eitaa logo
🚩❤حب‌الحسین‌یجمعنا❤🚩
2.9هزار دنبال‌کننده
8.8هزار عکس
5.2هزار ویدیو
28 فایل
«‏و أنَا أبحَثُ عنِّي؛ وَجَدْتُكَ یٰا حُسین..!» و هنگامی که در پیِ خودم بودم تــو را یافتم، یا حسین جان روحی فداک؛))♥️ ️ کانال با مدیریت امام حسین علیه السلام هست (۱۶۴٠)شماره حرم ارباب کپی؟ حلالـهـ رفیق:) https://eitaa.com/hoobalhoseyn کانال شرایطمون
مشاهده در ایتا
دانلود
بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ اَللهمَّ کُن لولیَّک الحُجةِ بنِ الحَسَنِ صَلَواتُکَ عَلَیهِ و عَلی ابائهِ فی هذهِ السّاعةِ، و فی کُلّ ساعَة وَلیّا و حافظاً وقائِداً وَ ناصرا وَ دلیلا و عَیناً حَتّی تُسکِنَهُ اَرضَکَ طَوعاً وتُمَتّعَهُ فیها طَویلاً. ♥️
شدیدانیـازدارم‌آقای‌ِامام‌حسین‌ازم‌بپرسہ: ـ کیفَ‌حٰالـُك؟! منم‌بگـم:هَلۡيمكنك‌اَن‌ۡتَعٰانقني..! «میشہ‌بغلـم‌کنے؟💔🚶‍♀️»️
مولا‌عـلۍمیـگن: -به‌انـدازه‌اۍڪه‌طاقـت‌عـذاب‌ داࢪی‌گنـاه‌‌ڪن! ↯ࢪو‌ایـن‌حرف‌‌ڪلی‌فڪر‌ڪنیم.. ببینـیم‌انـدازه‌سࢪسوزنی‌تحمل‌آتیش‌‌ جهنـم‌داࢪیم ڪه‌اینقـدࢪ‌گناه‌میڪنیم؟! 🕊♥️
هیچ کس ما را زمین افتاده در دنیا ندید در نجف تنها به پای مرتضی افتاده‌ایم . . :)
"پاتوق شیعه"🌿: حوصله داری ¹دقیقه از قمر بنی هاشم بگم برات؟:)... یکی میگفت... با زنُ و بچه رفتیم کربلا... 🙂 شب اول؛ همسرم گفت خستم... رفتن هتل... با دخترم رفتیم حرم...:) بِینُ الحَرمِین داشتن روضه میخوندن. ماهم رفتیم به خودم اومدم دیدم دخترم نیست!!! میگفت همه جا رو زیر و رو کردم ولی نبود... روش نمیشد بدون بچش بره هتل نشست همونجا تا صبح شاید پیدا شد... گذشت.... نیومد منم عصبی شدم بلند شدم  رفتم حرم حضرت عباس گفتم؛این چه رسم مهمون داریه؟؟؟ من الان جواب زنم چی بدم؟! گفت ناامید برگشتم خونه... دَر اتاق که باز کردم دیدم دخترم توی بغل همسرم خوابیده:)) به همسرم گفتم دخترمون کی اومد؟ گفت دیشب یک اقایی اوردش.... دخترم که بیدارشد. ازش پرسیدم کی اوردتت اینجا؟🥲 گفت یک اقای مهربون من اورد.. بهم گفت به بابات بگو.... ما یک سه ساله گم کردیم:)💔 نمیزارم دیگه کسی شرمنده زن بچش شه💔 🥺🤍 برادری‌به‌تعدادنیست،به‌وفـاداری‌است؛ یوسف‌یازده‌برادرداشت‌وحسین‹ع›،تنها عبـاس‹ع›را(:
کاش میان این هیاهو صدایی بیاید: «اَلا یا اَهلَ العالَم، أنا المَهدی...» ✨🤍
‌راه‌نجاتی‌غیر‌از‌این‌ذکر‌فرج‌نیست درمان‌درد‌بی‌شمار‌ما‌ظهور‌است...!
حوصله داری ¹دقیقه از قمر بنی هاشم بگم برات؟:)... یکی میگفت... با زنُ و بچه رفتیم کربلا... 🙂 شب اول؛ همسرم گفت خستم... رفتن هتل... با دخترم رفتیم حرم...:) بِینُ الحَرمِین داشتن روضه میخوندن. ماهم رفتیم به خودم اومدم دیدم دخترم نیست!!! میگفت همه جا رو زیر و رو کردم ولی نبود... روش نمیشد بدون بچش بره هتل نشست همونجا تا صبح شاید پیدا شد... گذشت.... نیومد منم عصبی شدم بلند شدم  رفتم حرم حضرت عباس گفتم؛این چه رسم مهمون داریه؟؟؟ من الان جواب زنم چی بدم؟! گفت ناامید برگشتم خونه... دَر اتاق که باز کردم دیدم دخترم توی بغل همسرم خوابیده:)) به همسرم گفتم دخترمون کی اومد؟ گفت دیشب یک اقایی اوردش.... دخترم که بیدارشد. ازش پرسیدم کی اوردتت اینجا؟🥲 گفت یک اقای مهربون من اورد.. بهم گفت به بابات بگو.... ما یک سه ساله گم کردیم:)💔 نمیزارم دیگه کسی شرمنده زن بچش شه💔
اقــای‌امــام‌رضــا(ع) دلـــتنگ‌حــرمتـــم‌...) شــاه‌پـــناهــم‌بــده:(
راستش ، آرامش اون زائری رو میخوام که تکیه داده به کنجِ حرم و با صدای هق‌ هق هاش ؛ سکوتِ حرمو شکسته.. :)❤️‍🩹🩹
راه‌نـجـات..؟! +فَـرّوااِلَۍ‌الْح‌ٌــسِین «آغوش‌امـام‌حـسین‌همیشہ‌بـازه..» این‌دنـیارو،ول‌ڪن؛ سـمت‌حـسین‌فـرارڪن..シ!••🖇
"از‌لحاظ‌روحی‌نیا‌زدارم بشینم‌پایِ‌روضه‌اباعبدالله تاجایی‌که‌‌توان‌دارم به‌گناهایی‌که‌کردم‌و ساده‌ازشون‌گذشتم‌اعتراف‌کنم! مُرتفتی‌چه‌حسیومیگم . . 💔!
هیچ‌‌پزشکی‌تجویزی‌‌برای‌ قلب‌ ِشکسته‌‌ام‌نداشت ، خوب‌‌می‌داننددرمان فقط‌‌تویی‌آقای‌امام‌‌رضا(:❤️‍🩹
راه‌نـجـات..؟! +فَـرّوااِلَۍ‌الْح‌ٌــسِین «آغوش‌امـام‌حـسین‌همیشہ‌بـازه..» این‌دنـیارو،ول‌ڪن؛ سـمت‌حـسین‌فـرارڪن..シ!••🖇
سرکلاس‌استادازدانشجویان‌پرسید: این‌روزهاشهدای‌زیادی‌روپیدامیکنن‌و میارن‌ایران ... به‌نظرنتون‌کارخوبیه؟ کیاموافقن؟ ۱نفر کیامخالف؟ همه‌به‌جز۱نفر دانشجویان‌مخالف‌بودن بعضی‌ها‌میگفتن:کارناپسندیه....نباید بیارن... بعضی‌هامیگفتن:ولمون‌نمیکنن ...گیر دادن‌به‌چهارتااستخوووون... ملت‌دیوونن** بعضی‌هامیگفتن:آدم‌یاد‌بدبختیاش‌میفته تااینکه‌استاددرس‌روشروع‌کردولی خبری‌ازبرگه‌های‌امتحان‌جلسه‌ی‌قبل‌نبود... همه‌ی‌سراغ‌برگه‌هارومی‌گرفتند. ولی‌استادجواب‌نمیداد... یکی‌ازدانشجویان‌باعصبانیت‌گفت: استادبرگه‌هامون‌رو‌چیکارکردی شما‌مسئول‌برگه‌های‌مابودی استادروی‌تخته‌ی‌کلاس‌نوشت:من مسئول‌برگه‌های‌شما‌هستم... استادگفت:من‌برگه‌هاتون‌روگم‌کردم‌و نمیدونم‌کجاگذاشتم؟ همه‌ی‌دانشجویان‌شاکی‌شدن. استادگفت:چرابرگه‌هاتون‌رو‌میخواین؟ گفتند:چون‌واسشون‌زحمت کشیدیم،درس‌خوندیم،هزینه‌دادیم، زمان‌صرف‌کردیم ... هرچی‌که‌دانشجویان‌میگفتنداستادروی تخته‌مینوشت... استادگفت:برگه‌های‌شماروتوی‌کلاس بغلی‌گم‌کردم‌هرکی‌میتونه‌بره‌پیداشون‌کنه یکی‌ازدانشجویان‌رفت‌وبعدازچند‌دقیقه‌با برگه‌ها‌برگشت ... استادبرگه‌هاروگرفت‌وتیکه‌تیکه‌کرد. صدای‌دانشجویان‌بلندشد. استادگفت:الان‌دیگه‌برگه‌هاتون‌رو نمیخواین!چون‌تیکه‌تیکه‌شدن! دانشجویان‌گفتن:استادبرگه‌هارو میچسبونیم. برگه‌هاروبه‌دانشجویان‌داد‌وگفت:شمااز یک‌برگه‌کاغذنتونستیدبگذریدوچقدر تلاش‌کردیدتاپیداشون‌کردید،پس‌چطور توقع‌داریدمادری‌که‌بچه‌اش‌رو‌با‌دستای خودش‌بزرگ‌کرد‌وفرستادجنگ؛الان منتظره‌همین‌چهارتااستخونش‌نباشه؟ بچه‌اش‌رومیخواد،حتی‌اگه‌خاکستر شده‌باشه. چند‌دقیقه‌همه‌جا‌سکوت‌حاکم‌شد! وهمه‌ازحرفی‌که‌زده‌بودن‌پشیمون‌شدن!! تنهاکسی‌که‌موافق‌بـود . . فرزند‌شھیدی‌بودڪه‌سالھامنتظربابـاش‌بود💔!
نام معشوق مبر ، نزد من از عشق مگو؛ عشق دیریست که در پیچ و خم عبـ¹³³ــاس است❤️‍🔥! :))
هر چه داریم همه از کرَم عباس است؛ خلقت جنت حق لطف کم عباس است!
نه فقط خلق زمین عبد و غلامش باشند؛ به خدا خیل ملائک حَشَم عباس است!
شیعه از کینه دشمن نهراسد هرگز؛ دین ما تحت لوای علم عباس است!