برای تمرین کلاس روایت، باید آگاهیها و منبع آنها را پیدا کنیم و لیستش را بنویسیم.
صدایی توی مغزم تکرار میشود:
_ من به حرامزادگی اسرائیل آگاهی دارم.
_ من به اینکه اسرائیل سگ هار است آگاهی دارم.
_ من آگاهی دارم که اسرائیل باید خفه شود.
_ آگاهی دارم که تا اسرائیل هست به هیچ چیز دیگری آگاهی ندارم!
همینقدر خشمگین!
همینقدر منتظر!
همینقدر آگاه!
@hobut68
سلام بر خوبان عالم
آن زمان که ما را میبینند
و در قنوتشان برای ما دعا میکنند. . .
@hobut68
هدایت شده از Linen_art_gallery
✨تُت بگ طرح گنجشگ و کتاب
ابعاد: ۱۰×۴۰×۴۵
ارتفاع دسته: ۲۲
قابلیت حمل دستی و دوشی
جنس: متقال تمام پنبه
جنس دسته: کتان مقاوم
آستردار از جنس پارچه تترون با کیفیت
تکنیک چاپ: دی تی اف
تثبیت شده و قابل شستشو
قیمت: ۲۲۹,۰۰۰ تومان🌹
جزئیات بیشتر و ثبت سفارش:👇
@linentotebag_admin
https://eitaa.com/linentotebag
هُبوط | فاطمه سعادت
✨تُت بگ طرح گنجشگ و کتاب ابعاد: ۱۰×۴۰×۴۵ ارتفاع دسته: ۲۲ قابلیت حمل دستی و دوشی جنس: متقال تمام پنب
دوستم کیسهی پارچهای میدوزد، جایگزین کیسههای پلاستیکی...
برای دوستداران طبیعت...
اگر مایل هستید حمایتش کنید و چرخ دندهای بشوید برای چرخیدن کسب و کارش...
خون شهید در ما خشم مقدس میسازد...
خشم سازنده!
خشم انتقامگیر...
@hobut68
بچهها خوابیدهاند. علیسان هنوز سرفههای خروسکیاش خوب نشده امشب گوارشش بهم ریخت! خواب ِ خونم کم شده! دلم لک زده برای دو سه ساعت خواب ِ یکدست و سنگین! خستگی از تمام ذرات دیاکسید کربنهای بازدمم به بیرون میپاشد!
علیسان که خوابش برد، میگشتم دنبال تسبیح حرم شریفه خاتون که چند سال پیش احمد از سفرش آورده بود... به احمد گفتم: "میخوام باهاش یه کم ذکر بگم بلکم خوب بشه این بچه، خسته شدم دیگه..."
حالا ذکرهایم را گفتهام، علیسان را هم سپردمش به شریفه خاتون و پدر و پدربزرگش...
دوباره میروم سراغ اخبار حملهی امروز صبح... میخوانم که شهدا بیشتر شدهاند... دیاکسیدکربنهای بازدمم به جز خستگی بغض هم به بیرون میپاشند...
میدانم که گریزناپذیر است... میدانم که جنگ یعنی همین... یعنی تلفات، خسارات، خون، شهید، وای مادر شهید...
بغض افتاده به جانم! ذهنم میرود سمت دستهای همین چهار مادری که امروز شدهاند: مادر شهید! دستهایشان چند بار تسبیح برداشته و برای خوب شدن سرفههای پسر کوچکشان ذکر گرفته؟!
چند بار خسته شدهاند؟!
چند بار با چشمهای خوابآلود گهواره تکان دادهاند و آرزو کردهاند کاش زودتر بزرگ بشه
چند بار اسفند دود کردهاند و ذکر یونسیه خواندهاند که پسرشان چشم زخم نخورد؟!
امان از این چند بارها که به جای پسر، امشب جلوی چشم این مادرها رژه میروند!
امان از این مادرها...
.
دیاکسیدکربنهای خسته، نمیگذارند اکسیژن کافی به مغزم برسند...
توان ِ مرثیهسرایی بیشتر را ندارم!
#ف_سین_ه
@hobut68
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یک ساعت است که این فیلم را دیدهام...
دستها و پاهایم سِر شده...
مدام علیسان را اینجا تصور میکنم!
همین قد و قواره و همین چشمها و همین دستها...
.
مدام دارم میمیرم...
.
.
خدایا!
ما به جز تو کسی را نداریم که پیشش شکایت کنیم...