام بازجویی ، از او پرسیدند : چرا حضرت ناصر الدین شاه را کشتی ؟ او پاسخ داد : سراسر مملکت را فساد و فقر گرفته و همه تقصیر از او بود ، چرا که سر رشته ی همه چیز در مملکت به او ختم می شد و تمام قوا در شخص او متمرکز بود ... گفتند : این ربطی به والا حضرت ندارد و اطرافیان او مقصرند ، او از خیلی امور و بی عدالتی ها و ناهنجاری ها بی اطلاع بود ... پاسخ میرزا شنیدنی و تاریخی است و همیشه در تاریخ ایران به یادگار خواهد ماند ... او پاسخ داد : اگر اطلاع داشت که حقش بود و اگر بی اطلاع بود ، وای به حال مملکتی که شاهش از این همه دزدی ، بی عدالتی ، فقر و فساد بی اطلاع باشد ، همان به که بمیرد ... ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═ ☘☘@Bohlol_Molanosradin☘☘
📚 مسعود عاشق دختری زیبا به نام ستاره از همکلاسی‌های دانشگاه خود شده است. ستاره دختری زیبا و نجیب است، اما افسوس که در خانواده‌ای بزرگ شده است که پدرش صاحب یکی از مشاغل پردرآمد حرام است. ستاره هر چند با شغل پدر موافق نیست ولی هر چه باشد با آن پول بزرگ شده است. پدر مسعود نمی‌تواند او را از این وصلت منصرف کند و مسعود استدلال می‌کند خطای والدین را به پای فرزند نباید نوشت... پدر مسعود از او سؤال می‌کند: پسرم! آیا وقتی که تشنه هستی از سرویس بهداشتی آب می‌خوری؟ مسعود می‌گوید: نه هرگز! پدرش می‌گوید‌: مگر غیر از این است آب سرویس بهداشتی همان آبی است که از شیر آشپزخانه می‌ریزد؟ هر چند هر دو آب تمیز هستند ولی محل خروج‌شان باعث کارایی یا عدم کارآیی آن می‌شود. پیامبر اکرم (ص) در ضمن خطبه‌ای بیان فرمودند: ای مردم! مراقب روییدنی‌های کنار زباله‌دانی‌ها باشید! مردم پرسیدند: مرادتان از این سخن چیست؟ حضرت توضیح دادند: «زنان زیبارویی که در محیطی نامناسب رشد یافته‌اند!» گاهی انسان کلام خدا را از دهان کسی می‌شنود که به آن عمل می‌کند ولی گاهی از زبان کسی می‌شنود که به آن اهل عمل نیست؛ هر چند خروجی هر دو، کلام خدا و پاک است ولی کلام خدا که خروجی‌اش از عامل به آن باشد بر قلب می‌نشیند و اثر می‌کند و انسان را تغییر می‌دهد بر عکس شنیدن از کسی که به آن عمل نمی‌کند. حضرت حق‌تعالی به موسی (ع) خطاب کرد: ای موسی! مرا با زبانی دعا کن که با آن گناه نکرده‌ای! (یعنی دعای تو قطعا پاک است ولی خروجی دعا که دهان تو باشد برای من مهم است، من دعا را از دهانی که شیطان در آن لانه کرده و اهل غیبت و تهمت و دشنام است نمی‌پذیرم.) ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═ ☘☘@Bohlol_Molanosradin☘☘
📚 جوانی طلبه استادش گفت، برو فلان کتاب را بخر و بخوان، 10 روز بعد از تو امتحان خواهم گرفت. طلبه برای خرید کتاب به بازار رفت و انگور فروشی دید با انگورهایی طلایی. شدید هوس انگور کرد. با خود گفت: اگر انگور بخرم پولی برای کتاب نخواهم داشت و اگر انگور نخرم و کتاب بخرم، هوس انگور مرا از خواندن کتاب باز خواهد داشت و خواندن کتاب بی‌فایده خواهد بود. پس از ساعت‌ها کلنجار رفتن با خودش، یک خوشه انگور خرید و پولش برای کتاب نرسید. به منزل برگشت. از شدت ناراحتی از این که نتوانسته بود تسلیم نفس نشود ، بر خود می‌پیچید. برای تنبیه نفسش و این که علم را فدای شکم کرد، انگور را بر چوب سقف منزل آویزان کرد و تماشا کرد و نخورد و دانه های انگور سیاه و خراب شده و یک یک بر زمین افتادند. 10 روز بعد استاد خواست از او امتحان بگیرد. طلبه، داستان نخریدن کتاب را گفت. استاد گفت: نمره قبول گرفتی، موضوع آن کتاب در مورد مبارزه با نفس و کشش‌های نفسانی و راه‌های مقابله با آن بود که تو عملی آن را تجربه کردی، برو آنچه در این 10 روز دیده‌ای فکر کن و بنویس. طلبه رفت و اندیشه کرد و نوشت. کتابی که او در مورد غلبه و جهاد با نفس نوشت بسیار شیرین‌تر و حقایقش عینی‌تر از کتابی بود که باید می‌خرید. ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═ ☘☘@Bohlol_Molanosradin☘☘
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
علی(ع) از لحاظ توانایی مالی فقیر نبود؛ میتوانست به بهترین شکل ممکن و مانند ثروتمندان جامعه خود زندگی کند اما.... 📚این حکایت را بخوانید... ✍علی(ع) روزى از کنار جمعى از قریش عبور می‌کرد، در حالی‌که پیراهنى کهنه و وصله‌‏دار به تن داشت، آنها بهم گفتند على(ع) تهی‌دست شده، این سخن به گوش حضرت رسید، به صدقات خود فرمود که همه محصول خرماى امسال را جمع کن و یک‌جا بفروش و نقد نما، متصدى دستور حضرت را عملى کرد و پول آنها را خدمت حضرت آورد. امام(ع) پول‌ها را در همان انبار خرما ریخت، و به کارگزارش گفت: چون از تو خرما خواستم را با پا پراکنده کن و بپاش. در این موقع به دنبال یکى از آن افراد قریش فرستاد، و در حضور آنها از کارگزار خود خرما طلبید، وى درهم‌‏ها را با پا پخش نمود، مردان قریش پرسیدند، یا ابا الحسن این همه اموال از کجا آمده؟! فرمود: این مال کسى است که مال ندارد و تنگ‌دست شده است، پس از بیرون رفتن آنان، حضرت دستور داد براى خانواده‌‏هاى بینوایى که هر سال خرما مى‌‏فرستادند به قدر آن، از آن پول‌ها بفرستند 📚کافی، ج 6، ص 439 ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═ ☘☘@Bohlol_Molanosradin☘☘
دور تو عالمان فقه و اصول - @Maddahionlin.mp3
6.49M
🔳 (س) 🌴دور تو عالمان فقه و اصول 🌴دور او سعد و شمر و سنان 🎤 🎤 👌بسیار دلنشین
✍سم الاغ حضرت عیسی (ع ) هنگامی که سر مقدس امام حسین (ع ) را به شام بردند ، یزید دستور داد آن سر مقدس را در میان تشت طلایی گذاشتند . در حالی که بازماندگان حسین (ع ) و شهدای کربلا به صورت اسیر در مجلس بودند ، یزید ملعون نسبت به سر مقدس ، بی حرمتی ها کرد و دهن کجی ها نمود . فرستاده قیصر روم که مسیحی بود و در آن مجلس حضور داشت ، وقتی بی حرمتیهای یزید را نسبت به آن سر مقدس دید نتوانست تحمل کند ، بلند شد و به یزید گفت : ما مسیحیان معتقدیم که سم الاغ حضرت عیسی (ع ) در یکی از جزایر است ، از این رو به احترام آن هر سال از اقطار عالم به آن جزیره رفته و آن را طواف می کنیم و برای آن نذرهای گوناگون می نماییم و احترام شایانی به آن مکانی که سم در آن است می نماییم . گواهی می دهم که شما در خط باطل هستید که با سر مقدس فرزند پیامبرتان چنین می کنید . یزید از این اعتراض ناراحت شد و دستور قتل او را صادر کرد . فرستاده قیصر روم برخاست و کنار آن سر مقدس آمد و در پیشگاه آن سر مبارک به یگانگی خدا و پیامبری محمد(ص ) شهادت داد . آنگاه یزیدیان او را در همان مجلس به شهادت رساندند . هنگام قتل او همه اهل مجلس صدای بلند و رسایی از مقدس شنیدند که می گفت : لا حول و لا قوة الا بالله ☘☘@Bohlol_Molanosradin☘☘ ☘☘@Bohlol_Molanosradin☘☘
عین واقعیته👇 زندگی دیگران را نابود نکنیم🙏 🔆جوانی از رفیقش پرسید : کجا کار می‌کنی ؟ پیش فلانی، ماهانه چند می‌گیری؟ 5000. همه‌ش همین؟ 5000 ؟ چطوری زنده‌ای تو؟ صاحب کار قدر تو رو نمی دونه، خیلی کمه ! یواش یواش از شغلش دلسرد شد و درخواست حقوق بیشتر کرد ، صاحب کار هم قبول نکرد و اخراجش کرد ، قبلا شغل داشت، اما حالا بیکار است. 🔆زنی بچه‌ای را به دنیا آورد، زن دیگری گفت : به مناسبت تولد بچه‌تون، شوهرت برات چی خرید ؟ هیچی ! مگه میشه ؟! یعنی تو براش هیچ ارزشی نداری ؟! بمب را انداخت و رفت، ظهر که شوهر به خانه آمد، دید که زنش عصبانی است و .... کار به دعوا کشید و تمام. 🔆پدری در نهایت خوشبختی است، یکی می‌رسد و می‌گوید : پسرت چرا بهت سر نمی‌زند ؟ یعنی آنقدر مشغوله که وقت نمیکنه ؟! و با این حرف، صفای قلب پدر را تیره و تار می‌کند 👹این است، سخن گفتن به زبان شیطان. در طول روز خیلی سؤال ها را ممکن است از همدیگر بپرسیم؛ چرا نخریدی؟ چرا نداری؟ یه النگو نداری بندازی دستت؟ چطور این زندگی را تحمل می‌کنی؟ یا فلانی را؟ چطور اجازه می دهی؟ ممکن است هدفمان صرفا کسب اطلاع باشد، یا از روی کنجکاوی یا فضولی و... اما نمی‌دانیم چه آتشی به جان شنونده می‌اندازیم ! ⚠️شر نندازید تو زندگی مردم. واقعا خیلی چیزا به ما ربطی نداره! کور ، وارد خانه‌ی مردم شویم و کَر از آنجا بیرون بیاییم. مُفسد نباشیم. ☘☘@Bohlol_Molanosradin☘☘ ☘☘@Bohlol_Molanosradin☘☘
🔴 طی الارض قنبر، غلام حضرت امیر 🌕 جابر انصاری گفت: روزی امیرالمؤمنین علیه السلام نماز صبح را با ما ادا کرد سپس رو به ما کرد و فرمود: «ای گروه مردم! خدا اجر شما را در مصیبت برادرتان سلمان زیاد کند» و مردم در این باب سخن بسیار گفتند. پس علی علیه‌السلام عمامه رسول خدا صلی الله علیه و آله را بر سر بست و پیراهن حضرت را پوشید و عصای آن حضرت را در دست گرفت و شمشیر ایشان را حمایل نمود و بر شتر عضباء آن حضرت سوار شد و به قنبر گفت: که ده گام بشمار (یا اینکه از یک تا ده بشمار). قنبر گفت: چون از شمردن فارغ شدم به در خانه سلمان رسیده بودیم. 🔴 احضار تخت ملکه سبأ توسط آصف‌بن‌برخیا 🌕 حضرت سلیمان علیه السلام به جنّ و انس فرمود: «اى بزرگان! کدام ‌یک از شما تخت او را براى من مى‌آورد پیش از آنکه به حال تسلیم نزد من آیند»؟ (نمل/ 38) عفریتی از جنّ گفت: «من آن را نزد تو می‌آورم پیش از آنکه از جایگاهت برخیزی و من نسبت به این امر، توانا و امینم!» سلیمان فرمود: «می‌خواهم سریعتر از این باشد».آصف‌بن‌برخیا گفت: «پیش از آنکه چشم بر هم زنی، آن را نزد تو خواهم آورد!»، پس خدا را با اسم اعظم الهی خواند و ناگهان تخت بلقیس در کنار تخت سلیمان علیه السلام ظاهر شد... 📗تفسیر القمی، ج2، ص128 🌕 امیرالمومنین علیه السلام در توضیح چگونگی احضار تخت بلقیس توسط آصف بن برخیا فرمودند: «اسم اعظم خداوند عزّوجلّ هفتادوسه حرف دارد. آصف‌بن‌برخیا تنها یک حرف از آن را می‌دانست. وقتی خدا را با آن حرف خواند، خداوند فاصله‌ی ما بین او و تخت بلقیس را فرو برده و فاصله را از بین برد تا او تخت بلقیس را برداشت. پس زمین در چشم بر هم زدنی دوباره به حالت اوّل خود برگشت.» 📗تفسیر اهل‌بیت علیهم‌السلام ج15،ص10 📗بحار الأنوار، ج 22، ص 372 ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═ ☘☘@Bohlol_Molanosradin☘☘