مادرى قبل از فوتش به دختر خود گفت:
این ساعت را مادر بزرگت به من هدیه داده است ، تقریبا ۲۰۰ سال از عمرش میگذرد. پیش از اینکه به تو هدیه بدهم ، به فروشگاه جواهرات برو و بپرس که آن را چه مقدار میخرند.دختر به جواهر فروشی رفت و برگشت به مادرش گفت: صد و پنجاه هزار تومان قیمت دادند.
مادرش گفت: به بازار کهنه فروشان برو ، دختر رفت و برگشت و به مادرش گفت:
ده هزار تومان قیمت کردند
و گفتند بسیار پوسیده شده است.
مادر از دحترش خواست به
موزه برود و ساعت را نشان دهد.
دختر به موزه رفت و برگشت
و به مادرش گفت:
مسئول موزه گفت که پانصد میلیون تومان این ساعت را میخرد و گفت موزه
من این نوع ساعت را کم دارد
و آن را در جمع اشیای قیمتی موزه میگذارد.
مادر گفت:
میخواستم این را بدانی که ،
جاهای مناسب ارزش تو را میدانند.
هرگز خود را در جاهای نامناسبت جستجو مکن و اگر ارزشت را هم پیدا نکردی خشمگین نشو.
کسانی که برایت ارزش قائل میشوند ،
از تو قدردانی میکنند.
در جاهایی که کسی ارزشت را نمیداند حضور نداشته باش ؛ ارزش خودت را بدان!
گوهر خود را مزن بر سنگ هر ناقابلی
صبر کن پیدا شود گوهر شناس قابلی
حکایت
@hkaitb
مادرى قبل از فوتش به دختر خود گفت:
این ساعت را مادر بزرگت به من هدیه داده است ، تقریبا ۲۰۰ سال از عمرش میگذرد. پیش از اینکه به تو هدیه بدهم ، به فروشگاه جواهرات برو و بپرس که آن را چه مقدار میخرند.دختر به جواهر فروشی رفت و برگشت به مادرش گفت: صد و پنجاه هزار تومان قیمت دادند.
مادرش گفت: به بازار کهنه فروشان برو ، دختر رفت و برگشت و به مادرش گفت:
ده هزار تومان قیمت کردند
و گفتند بسیار پوسیده شده است.
مادر از دحترش خواست به
موزه برود و ساعت را نشان دهد.
دختر به موزه رفت و برگشت
و به مادرش گفت:
مسئول موزه گفت که پانصد میلیون تومان این ساعت را میخرد و گفت موزه
من این نوع ساعت را کم دارد
و آن را در جمع اشیای قیمتی موزه میگذارد.
مادر گفت:
میخواستم این را بدانی که ،
جاهای مناسب ارزش تو را میدانند.
هرگز خود را در جاهای نامناسبت جستجو مکن و اگر ارزشت را هم پیدا نکردی خشمگین نشو.
کسانی که برایت ارزش قائل میشوند ،
از تو قدردانی میکنند.
در جاهایی که کسی ارزشت را نمیداند حضور نداشته باش ؛ ارزش خودت را بدان!
گوهر خود را مزن بر سنگ هر ناقابلی
صبر کن پیدا شود گوهر شناس قابلی
حکایت
@hkaitb
#داستان_آموزنده
🔆مبارزه با طبقات
در كامل ابن اثير مى خوانيم كه :
هنگامى كه لشكر مسلمين و سپاه ايران در قادسيه به هم رسيدند، رستم فرخزاد، زهرة بن عبداللّه را كه به عنوان مقدمة الجيش مسلمين پيشاپيش آمده و با جماعت خود اردو زده بود به حضور طلبيد و منظورش اين بود بلكه با نوعى مصالحه كار را تمام كند كه به جنگ نكشد. به او گفت :
- شما مردم عرب همسايگان ما بوديد و ما به شما احسان مى كرديم . و از شما نگهدارى مى نموديم و چنين و چنان مى كرديم .
زهرة بن عبداللّه گفت :
- امروز وضع ما با اعرابى كه تو مى گويى فرق كرده است ، هدف ما با هدف آنها دو تاست ، آنها به خاطر هدفهاى دنيوى به سرزمينهاى شما مى آمدند و ما به خاطر هدفهاى اخروى ، ما همچنان بوديم كه تو وصف كردى ، تا خداوند پيامبر خويش را در ميان ما مبعوث فرمود و ما دعوت او را اجابت كرديم ، او به ما اطمينان داد كه هر كه اين دين را نپذيرد خوار و زبون خواهد شد و هر كه بپذيرد عزيز و محترم خواهد گشت .
رستم گفت : دين خودتان را براى من توضيح بده .
گفت : پايه اساسيش اقرار به وحدانيت خدا و رسالت محمد ( صل الله علیه وآله و سلم) است .
گفت : نيك است . ديگر چى ؟
گفت : ديگر آزاد ساختن بندگان خدا از بندگى بندگان ، براى اين كه بنده خدا باشد نه بنده بنده خدا.
گفت : نيك است و ديگر چى ؟
گفت : ديگر اين كه همه مردم از يك پدر و مادر - آدم و حوا - زاده شدند و همه باهم برادر و برابرند.
گفت : اين هم بسيار نيك است . سپس رستم گفت :
- حالا اگر اينها را پذيرفتم بعد چه مى كنيد؟
حاضريد برگرديد؟
گفت : آرى به خدا قسم ، ديگر جز براى تجارت و يا احتياجى ديگر نزديك شهرهاى شما هم نخواهيم آمد.
رستم گفت : سخنت را تصديق مى كنم اما متاءسفم كه بايد بگويم از زمان اردشير رسم بر اين است كه به طبقات پست اجازه داده نشود دست به كارى كه مخصوص طبقات عاليه و اشراف است بزنند، زيرا اگر پا از گليم خويش درازتر كنند مزاحم طبقات اشراف مى شوند.
زهرة بن عبداللّه گفت : بنابراين ما از همه طبقات مردم براى مردم بهتريم ، ما هرگز نمى توانيم با طبقات پايين آنچنان رفتار كنيم كه شما مى كنيد، ما معتقديم امر خدا را در رعايت طبقات پايين اطاعت كنيم و اهميت ندهيم به اين كه آنها امر خدا را درباره ما اطاعت مى كنند يا نمى كنند.
📚خدمات متقابل اسلام و ايران ، صفحه 245 - 244، به نقل از: كامل ابن اثير، جلد 2، صفحه 320 - 319.
حکایت
@hkaitb
هدایت شده از خانواده با نشاط ما
🚷 ۲ دختر ۱۷ و ۱۵ ساله به جرم گذاشتن یک عکس در اینستاگرام به ۱۲۰ سال حبس محکوم شدن واقعا که خیلی بی حیان‼
‼️ دیدن عکس شرم آور👇👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/2094530851C7dc7ef393e
هدایت شده از خانواده با نشاط ما
اگه جنبه داری بزن رو خانومه😂👻👇🏿
////////\\\\\\\
////☆☆☆☆\\\
/////(👁 | 👁)\\
\_ 👄_/
🖐 / \
\ \/ \
\ /| | |
\_/ | / | |
17 ساله ها حملههههه👀🔞☝️🏻
.
💠 شفا یافتن کاشانی به دست امام زمان (عج الله تعالی الشریف)
مردی از اهل کاشان در نجف اشرف آمد و عازم حج بیت اللّه الحرام بود پس در نجف علیل شد به مرض شدیدی تا آنکه پاهای او خشک شده بود و قدرت بر رفتار نداشت.
رفقای او، او را در نجف در نزد یکی از صلحا گذاشته بودند که آن صالح حجرهای در صحن مقدس داشت و آن مرد صالح هر روز در را به روی او میبست و بیرون میرفت به صحرا برای تماشا و از برای برچیدن درّها؛
پس در یکی از روزها آن مریض به آن مرد صالح گفت که دلم تنگ شده و از این مکان متوحش شدم مرا امروز با خود ببر بیرون و در جایی بینداز آنگاه به هر جانب که خواهی برو.
پس گفت که آن مرد راضی شد و مرا با خود بیرون برد و در بیرون ولایت مقامی بود که آن را مقام حضرت قائم علیه السلام میگفتند در خارج نجف پس مرا در آنجا نشانید و جامه خود را در آنجا در حوضی که بود شست و بالای درختی که در آنجا بود انداخت و به صحرا رفت؛
من تنها در آن مکان ماندم و فکر میکردم که آخر امر من به کجا منتهی میشد، ناگاه جوان خوشروی گندم گونی را دیدم که داخل آن صحن شد و بر من سلام کرد و به حجرهای که در آن مقام بود رفت و در نزد محراب آن چند رکعت نماز با خضوع و خضوع به جای آورد که من هرگز به آن خوبی ندیده بودم؛
چون از نماز فارغ شد به نزد من آمد و از احوال من سؤال نمود من گفتم که من به بلایی مبتلا شدم که سینه من از آن تنگ شده و خدا مرا از آن عافیت نمی دهد تا آنکه سالم گردم و مرا از دنیا نمی برد تا آنکه خلاص گردم.
پس آن مرد به من فرمود که محزون مباش زود است که حق تعالی هر دو را به تو عطا کند، پس از آن مکان گذشت و چون بیرون رفت من دیدم که آن جامه از بالای درخت بر زمین افتاد و من از جای خود برخاستم و آن جامه را گرفتم و شستم و بر درخت انداختم،
پس بعد از آن فکر کردم و گفتم که من نمی توانستم از جای خود برخیزم اکنون چگونه چنین شدم که برخاستم و راه رفتم،
و چون در خود نظر کردم هیچگونه درد و مرضی در خویش ندیدم پس دانستم که آن مرد حضرت قائم علیه السلام بود که حق تعالی به برکت آن بزرگوار و اعجاز او مرا عافیت بخشیده است.
پس، از صحن آن مقام بیرون رفتم و در صحرا نظر کردم کسی را ندیدم پس بسیار نادم و پشیمان گردیدم که چرا من آن حضرت را نشناختم،
پس صاحب حجره رفیق من آمد و از حال من سؤال کرد و متحیر گردید و من او را خبر دادم به آنچه گذشت و او نیز بسیار متحیر شد که ملاقات آن بزرگوار او را میسر نشد.
آن شخص سالم بود تا آنکه صاحبان و رفیقانش آمدند و چند روز با ایشان بود آنگاه مریض شد و مرد و در صحن مقدس دفن شد و صحت آن دو چیز که حضرت قائم علیه السلام به او خبر داد ظاهر شد که یکی عافیت بود و یکی مردن.
📔 منتهی الآمال: ج٢، ص٨١۴
حکایت
@hkaitb
56 - داستان ماهی و ماهیگیر و تابه کوچک !.mp3
5.4M
🎙حجت الاسلام لقمانی
🌺 داستان ماهی و ماهیگیر و تابه
حکایت
@hkaitb
#داستان_آموزنده
🔆سيره و روش تشكيل حكومت جهانى
پنجمين اختر ولايت حضرت باقرالعلوم عليه السلام ضمن يك سخن طولانى چنين اظهار فرمود:
مهدى موعود عليه السلام همچون حضرت موسى عليه السلام با حالتى بين خوف و رجاء ظهور و خروج مى نمايد و چون وارد مكّه معظّمه گردد، لشكر سفيانى در بيابانى به نام بيداء در زمين فرو مى رود و اثرى از آن ها باقى نمى ماند.
امام زمان بين ركن و مقام ، نماز به جا مى آورد و قيام خود را با اين كلمات شروع مى نمايد:
اى مردمان ! ما بر عليه كسانى كه بر ما ظلم و تجاوز كردند و حقّ ما را غصب و چپاول كردند، طلب كمك مى كنيم و يارى مى جوئيم ، من نسبت به آدم ، نوح ، ابراهيم و همه پيامبران اولويّت دارم ، من از تمامى افراد نسبت به كتاب خدا آشناتر هستم .
امروز همه افراد را شاهد و گواه مى گيرم كه ما - اهل بيت رسالت - مظلوم و مطرود شده ايم ، حقّ ما و شيعيان ما را غارت كرده اند و ماها را از ديار خود رانده اند؛ پس ، از همه مسلمان ها يارى و كمك مى خواهيم تا بر حقّ خود نائل آئيم .
سپس امام باقر عليه السلام افزود: سيصد و چند نفر مرد و پنجاه نفر زن از نقاط مختلف ، در مكّه معظّمه تجمّع مى كنند كه هر كدام نسبت به ديگرى تابع و متواضع خواهد بود.
عهدنامه و سلاح و پرچم جدّش رسول خدا صلى الله عليه و آله همراه امام زمان سلام اللّه عليه است و منادى بين زمين و آسمان با نام آن حضرت ، فرياد مى زند و تمامى اهل زمين خواهند شنيد، كه حجّت خدا و قائم آل محمّد ظهور و قيام كرده است .
پس از آن به سوى مدينه و از آن جا به سمت كوفه حركت مى نمايد و در كوفه مدّتى طولانى را سپرى خواهد نمود.
و چون حكومتش در كوفه مستقرّ گردد، تمامى انسان ها طبق احكام اسلام آزاد خواهند بود، و مشكلات اقتصادى تمام تهى دستان و درماندگان را حلّ خواهد نمود، و هركس كه به هر نوعى حقّش غصب شده باشد، جبران مى گردد.
هركس محكوم به اعدام گردد، خون بهاى او را به خانواده اش مى پردازند؛ و عدالت از هر جهت در جامعه حكم فرما خواهد شد.
حضرت با خانواده اش در محلّى به نام رحبه - كه محلّ سكونت حضرت نوح عليه السلام بوده است - سكونت و منزل مى گزيند.
📚 تفسير عيّاشى : ج 1، ص 64 - 66، ح 17
حکایت
@hkaitb
هدایت شده از خانواده با نشاط ما
اگه جنبه داری بزن رو خانومه 😂👻👇🏿
////////\\\\\\\
////☆☆☆☆\\\
/////(👁 | 👁)\\
\_ 👄_/
🖐 / \
\ \/ \
\ /| | |
\_/ | / | |
17 ساله ها حملههههه👀🔞☝️🏻
#داستان_آموزنده
🔆حوادث ظهور و خروج نور
حضرت باقرالعلوم عليه السلام به بعضى از دوستان خود فرمود: دست از پا خطا نكنيد و مشغول انجام وظايف خود باشيد تا زمانى كه علائم و نشانه هائى كه برايت مطرح مى كنم آشكار شود۰
قبل از ظهور امام زمان عليه السلام بين مردم يك درگيرى وسيعى انجام خواهد شد و جمع بسيارى كشته مى شوند، بعد از آن شخصى به عنوان سُفيانى ، لشكرى را متشكّل از هفتاد هزار مرد جنگى و مسلّح ، به سوى كوفه بسيج مى كند و در نتيجه آن خونريزى و غارت اموال و نفوس بسيارى رُخ مى دهد.
در همين بين ، لشكرى از سمت خراسان با در دست داشتن پرچم هاى مخصوصى حركت مى كنند كه در بين آن ها تعدادى از ياران امام زمان عليه السلام نيز وجود دارد.
سپس لشكر خراسانى با لشكر سفيانى در بين شهر حيره و كوفه با يكديگر درگير مى شوند.
سپس سفيان متوجّه خواهد شد كه مهدى موعود عليه السلام ظهور كرده است و آن حضرت در حال حركت به سوى مكّه مى باشد، به همين جهت گروه عظيمى را جهت تعقيب آن حضرت روانه مى كند.
پس چون لشكر سفيانى هنگامى كه در محلّى به نام بيداء - بين مكّه و مدينه - برسند و فرود آيند، ندائى از آسمان به زمين خطاب مى شود كه : تمامى نيروهاى سفيانى را به جز سه نفر در خود فرو بِبَر، كه اثرى از آن ها باقى نباشد.
و امّا آن سه نفر را خداوند متعال ، صورت هايشان را به پشت بر مى گرداند و به صورت و قيافه سگ در مى آيند و مسخ مى شوند.
سپس در يك چنين زمانى حضرت ولىّ عصر، امام زمان عليه السلام در كنار كعبه الهى قرار گرفته و بر ديوار آن تكيه زده و به اهل زمين خطاب مى نمايد و مى فرمايد:
اى مردم ! ما براى يارى دين خدا آمده ايم و هركس مايل باشد، مى تواند به گروه ما بپيوندد.
و به دنباله آن مى افزايد: ما اهل بيت پيغمبر صلى الله عليه و آله هستيم ؛ و از هر فردى نسبت به خداوند متعال و رسولش نزديك تر و اولى تر مى باشيم ، پس هركس بخواهد كه نسبت به حضرت آدم ، نوح و ابراهيم ؛ و همچنين نسبت به تمامى پيامبران الهى ، حتّى حضرت محمّد صلوات اللّه عليهم با من مذاكره و احتجاج كند، آماده ام .
پس از آن ، مى فرمايد: آيا خداوند متعال در قرآن نفرموده است : إنَّ اللّهَ اصْطَفى آدَمَ وَ نُوحاً وَ آلَ إبْراهى م وَ آلَ عِمْرانَ عَلَى الْعالَمينَ ذُريَّةً بَعْضُها مِنْ بَعْضِ وَاللّهُ سَميعٌ عَليمٌ.(۱)
من تداوم بخش و خلف آدم و نوح هستم ، من برگزيده ابراهيم و محمّد صلوات اللّه عليهم هستم ، هر كه مى خواهد پيرامون قرآن و يا پيرامون سنّت حضرت رسول اكرم صلى الله عليه و آله با من احتجاج و مناظره نمايد، آماده ام ؛ چون از هركس ديگرى به آن ها نزديك تر و به آن ها آشناتر هستم .
بعد از آن ، در ادامه فرمايشات خود مى افزايد: آن هائى كه كلام مرا شنيدند و متوجّه شدند، خداوند آن ها را هدايت نمايد.
ضمناً شنوندگان حاضر، اين مطالب و مسايل را به ديگران كه غايب هستند گزارش دهند ... .
امام محمّد باقر عليه السلام فرمود: در چنين موقعيّتى خداوند متعال اصحاب و ياران حضرت حجّت عليه السلام را كه تعداد آن ها سيصد و سيزده نفر مى باشند، جمعشان مى نمايد، همان طورى كه در قرآن چنين فرموده است :
أيْنَما تَكُونُوا يَاءتِ بِكُمُ اللّهُ جَميعا إنَّ اللّهَ عَلى كُلِّ شَيْى ءٍ قَديرٌ.(۲)
سپس اين تعداد افراد با امام زمان عليه السلام بيعت مى كنند؛ و عهد و ميثاق حضرت رسول صلى الله عليه و آله نزد اوست كه از پيامبران يكى از پس ديگرى به إرث نهاده شده است .
حضرت باقر العلوم عليه السلام در پايان افزود: امام زمان عليه السلام از فرزندان حسين بن علىّ عليهماالسلام مى باشد كه خداوند متعال قضيّه قيام آن حضرت را در يك شب تنظيم و اصلاح مى نمايد و نام مبارك و گرامى او همانند نام جدّش رسول خدا صلى الله عليه و آله خواهد بود.(۳)
📚۱- سوره آل عمران : آيه 33 و 34.
۲- سوره بقرة : آيه 148.
۳- اختصاص شيخ مفيد: ص 255 257، بحارالا نوار: ج 52، ص 305، ح 78
حکایت
@hkaitb
جابر جُعفی نزد امام باقر سلام الله علیه دلش گرفت و به ایشان عرض کرد:
فدایت گردم! گاه بی آنکه مصیبتی یا گرفتاری خاصی به من برسد، اندوهگین و ناراحت میشوم؛ چندان که همسر و دوستم آن را در چهره ام میخوانند. آن حضرت ضمن تأیید وی چنین فرمود: خدای بزرگ مؤمنان را از طینت بهشتی آفرید و از نسیم روح خود در آنان جاری ساخت، از این رو مؤمن برادر حقیقی مؤمن است، پس هرگاه به یکی از آن ارواح در شهری اندوهی رسد، آن روح دیگر هم غمگین شود، زیرا وی نیز از جنس اوست:
«جُعِلْتُ فِدَاكَ! رُبَّمَا حَزِنْتُ مِنْ غَيْرِ مُصِيبَةٍ تُصِيبُنى أو أمر ينزِلُ بی حَتَّى يعْرِفَ ذَلِكَ أَهْلِی فِي وَجْهِی وَ صَدِيقِی. فَقَالَ: نَعَمْ يا جَابُر! إِنَّ اللهَ عَزَّ وَ جَلَّ خَلَقَ الْمُؤْمِنِينَ مِنْ طِينَةِ الْجِنَانِ وَ أجرى فيهِمْ مِنْ رِيح رُوحِهِ؛ فَلِذَلِكَ الْمُؤْمِنُ أَخُو الْمُؤْمِنِ لِأَبِيهِ وَ أُمِّهِ، فَإِذَا أَصَابَ رُوحاً مِنْ تِلْكَ الْأَرواح فى بَلَدٍ مِنَ الْبُلْدَانِ حُزْنٌ، حَزِنَتْ هَذِهِ لِأَنَّهَا مِنْهَا.»
الکافی ج۲ ص۱۶۶
ادب فنای مقربان ج۱۱ ص۴۵۶
#آیت_الله_العظمی_جوادی_آملی
حکایت
@hkaitb