eitaa logo
جهش تولید با مشارکت مردم
97 دنبال‌کننده
4.8هزار عکس
3.5هزار ویدیو
48 فایل
احادیث،احکام و روایات روشنگری و بصیرت افزایی ایثار و شهادت جهاد تبیین طب اسلامی،سنتی داستانهای عبرت آموز دانستنی ها کالا و محصولات ایرانی
مشاهده در ایتا
دانلود
اجازه داد یک شب را با دیگری سپری کنم !!! پس از سالها زندگی ، همسرم از من خواست که با زن دیگری برای شام و سینما بیرون بروم. زنم گفت که مرا دوست دارد، ولی است که این زن هم مرا دوست دارد و از بیرون رفتن با من خواهد برد. زن دیگری که همسرم از من میخواست که با او بیرون بروم بود که ۱۹ سال پیش بیوه شده بود ولی مشغله های زندگی و داشتن ۳ بچه باعث شده بود که من فقط در موارد و نامنظم به او سر بزنم. آن شب به او زنگ زدم تا برای سینما و شام بیرون برویم. با نگرانی پرسید که مگر چه شده؟ او از آن دسته افرادی بود که یک تماس تلفنی و یا یک دعوت غیرمنتظره را نشانه یک خبر بد میدانست. به او گفتم: بنظرم رسید بسیار خواهد بود که اگر ما امشب را با هم باشیم. او پس از کمی تامل گفت که او نیز از این ایده خواهد برد. آن پس از کار وقتی برای بردنش میرفتم کمی بودم. وقتی رسیدم دیدم که او هم کمی عصبی بود. کتش را پوشیده بود و جلوی درب ایستاده بود، را جمع کرده بود و لباسی را پوشیده بود که در آخرین جشن سالگرد ازدواجش پوشیده بود. با چهره ای روشن همچون به من لبخند زد. وقتی سوار ماشین میشد گفت که به گفته امشب با پسرم برای گردش بیرون میروم و آنها خیلی تحت تاثیر قرار گرفته اند. ما به رفتیم که هر چند نبود ولی بسیار راحت و دنج بود. دستم را چنان گرفته بود که گوئی همسر رئیس جمهور بود. پس از اینکه نشستیم به خواندن منوی رستوران شدم. هنگام خواندن از بالای منو نگاهی به چهره مادرم انداختم و دیدم با لبخندی حاکی از یاد آوری گذشته به من نگاه میکند، به من گفت یادش می آید که وقتی من کوچک بودم و با هم به رستوران میرفتیم او بود که منوی را میخواند. من هم در پاسخ گفتم که حالا وقتش رسیده که تو کنی و بگذاری که من این لطف را در حق تو بکنم. هنگام صرف شام گپ وگفتی داشتیم، هیچ چیز غیر عادی بین ما رد و بدل نشد بلکه صحبتها پیرامون وقایع جاری بود و آنقدر زدیم که سینما را از دست دادیم… وقتی او را به رساندم گفت که باز هم با من بیرون خواهد رفت به شرط اینکه او مرا کند و من هم قبول کردم. وقتی به خانه برگشتم همسرم از من پرسید که آیا بیرون با مادرم خوش گذشت؟ من هم در جواب گفتم خیلی بیشتر از آنچه که میتوانستم کنم. چند روز بعد مادرم در اثر یک حمله شدید درگذشت و همه چیز بسیار سریعتر از آن واقع شد که بتوانم کاری کنم. کمی بعد حاوی کپی رسیدی از رستورانی که با مادرم در آن شب در آنجا غذا خوردیم بدستم رسید. یادداشتی هم بدین بدان الصاق شده بود: "نمیدانم که آیا در آنجا خواهم بود یا نه ولی را برای ۲ نفر پرداخت کرده ام یکی برای تو و یکی برای . و تو هرگز نخواهی فهمید که آن شب برای من چه مفهومی داشته است، دارم پسرم." و در آن هنگام بود که دریافتم چقدر دارد که بموقع به عزیزانمان بگوئیم که داریم و زمانی که شایسته آنهاست به آنها دهیم. هیچ چیز در زندگی مهمتر از نیست. زمانی که شایسته است به آنها اختصاص دهید زیرا هرگز نمیتوان این امور را به وقت دیگری واگذار نمود. 🌸🍃
پاسدار مدافع حرم ❤️مناجات با اباعبدالله (ع) بسمه تعالی از زندگانیم گله دارد جوانیم شرمنده جوانیم از این زندگانیم با قلبی سرشار از شرمساری و ندامت می‌نویسم، باشد که قدری درد این جراحت گیرد. لطفی که تو به من کرده ای، مادرم نکرد ای مهربان تر از پدر و مادرم، (ع) 🍃❤️یاسیدالشهداء با دلی سرشار از پشیمانی عرض می‌کنم آقاجان ببخش من را ببخش از اینکه دیر قیام کردم و دیر فهمیدم که باید به رسید و بعد کرد نه این که جهاد کرد تا به شهادت رسید. ببخش از این که دو سال پیش در اوایل حمله دشمنان به خاک سوریه و بی‌حرمتی کردن به حریم آل الله من برای قیام بیدار نشدم و غفلت کردم و درنگ کردم تا ببینم چه می‌شود و بعد حرکتی کنم. اگر همان موقع از کار استعفا داده بودم و به نیروهای رزمنده ایرانی در پیوسته بودم و منتظر تحولات بعدی نمی‌نشستم شاید تا به حال به شما رسیده بودم و مثل حالا این چنین نبودم. 😔آقاجان ببخش از اینکه استخاره کردم و جوابش بد آمد و حال فهمیدم در جهل بودم زیرا انسان (شیعه) برای دفاع از ناموس که نمی‌کند چه برسد که ، ناموسِ سیدالشهداء باشد، آقاجان توبه می‌کنم و می‌دانم که مرا می‌پذیری و می‌دانم که الان هم هنوز برای جبران دیر نشده است و هر وقت که شما اراده کنید ما در خدمت و در رکاب هستیم. 🍃🌼آقاجان یا سیدالشهداء من حاضر هستم مادرم را فدای یک خِشت از حرم خواهر شما کنم و حاضرم مادرم زیر پای دشمنان شما لگد مال شود و صورتش در زیر پای دشمنان شما لِه شود. اما کسی نتواند فکر نزدیک شدن به حرم (س) را بکند. ❤️😔آقاجان شما خود می‌دانید که من چقدر به حساس هستم و اگر خار به پایش برود با چشم آن را بیرون می‌کشم اما آقاجان من غم عشق تو را با شیر از گرفتم و من حاضر هستم عزیزترین کسانم را فدای شما کنم که این جان ناقابل ما که چیزی نیست بلکه در کنار جان خود پدر و مادرم را فدای شما کنم. مادرم کرده سفارش که بگو اول ماه به ابی انت و امی یا اباعبدالله (ع) آقاجان اگر شما اذن دهید و بگذارید که سفارشاتی که به این و آن کرده‌ام بابت اعزام به سوریه و یا عراق به سرانجام برسد و یکی از آن‌ها جواب بدهند با تمام وجود به سمت شما می‌آیم و دوست دارم به هرشکلی که شده مرا بِخَرید و ببرید و طریقه شهادت مهم نیست و باکی ندارم از نوع آن... تیر بخوردم و ذبح شوم اما از سر بهتر، زیر دست و پای دشمنان لگد شدن است و بعد ذبح شدن که می‌دانم لذتش از همه بیشتر است و نمی‌خواهم هیچ وقت بدنم سالم بماند و یا اینکه به کشور باز گردد یا اثری از من باقی بماند زیرا دوست دارم فردای قیامت شرمنده مادر شما نباشم و دوست دارم در حالی محشور شوم که بدنی پر از زخم داشته باشم در حالی که سر خود را به روی دست گرفته باشم و تقدیم حضرت نمایم، باشد که مورد لطف مادرتان قرار گیرم. آقا جان تمام این‌ها می‌تواند خدایی نکرده چون خوابی در عالم و یا آرزویی در دل بماند و با این که شما با حرکت چشمی اذن داده و ما را از باقی و الشهداء خود که سفارش آن‌ها را به سلطان زاده، (ع) روحی فدا کرده‌اید، قرار دهید. آقا جان شما را به علی اکبر (ع) خود شما را به عباس (ع) خود و شما را به علی اصغر (ع) و شما را به عزیزان‌تان قسم می‌دهم که برای ما به حقِ مادرتان شهادت را قرار دهید و نگذارید عمر بی‌قدر و برکت ما بیشتر از این هدر رود باشد که اِن شاءالله در این شب‌های عزیز مورد لطف شما قرار گیرم به اذن الله و اِن شاءلله... چهارشنبه ۹۴.۰۴.۰۳ ساعت ۲۳:۳۰ شب هشتم رمضان یا علی ابن موسی الرضا (ع) 📲تسنیم و حریم حرم @shahid_hajasghar_pashapoor 🌹🕊