به تو نگاه میکنم.
به آفاقِ نگاهت؛به چشمانِ بیانتهایت مینگرم.
___
بگو که چشمان من است که تار میبیند،بگو که من دارم تو را، اینگونه میبینم.
صدا بزن مرا،بگو پدر!
بلند شو و عصای دستم شو...
بلند شو،بگذار قامتت را باری دیگر ببینم.
چشمانِ رقیه،از زمان آمدنت به لباسِ رزمت خیره بود؛زیر لب ماشالله میخواند.
سکینه،امید بسته بود یه هیبتت؛اما زینب که دست تو را رها نمیکرد!
دستت کجاست علی جانم؟
حالا چگونه به خیمه برویم؟امیدِ بابا،چرا اینقدر کوچک شده ای!!!💔
#خودنویس
تو دنیایی که از همه بریدم . .
دست به علمت کشیدم . .
#آقـٰایِاباعبداللہ
#خودنویس
_از دلتنگی های شبانه گر بخواهم تمثیلی بزنم . .
_گویم ز دیده های تر و خیره بر قاب عکس حرم . .
#آقـٰایِاباعبداللہ
#خودنویس
هرچی اطرافم رو دیدم . . !
هر چی خاطراتم رو مرور کردم . . !
هیچ کسی مثل شما؛بامعرفت و همراه تو زندگیم پیدا نکردم . .
داشتم باخودم فکر میکردم که اگه شما نبودی این نوکر بی سر و پا تا الان چقدر و چندین بار شکسته بود و نابود شده بود . .
پس باید گفت؛ تولدتون مبارک ما آقای اباعبدالله¹²⁸🫀:))
#آقـٰایِاباعبداللہ | #آقایعاطفهها
#خودنویس