eitaa logo
♥︎دخٺࢪان‌ امام زمانے♥︎
326 دنبال‌کننده
6هزار عکس
2.3هزار ویدیو
50 فایل
🖇بـسـمـ ربــــّ الشهداء والصدیقین🌸 تجمعـ دخترانی از جنسـ نــ✨ور و به زلالی رود جمع ما جمع دختــران صـاحب الزمان «عـجـ» هست🦋 پس با احترام ورود اقایان ممنوع❌ شروع خادمی: 1402/11/3❤️‍🩹 کپـی: حلاله هرپست یه صلوات❄️ درحال‌طی⁵⁰⁰✈️ ⁴⁰⁰ شرایط:) @sharay
مشاهده در ایتا
دانلود
بریم ادامه رمان لواشک حاجی
اگه می‌خوای رمان رو بخونی کافیه این هشتگی که بالا گذاشتم رو سرچ کنی حالا هر پارتیو که می‌خوای
♥︎دخٺࢪان‌ امام زمانے♥︎
مگه من چمه؟😂
هیچی بابا ناراحت نشی فقط یکم کنجکاو شدم🥺
خب بریم پارت
💗💗💗💗💗💗💗💗💗💗💗💗💗💗💗💗💗💗💗💗💗💗💗💗💗💗💗💗💗💗💗💗💗💗💗 لواشک حاجی😋📿 همونطور که با آهنگ میخوندم ، قر میدادمو کمرمو چپو راست میکردم وسطای آهنگ بود که دیدم پسر مذهبیه وارد مغازه شد ، پوزخندی زدم و خودمو به کوچه علی چپ زدم همراه آهنگ لب میزدم و میخوندم : _ هم خانومی هم دافی ، زیر سن قانونیم دافی ، میکاپ کنیم دافی آرایشو پاک کنیم دافی + سلام با شنیدن صداش دست از رقص برداشتم و خیره شدم بهش _ عه سلام تویی! ندیدمت شرمنده . مشغول فسخ و فجور بودم + شرمنده مزاحم شدم . پارچه رو جا گزاشتم اگه میشه لطف کنین بدین _ آره الان میدم بهت صب کن پلاستیک پارچه رو برداشتم و به طرفش گرفتم _ بفرما. میگم بیکاری؟؟ + الان؟ _ آره + بعله چطور؟ کف دستامو به هم کوبیدم و با ذوق گفتم : _ ایوووول. حوصلم سرفته بیا باهم قر بدیم این وسط سرشو بلند کردو با چشمای گرد شده گفت : + چیکارکنیم؟؟؟ _ برقصیم دیگ + الله اکبر . این حرفا چیه خانوم محترم؟ _ ایش خیلی دلتم بخواد من باهات برقصم خرس پشمالو + خدا شمارو به راه راست هدایت کنه _ نمیشه حالا به راه چپ هدایت کنه؟؟ + ممنون بابت پارچه ، خدانگهدار صدامو تو گلوم انداختم و با خنده گفتم: _ علی یارت پهلووون
💗💗💗💗💗💗💗💗💗💗💗💗💗💗💗💗💗💗💗💗💗💗💗💗💗💗💗💗💗💗💗💗💗💗💗 لواشک حاجی😋📿 حوصلم به شدت سر رفته بود و از گرما داشتم کلافه میشدم . تصمیم گرفتم به خونه برم و یه دوش آب سرد بگیرم به بابا زنگ زدم و منتظر شدم تا جواب بده + جانم دخترم _ بابایی گرممه عرق کردم . میخوام برم خونه.کی میای‌‌؟ + باشه الان میام _ مرسی دکمه های مانتومو سریع بستم و شالمو سر کردم . موهامو کامل پوشوندم و پاچه های شلوارمو درست کردم مثل خانومای متشخص روی صندلی نشستم تا بابا بیاد بعد از حدود ده دقیقه بابا وارد مغازه شد دست چپش تسبیح بود و مدام ذکر میگفت + برو خونه نفس _ چشم فعلا خدافظ + مراقب باشیا _ چشم نگاهی به مانتوی جلو بازم انداخت و دندون قروچه ای کرد + از فردا این مانتورو نبینم تنت _ هوووف انگار اینجا پادگانه . اوکی خدافظ سریع از مغازه جیم زدم تا دوباره گیر نده بهم آدامس موزی از داخل کیفم در آوردم و گزاشتم دهنم هندزفری هامو داخل گوشم گزاشتم و آهنگی پلی کردم بعد از یک رب پیاده روی رسیدم ، زنگ زدم و منتظر شدم تا مامان جواب بده + کیه؟؟ _ کیه کیه منم تهی. کسی نیست منمو توییم + نفس تویی؟ بیا داخل آیفونو زدو در باز شد
خیلی بده توی خونه همه خابن.. بعد تو بیداری همش فک میکنی غیر از تو و اونایی ک خابن یکی دیگم هس😑🥴 پاک خیالاتی شدم😂
وقتی تو کوچه پشه هم پر نمیزنه و من حوس پیاده‌روی کردم🥺😜 ⛥ߊ‌ࡋࡋܣُܩَ ࡃَܟ᳝ߺّࡋ ࡋ၄‌ࡋܢߺِِّ࡙ࡏ ߊ‌ࡋܦ߭ܝ‌ّܟ᳝ߺ ═✧❁🇮🇷❁✧┄ ♥︎دخٺࢪان‌ امام زمانے♥︎ @hnuikk ═✧❁🇮🇷❁✧┄
یادم رف اول اینو بزارم☹️ هیئت امشب🥺🖤 ⛥ߊ‌ࡋࡋܣُܩَ ࡃَܟ᳝ߺّࡋ ࡋ၄‌ࡋܢߺِِّ࡙ࡏ ߊ‌ࡋܦ߭ܝ‌ّܟ᳝ߺ ═✧❁🇮🇷❁✧┄ ♥︎دخٺࢪان‌ امام زمانے♥︎ @hnuikk ═✧❁🇮🇷❁✧┄
‹بِسمِ‌ـخُ‌ـداۍرویـٰاهـٰام☝️🏼. . !› ـ ـ ـ ــــــــ⊰𑁍⊱ــــــــ ـ ـ ـ ذڪر روز‌شنبه🐻!" یا رب العالمین 🥥!" شرو؏فعالیت‌ اد🥜!" ـ ـ ـ ــــــــ⊰𑁍⊱ــــــــ ـ ـ ـ
واسه‌تنھاییتون‌ الڪی‌به‌اینواون‌پناه‌نبرین بھترین‌پناه‌امام‌حسینِ😢♥️:) ‌ ‌ ‌⛥ߊ‌ࡋࡋܣُܩَ ࡃَܟ᳝ߺّࡋ ࡋ၄‌ࡋܢߺِِّ࡙ࡏ ߊ‌ࡋܦ߭ܝ‌ّܟ᳝ߺ ‌𝗝𝗼𝗶𝗻🫀•↷ •.➺ 『 @hnuikk
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کربلا رویای من⛓️🫀:) ‌⛥ߊ‌ࡋࡋܣُܩَ ࡃَܟ᳝ߺّࡋ ࡋ၄‌ࡋܢߺِِّ࡙ࡏ ߊ‌ࡋܦ߭ܝ‌ّܟ᳝ߺ ‌𝗝𝗼𝗶𝗻🫀•↷ •.➺ 『 @hnuikk
حسم این است ، شدی خیره به احوالِ دلم ؛ من دلم تنگ‌ترین است خودت میدانی ‌⛥ߊ‌ࡋࡋܣُܩَ ࡃَܟ᳝ߺّࡋ ࡋ၄‌ࡋܢߺِِّ࡙ࡏ ߊ‌ࡋܦ߭ܝ‌ّܟ᳝ߺ ‌𝗝𝗼𝗶𝗻🫀•↷ •.➺ 『 @hnuikk
پروفایل مذهبی🥺💔 ‌⛥ߊ‌ࡋࡋܣُܩَ ࡃَܟ᳝ߺّࡋ ࡋ၄‌ࡋܢߺِِّ࡙ࡏ ߊ‌ࡋܦ߭ܝ‌ّܟ᳝ߺ ‌𝗝𝗼𝗶𝗻🫀•↷ •.➺ 『 @hnuikk
بسم الله ، روز رو با یادی مقدس شروع کنیم🥀 🖤اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ 🖤وَعَلٰى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَيْنِ 🖤وعَلىٰ اَوْلادِ الْحُسَيْنِ 🖤وَعَلىٰ اَصْحٰابِ الْحُسَيْن زیارت عاشورا روزانه یادتون نره🙃 چله تا اربعین خیلی توصیه شده عزیزانم ⛥ߊ‌ࡋࡋܣُܩَ ࡃَܟ᳝ߺّࡋ ࡋ၄‌ࡋܢߺِِّ࡙ࡏ ߊ‌ࡋܦ߭ܝ‌ّܟ᳝ߺ ═✧❁🇮🇷❁✧┄ ♥︎دخٺࢪان‌ امام زمانے♥︎ @hnuikk ═✧❁🇮🇷❁✧┄
16.31M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
بازیکنان و ورزشکاران اسرائیلی در واقع سربازان ارتش اشغالگر اسرائیلی اند ⛥ߊ‌ࡋࡋܣُܩَ ࡃَܟ᳝ߺّࡋ ࡋ၄‌ࡋܢߺِِّ࡙ࡏ ߊ‌ࡋܦ߭ܝ‌ّܟ᳝ߺ ═✧❁🇮🇷❁✧┄ ♥︎دخٺࢪان‌ امام زمانے♥︎ @hnuikk ═✧❁🇮🇷❁✧┄
آب باران رفته بود زیر گونی های برنج انبار. وقتی به آقا مهدی باکری خبر دادیم، نشست و شروع به گریه کرد. ازش پرسیدیم: اتفاقی افتاده؟ ایشان هم جواب داد: اگر من نیروی خوبی برای نگهبانی از انبار انتخاب کرده بودم، این اتفاق برای بیت المال نمی افتاد. الآن من مسئول این خسارت هستم و احساس گناه می کنم... ⛥ߊ‌ࡋࡋܣُܩَ ࡃَܟ᳝ߺّࡋ ࡋ၄‌ࡋܢߺِِّ࡙ࡏ ߊ‌ࡋܦ߭ܝ‌ّܟ᳝ߺ ═✧❁🇮🇷❁✧┄ ♥︎دخٺࢪان‌ امام زمانے♥︎ @hnuikk ═✧❁🇮🇷❁✧┄
کردستان هنوز نا آرام بود، اما حسین هیچگاه با سلاح در شهر حرکت نمی کرد. می گفت: من نیامده ام با این مردم بجنگم و برای آن ها قدرت نمایی کنم، اینها تشنه محبت هستند. باید با آنها برادری کرد تا اوضاع آرام شود. الحق هم که شهر و منطقه را با همین مرام و منش، آرام و قلوب مردم کرد را تسخیر کرده بود. شهید حسین قجه ای🌷 ⛥ߊ‌ࡋࡋܣُܩَ ࡃَܟ᳝ߺّࡋ ࡋ၄‌ࡋܢߺِِّ࡙ࡏ ߊ‌ࡋܦ߭ܝ‌ّܟ᳝ߺ ═✧❁🇮🇷❁✧┄ ♥︎دخٺࢪان‌ امام زمانے♥︎ @hnuikk ═✧❁🇮🇷❁✧┄