روضه حضرت ِرقیه ..

این قاب عکس عاشقی در شب سوم، منسوب به ریحانة الحسین علیها سلام، در هیئت رایة العباس علیه السلام، ماندنی شد. 😢😢😢 عجب صبری خدا دارد...

ای بــــــــلــــــــــنـــــــــدآوازهـــــ #مهدی_رسولی

وقتی که تو نیستی با اشکام حرف میزنم با زخم دستامو زخم پام حرف میزنم #مهدی_رسولی🎙 #زمینه🔊 #شب_سوم #محرم💔

من شب سوم جونمو نذر رقیه ات میکنم:)

دل من لک زده تا کنج حرم گریه کنم:/

شرمنده‌تم‌که‌تو‌روضه‌هات‌نمُردم‌ خانوم‌سه‌ساله!💔

لحظه قرمزشدن چراغ های بین الحرمین💔

وقتی سر بريده امام حسين را برای رقیه(س) آوردند گفت:"اين سر كيست؟"😭💔 به او گفتند:سر پدرت حسين است.سر را با احتياط از داخل طشت برداشت و به سينه چسبانيد و با گريه های سوزناک خود خطاب به سر چنين گفت: "پدر چه كسی تو را به خون آغشته كرد؟چه كسي رگ های گردنت را بريد؟پدر چه كسی در خردسالی يتيمم كرد؟ |محرم 🥀🖤| #حضرت_رقیه خاتون

🌹نه زیر کولر بودن، نه مداح معروفی داشتن، نه نورپردازی خاصی، نه لباسشون یکدست مشکی بود، نه بلندگو و سیستم آنچنانی گذاشته بودن، نه طبل و... اما، بی ریاترین عزاداری که میشد دید رو انجام می دادند. یادشان گرامیباد...🌹

فردا میرسه آقامون💔

پای منم ببین ، می‌سوزه تاولش ؛ خیلی عوض شدی بابا ، نشناختم اولش 💔!

از غصه پُرم خیلی از نبودن ِداداش علی اصغر دلخورم 💔(:

من دیگه اون رقیه‌ای که واسه تو ناز بکنه ، نمیشم 💔(:

میشه به باباتون بگین ماهم قاطی ِخوبا بخرن ؟ (:

قصه آن روز شروع شد که خدا مهرِ یک بی‌کفن انداخت میانِ دلِ ما...

کی دلش میاد اینو بزنه آخه ؟💔.

🎧 #استودیویی #نماهنگ #محرم من از خونواده کرمم کوچیک ترین دختر حرمم این قدر منو نزن من که خودم میام با پای پر ورمم 🎤 حاج #امیر_کرمانشاهی 🏴 #یا_حضرت_رقیه (س)💔 ◼️ ویژه #روز_سوم_محرم 🏴 💯 #پیشنهاد_دانلود

تا قبل از این نمیدونستم روضه ی خانوم سه‌ساله یعنی چی...💔

عمه همه جا را دنبالش گشت؛ عمه خیلی نگران بود، اما پیدایش نکرد .. به طرف قتلگاه رفت شاید آنجا باشد. جلوتر رفت و دید جسم پاره پاره ی پدر را، در آغوش کشیده بود و با او درد و دل میکرد .. عمه خیلی تلاش کرد رقیه را از تن پدر جدا کند اما نتوانست؛ خواهران رقیه را صدا کرد شاید آنها بتوانند او را با خود ببرند .. وقتی داشتند برمیگشتند،سکینه خاتون از رقیه پرسید: چگونه از بین آن همه پیکر پاره پاره و بی سر،پیکر پدر را پیدا کردی؟ سه ساله جواب داد:وقتی دنبال جسم پدر بودم، ناگهان صدایی شنیدم که میگفت:رقیه جان اینجا بیا💔 .