eitaa logo
♥︎دخٺࢪان‌ امام زمانے♥︎
416 دنبال‌کننده
6.5هزار عکس
2.6هزار ویدیو
50 فایل
بسم ربّ الشهداء اینجا؟تجمع دخترانی از جنس نور و به زلالی رود «بایادخدا آرام میگیرد دل ها» شروع خادمی:1402/11/3 کپی از پست ها؟نعم؛ولیکن با ذکر یک صلوات برای هر پست🤌 کپی از روزمرگی و دلی؟لا،راضی نیستیم🤝 @sharayet5 بااحترام ورودآقایان ممنوع❌
مشاهده در ایتا
دانلود
بریم ادامه رمان لواشک حاجی
اگه می‌خوای رمان رو بخونی کافیه این هشتگی که بالا گذاشتم رو سرچ کنی حالا هر پارتیو که می‌خوای
♥︎دخٺࢪان‌ امام زمانے♥︎
مگه من چمه؟😂
هیچی بابا ناراحت نشی فقط یکم کنجکاو شدم🥺
خب بریم پارت
💗💗💗💗💗💗💗💗💗💗💗💗💗💗💗💗💗💗💗💗💗💗💗💗💗💗💗💗💗💗💗💗💗💗💗 لواشک حاجی😋📿 همونطور که با آهنگ میخوندم ، قر میدادمو کمرمو چپو راست میکردم وسطای آهنگ بود که دیدم پسر مذهبیه وارد مغازه شد ، پوزخندی زدم و خودمو به کوچه علی چپ زدم همراه آهنگ لب میزدم و میخوندم : _ هم خانومی هم دافی ، زیر سن قانونیم دافی ، میکاپ کنیم دافی آرایشو پاک کنیم دافی + سلام با شنیدن صداش دست از رقص برداشتم و خیره شدم بهش _ عه سلام تویی! ندیدمت شرمنده . مشغول فسخ و فجور بودم + شرمنده مزاحم شدم . پارچه رو جا گزاشتم اگه میشه لطف کنین بدین _ آره الان میدم بهت صب کن پلاستیک پارچه رو برداشتم و به طرفش گرفتم _ بفرما. میگم بیکاری؟؟ + الان؟ _ آره + بعله چطور؟ کف دستامو به هم کوبیدم و با ذوق گفتم : _ ایوووول. حوصلم سرفته بیا باهم قر بدیم این وسط سرشو بلند کردو با چشمای گرد شده گفت : + چیکارکنیم؟؟؟ _ برقصیم دیگ + الله اکبر . این حرفا چیه خانوم محترم؟ _ ایش خیلی دلتم بخواد من باهات برقصم خرس پشمالو + خدا شمارو به راه راست هدایت کنه _ نمیشه حالا به راه چپ هدایت کنه؟؟ + ممنون بابت پارچه ، خدانگهدار صدامو تو گلوم انداختم و با خنده گفتم: _ علی یارت پهلووون
💗💗💗💗💗💗💗💗💗💗💗💗💗💗💗💗💗💗💗💗💗💗💗💗💗💗💗💗💗💗💗💗💗💗💗 لواشک حاجی😋📿 حوصلم به شدت سر رفته بود و از گرما داشتم کلافه میشدم . تصمیم گرفتم به خونه برم و یه دوش آب سرد بگیرم به بابا زنگ زدم و منتظر شدم تا جواب بده + جانم دخترم _ بابایی گرممه عرق کردم . میخوام برم خونه.کی میای‌‌؟ + باشه الان میام _ مرسی دکمه های مانتومو سریع بستم و شالمو سر کردم . موهامو کامل پوشوندم و پاچه های شلوارمو درست کردم مثل خانومای متشخص روی صندلی نشستم تا بابا بیاد بعد از حدود ده دقیقه بابا وارد مغازه شد دست چپش تسبیح بود و مدام ذکر میگفت + برو خونه نفس _ چشم فعلا خدافظ + مراقب باشیا _ چشم نگاهی به مانتوی جلو بازم انداخت و دندون قروچه ای کرد + از فردا این مانتورو نبینم تنت _ هوووف انگار اینجا پادگانه . اوکی خدافظ سریع از مغازه جیم زدم تا دوباره گیر نده بهم آدامس موزی از داخل کیفم در آوردم و گزاشتم دهنم هندزفری هامو داخل گوشم گزاشتم و آهنگی پلی کردم بعد از یک رب پیاده روی رسیدم ، زنگ زدم و منتظر شدم تا مامان جواب بده + کیه؟؟ _ کیه کیه منم تهی. کسی نیست منمو توییم + نفس تویی؟ بیا داخل آیفونو زدو در باز شد
خیلی بده توی خونه همه خابن.. بعد تو بیداری همش فک میکنی غیر از تو و اونایی ک خابن یکی دیگم هس😑🥴 پاک خیالاتی شدم😂