eitaa logo
ناصح
1.8هزار دنبال‌کننده
5.9هزار عکس
748 ویدیو
217 فایل
🌸نُصح یعنی خیر خواهی؛ پس ناصح یعنی خیرخواه🌸 🍃شناسه ارتباط ⬇️ @hmmnaseh 🍃کانال پاسخگویی احکام و اعتقادات⬇️ https://eitaa.com/ahkam_Mohaghegh 🍃صحبت ناشناس🙂⬇️ https://daigo.ir/secret/51040804571
مشاهده در ایتا
دانلود
از کتاب ترجمه خواندنی قرآن
از کتاب تفسیر یک جلدی مبین
356.6K
❓وقتی مردم امیر المومنین علیه السلام را نخواستن، حضرت خانه نشین شدن، حالا که مردم این حکومت رو نمیخوان چرا دست از سر مردم بر نمی دارن؟ ╔══❖•° 🍁 °•❖══╗        @hmmnasehe ╚══❖•° 🍁 °•❖══╝
این‌روزها، سخت است آدم‌ قدر حرفهایش زندگی کند؛ چه رسد که قدر حرفهایش خدا را بندگی کند.. سلام‌ بر او .. سلام بر او که بندگیش را زیست.. عابدانه، عاشقانه،‌ سلام بر عزیزترین و مظلوم‌ترین معلم عابد و عاشقمان حضرت‌حسین‌بن‌علی‌علیه‌السلام💚
ناصح
میخوام چند تا حکایت هم بگم که بهتر مهربونی و امید داشتن به خدا رو درک کنیم:
✅ سلام شبتون بخیر ◀️ازین صحیت میکردیم که هیچ کس در هیچ شرایطی نباید نا امید بشه، اگه بدترین و گناه کارترین فرد هم توبه کنه خدا ازش قبول میکنه و گذشتش رو میبخشه. قرار شد چند تا حکایت از بخشندگی خدا بگیم. ◀️ حکایت دوم از زبان امام سجاد علیه السلام:
✅ مردی با خانواده اش سوار کشتی شد، دریا طوفانی شد و کشتی شکست و غرق شد، همه خانواده از دنیا رفتن به جز زن خانواده که با تکه چوبی خودش رو به ساحل رسوند. ✴️ در ساحل جوانِ "راهزنی که مرتکب همه گناهان میشد" زن را دید، از زن پرسید: انسان هستی یا جنّ؟ همین که زن گفت انسان، جوانِ راهزن قصد گناه کرد, بدون این که کلامی بگوید پایین پای زن نشست، بدن زن به لرزه افتاد. جوان گفت: از چه میترسی؟ زن به آسمان اشاره کرد (از خدا میترسم)، جوان گفت: تا حالا این گناه را انجام دادی؟ زن گفت : نه. جوان گفت: تو این طور میترسی در حالی که کاری نکردی و الآن هم من تو را مجبور کردم! من باید این طور بترسم. دست از زن برداشت و مشغول توبه شد. ❇️ بعد از مدتی در بیابانی میرفت که با راهبی همسفر شد، راهب گفت: این آفتاب سوزان است و آزار دهنده، بیا دعایی کنیم تا خدا سایه ای برای ما بفرستد. جوان گفت: من کار خوبی از خودم سراغ ندارم تا دعا کنم، راهب گفت: من دعا میکنم تو آمین بگو. 🔰 خیلی زود بعد از دعا ابری بالای سرشان ظاهر شد و در طول مسیر با آنها حرکت میکرد و برایشان سایه می انداخت. به جایی رسیدن که مسیرشان جدا میشد، دیدند ابر بالای سر جوان در حرکت است! راهب گفت: این ابر برای دعای تو بود نه من، داستانت را برایم بگو. بعد از شنیدن ماجرایِ جوان توبه کار راهب گفت: خدا گذشته تو را بخشیده، مواظب باش در آینده چگونه رفتار میکنی. 📚کافی ، ج ۲، ص ۶۹ ╔══❖•° 🍁 °•❖══╗        @hmmnasehe ╚══❖•° 🍁 °•❖══╝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
به نیابت از شهدای اسلام هدیه به امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف)
از کتاب ترجمه خواندنی قرآن
از کتاب تفسیر یک جلدی مبین
ناصح
✅ مردی با خانواده اش سوار کشتی شد، دریا طوفانی شد و کشتی شکست و غرق شد، همه خانواده از دنیا رفتن به
سلام 🌷 حکایت هایی از مهربونی خدا میگفتیم ، اینم حکایت سوم از قول امام صادق علیه السلام: