eitaa logo
آموزش ادبیات دعاها و قرآن
83 دنبال‌کننده
1.4هزار عکس
1.7هزار ویدیو
53 فایل
راه عشق خدائی را دنبال کنیم تا به عشق خدائی با خوبان دردنیا و اخرت برسیم ان شاءالله
مشاهده در ایتا
دانلود
🏡 مامان جون من چه مهربونه دوسش دارم خیلی زیاد خودش می دونه یه شاخه گل هدیه ی ماست برای مادر اونکه به فکر بچه هاست  از همه بیشتر    بابای خوبم چراغ خونه س دستای گرم اون برام یه آشیونه س یه شاخه گل هدیه ی ما برای بابا اونکه همیشه سایه اش روی سر ماست   داداش جون من لنگه نداره وقتی میاد برای من شادی میاره یه شاخه گل هدیه ی ماست برای داداش خدای خوب و  مهربون مواظبش باش    خواهر خوبم چه نازنینه برای من فرشته ی روی زمینه یه شاخه گل هدیه ی ما برای خواهر که خوب و مهربون اون ، مثل یه مادر    ما همه هستیم یه خانواده خونه داریم کوچیک و قشنگ و ساده هر کسی تو خونه ی خود دلخوش و شاده شکر خدا داده به ما یه خانواده 〰〰〰〰〰〰〰
روباه حیله گر و خروس زرنگ مزرعه بزرگي در كنار جنگل قرار داشت. اين مزرعه پر از مرغ و خروس بود . يک روز روباهی گرسنه تصميم گرفت با حقه اي به مزرعه برود و  مرغ و خروسي شكار كند. رفت و رفت تا به پشت نرده های مزرعه رسيد. مرغ ها با ديدن روباه فرار كردند و خروس هم روی شاخه درختی پريد. روباه گفت: صدای قشنگ شما را شنيدم براي همين نزديكتر آمدم تا بهتر بشنوم ، حالا چرا بالای درخت رفتي؟ خروس گفت: از تو می ترسم و بالای درخت احساس امنيت مي كنم. روباه گفت : مگر نشنيده ای كه سلطان حيوانات دستور داده كه از امروز به بعد هيچ حيوانی نبايد به حيوان ديگر آسيب برساند! خروس گردنش را دراز كرد و به دور نگاه كرد. روباه پرسيد : به كجا نگاه می كنی؟ خروس گفت : از دور حيوانی به اين سو می دود و گوشهای بزرگ و دم دراز دارد. نمي دانم سگ است يا گرگ!  روباه گفت : با اين نشانی ها كه تو می دهی، سگ بزرگی به اينجا می آيد و من بايد هر چه زودتر از اينجا بروم. خروس گفت: مگر تو نگفتی كه سلطان حيوانات دستور داده كه حيوانات همديگر را اذيت نكنند، پس چرا ناراحتی؟ روباه گفت: می ترسم كه اين سگه دستور را نشنيده باشد!  و بعد پا به فرار گذاشت. و بدين ترتيب خروس از دست روباه خلاص شد.  〰〰〰〰〰〰〰
🌸 وضو دوستان خوب و خوش رو گل‌های شاد خوشبو با هم بریم به اردو اسم قشنگش وضو آب می ریزی رو صورت دست می کشی با دقت از پیشونی تا چونه شسته میشه به سرعت نوبت رسید به دستا رو دست راست ابتدا از روی آرنج بریز به سمت پایین بیا تا سر انگشت بشور دست چپم همین جور خدای خوب و دانا این طوری داده دستور وقتی رسید به آخر حالا با یک دست تر قبل از، مسح پاها باید کشید مسح سر می شوییم ما دست و رو با آب می گیریم وضو تمیز و پاکیزه باش می ریم سر جانماز 〰〰〰〰〰〰〰
‍ ⭐️💜لالایی خراسانی (گل فیروزه)💜⭐️ لالایی چرخ نخ تابی به آوازش تو می خوابی لالا لایی گل غوزه سفید و سبز و عنابی لالا سیب و انار من لالایی زعفران من بخند ای دونه مروارید که لبخندت جهان من برو لولوی صحرایی بازم شب شد تو اینجایی نیایی پیش فرزندم که سهم توست توتنهایی            لالا لالا، لالاش میاد چشام بر در، باباش میاد            بازم با یک بغل پنبه صدای کفش پاش میاد       لالالالا به مشهد شی به پای تخت حضرت شی    اگر بازم عنایت شه به ماه این زیارت شی لالالالا گلم لالا  که وقت خوابته حالا ببین تو آسمون شب گل مهتاب اومد بالا ╲\╭┓ ╭ ♥️🍃 ┗╯\╲
🔹️موش کوچولو و مامان🐹 به نام خدای مهربون یه روز مامان موشی داشت برای موش کوچولو غذا درست می‌کرد که موش کوچولو امد سر صدا کرد مامان موش به موش کوچولو گفت که یه گوشه بشینه اما موش کوچولو فقط شیطونی می‌کرد مامان هم به موش موشی توجه نکرد موش کوچولو لبانش روی هم انداخت رفت و رفت رسید به سنجاقک و گفت: سنجاقک مهربون سنجاقک قشنگم تو که این قدر خوبی از همه مهربون تری مامان من میشی سنجاقک گفت نه که نمی‌شم نه که نمی‌شم من خودم بچه دارم موش کوچولو رفت و رفت تا رسید به خاله سوسک و گفت: سلام سلام خاله سوسکه مهربون سوسکه قشنگم تو که این قدر مهربونی مامان من میشی؟ خاله سوسکه گفت آخه من خودم بچه دارم نه نمی‌شم نه نمی‌شم موش کوچولو سرش پایین انداخت و رفت به سنجاب گفت: آهای آهای سنجاب جونم تو که این قدر خوبی مامانم میشی سنجاب گفت: آخه من خودم بچه دارم نه نه نمیشه برو موش کوچولو لباش روی هم انداخت و رفت و رفت رفت دید مامان موش وایساده مامان موش منتظر اون بود تا برگرده مامان موش موش کوچولو رو بغل کرد و موش کوچولو گفت: قول می‌دم دیگه شیطونی نکنم مامان موش هم موش کوچولو بیشتر بغل کرد. 👶🏻 👶🏻
🚫دروغگویی ممنوع🚫 🐒 دروغگویی میمون 🐒 یکی بود یکی نبود، غیر از خدای مهربان کسی نبود. سال ها قبل چند دریانورد با هم سوار یک کشتی شدند تا به مسافرت دریایی بروند. یکی از دریانوردها میمونش را با خود آورد تا در این مسافرت طولانی حوصله اش سر نرود. چند روزی بود که آن ها در سفر بودند. ناگهان طوفان وحشتناکی آمد و کشتی آن ها را واژگون کرد. همه در دریا افتادند و میمون هم که در آب افتاده بود مطمئن بود که به زودی غرق می شود.میمون که از نجاتش ناامید شده بود ناگهان دلفینی را دید که به طرف او می آید. خیلی خوشحال شد و پشت دلفین سوار شد. وقتی آن ها به یک جزیره رسیدند دلفین میمون را پیاده کرد. دلفین از میمون پرسید:« قبلاً به این جزیره آمده ای، اینجا را می شناسی؟» میمون جواب داد:« بله. می شناسم. راستش پادشاه این جزیره بهترین دوست من است. آیا تو می دانستی من جانشین پادشاه هستم؟» دلفین که می دانست کسی در این جزیره زندگی نمی کند، گفت:« خب، پس شما جانشین پادشاه هستی! پس خوشحال باش، چون تو از این به بعد می توانی خود پادشاه باشی!» میمون از دلفین پرسید:« چطوری؟» دلفین که داشت از ساحل دور می شد جواب داد:« کار سختی نیست. چون تو در این جزیره تنها هستی و کسی جز تو اینجا زندگی نمی کند، پس تو پادشاه هستی... 👶🏻 👧🏻
بعضی آدمها یهو میرن زمانش مشخص نیست بستگی داره کارد کی به استخونشون برسه، اونهایی که زیاد میمونن زودتر آشتی میکنن چه مقصر باشن چه نباشن مدارا میکنن اونهایی که طاقت قهر و دوری و سکوتُ ندارن اونهایی که هربار کدورتی پیش میاد بیخیال میشن اونهایی که توی اوج دعوا هم منتظر یک کلمه برای موندن هستن اونهایی که چند دقیقه بعد بحث یه چیزی پیدا میکنن که بگن ببخش که عصبانی بودم چیزی گفتم اینا یهو میرن بدون خداحافظی بدون بازگشت حواس مون به دل آدمها باشه که گاهی زود دیر میشه ...! "برای ماندن باید رفت! گاه به قلب کسی گاه از قلب کسی"
ته چین : مواد لازم (برای ۵ ،۶ نفر) برنج : ۴ پیمانه ماست چکیده : ۸ قاشق غذاخوردی سینه مرغ : ۲ عدد زعفران حل شده : نصف لیوان روغن : یک چهارم لیوان و مقداری برای کف قابلمه تخم مرغ : ۴ عدد طرز تهیه : 1⃣ سینه مرغ را با زردچوبه و پیاز ، نمک و فلفل ۶۰ ، ۷۰ دقیقه آبپز کن و ریش ریش کن . 2⃣ ۴ پیمانه برنج را با ۲ ق غ نمک بذار حداقل ۲ ساعت خیس بخوره و بعد آب جوش کن و برنج اضافه کن و بذار ۶ دقیقه بپزه بعد آبکش کن (باید دون باشه برنجمون) 3⃣ تو یه ظرف ۴ تا تخم مرغ و ۸ ق غذاخوری ماست چکیده ، کمی نمک و فلفل سیاه و روغن مایع و زعفران حل شده بریز و این مواد رو با هم مخلوط کن و ۱ ساعت بذارش یخچال . 4⃣ بعد مقداری روغن به اندازه ای که تو قابلمه شناور باشه بریز و نصف مواد برنجی را در کف قالب پخش و فشرده کن حالا مواد رو بریز و با شعله متوسط بذار ۱۰ دقیقه تا بخار کنه و بعد شعله پخش کن بذار و ۵۰ دقیقه دیگه بذار بپزه (۱۰ دقیقه آخر در قابلمه بردار) 5⃣ خلال بادام و خلال پسته و زرشک و شکر و کره و ۲ ق غ زعفران حل شده را ۱ الی ۲ دقیقه با شعله خیلی کم تفت بده و بریز رو ته چین .
  من برای حدود ۵۰۰ گرم مرغ، تقریبا ۲۰۰ گرم گردو آسیاب شده و یک پیاز کوچیک و ۵ ق غ رب انار ترش استفاده میکنم. چون رب ترش هست، شکر هم میزنم اول پیاز رو رنده درشت میکنم(یا خیلی ریز نگینی خرد میکنم) و با کمی روغن کاملا تفت میدم تا رنگش طلایی شه. بعد گردوی آسیاب شده رو بهش اضافه میکنم و تفت میدم تا به روغن بیفته. تیکه های مرغ رو هم بهش اضافه میکنم. نمک و فلفل و خیلی کم زردچوبه هم میزنم و وقتی مرغ کمی تفت گرفت، تقریبا 3 لیوان آب بهش اضافه میکنم و شعله رو خیلی کم میکنم تا کم کم بپزه. یک ساعت که گذشت، بهش رب انار میزنم‌ و شکر به اندازه دلخواه هم اضافه میکنم(بسته به ذائقه تون که ترش یا شیرین دوست داشته باشید). یه تیکه یخ هم برای روغن انداختن، توش میندزم. دوباره میذارم با شعله کم بپزه تا کاملا جا بیفته و روغن گردو هم بالا بیاد. فقط گاهی بهش سر میزنم و هم میزنم تا ته نگیره. میتونید مرغ روجدا کمی سرخ کنید و دیرتر به خورشت اضافه کنید👌 دوستان من خیلی کم روغن میزنم این روغن روی خورشت از گردو هست ‌
🟠 برخی از راه‌های افزایش عزت نفس در کودکان ❖ شب هر کاری دارید کنار بگذارید و برایش قصه بگید ❖دربرخی موارد اشتباهش را راحت ببخشید ❖ خوبیهای فرزند رو بزرگ کنید. ❖به حرفاش خوب گوش بدید ❖بی‌دلیل بغلش کنید و ببوسید ❖مقایسه‌ اش نکنید ❖ نگید«اگه فلان کار رو نکنی وای به حالت» ❖گاهی باهاش کارتون‌هایی که دوست داره ببینید ⇱بهش نگید «تو دیگه بزرگ شدی بچگی نکن» ⇱اگر اشتباه کردید راحت عذرخواهی کنید ⇱در سفر تلفن کنید و به او بگویید دلتون تنگ شده ⇱القای بینش: میدونم از عهده انجام اون بر میایی ⇱ روابط‌تان را با همسرتان ترمیم و تصحیح کنید ⇱برای تفریح و بازی وقت بذارین. 👶🏻 👧🏻
بهترین برخورد با کودکانی که بدخواب شده‌اند، چیست⁉️ ریتم خواب و بیداری كودكان، گاهی، به دلایل مختلف، به‌هم می‌خورد. در این شرایط، كودک بدخلق می‌شود و دائم نق می‌زند. ✅ یكی از راه‌هایی كه مادر و کودکی ها می‌توانند این وضع را اصلاح و خود و كودك‌شان را آسوده کنند، این است كه: 1⃣ سعی نكنید هر ساعت از روز، او را مجبور كنید كه بخوابد. 2⃣ در طول روز، سعی كنید با بازی كردن، (مانند سرسره بازی) او را خسته کنید. 3⃣ تا شب صبركنید تا در وقت مناسب و پس از آن‌كه غذایش را خورد، او را به اتاقش ببرید. 4⃣ او را در تخت خودش بخوابانید و چراغ را خاموش كنید. 5⃣ حالا، برایش یک داستان تعریف كنید. بهتراست كه یک داستان تخیلی باشد تا توجه‌اش كاملا جلب شود. 6⃣ از نوازش كردنش، غافل نشوید و توجه داشته باشید كه به‌خاطر بدقلقی كردنش، از كوره در نروید! 〰〰〰〰〰〰〰
🏴🌟🏴🌟🏴🌟🏴🌟 🌸نرم افزار بازی🌸 🦋 جنگل رضوان🦋 ✳️بازی جنگل رضوان ، اولین بازی سه بعدی و جذاب در زمینه آموزش روخوانی قرآن کریم بوده و به شیوه تکرار کلمات قرآنی به همراه بازی و آموزش چند رسانه ای ، با طراحی و کیفیت بسیار عالی ، می تواند بازی کننده را با کلمات قرآنی آشنا نموده و کمک بسیاری جهت آموزش روخوانی قرآن نماید. دارای 72 مرحله همراه با آموزش کلمات قرآنی می باشد . 🌟🏴🌟🏴🌟🏴🌟🏴🌟 🌼 گل نرگس🌼 💠مرکز کودک و نوجوان مسجد مقدس جمکران💠