سرش را پایین میاندازد. گیرهی لباسم را میگیرد و دور انگشت اشارهاش میپیچاند.
_ مامان؟ حالا که غذامو کامل خوردم دوسم داری؟
از خودم بدم میآید که چهار سال تمام لا به لای کتابهای روانشناسی وول خوردهام اما حتی نتوانستم محبت بیقید و شرط را یادش بدهم. یکی از اصلهای مهم راجرز، روانشناس و نظریهپرداز معروف، همین است. توجه مثبت غیرمشروط. آدمها را دوست نداشته باشیم برای چیزی یا کسی یا حتی خودمان. دوستشان داشته باشیم برای خودشان.
پسرک را میکشم سمتم و دستهایم را دورش حلقه میزنم.
_ من در هر حالی دوست دارم. حتی اگه غذاتو نخوری یا سفره رو بههم بریزی!
میدانم گفتن این جملهها عواقب خوبی ندارد اما به آدمی که بعدش قرار است ساخته شود میارزد.
راستش #وطن هم برایم مثل پسرک است. مرا توی سفرهاش جا بدهد یا نه. سیاه باشد یا سفید. من دوستش دارم! بیقید و شرطی! شانههایم را دورش میاندازم و میگویم:
" دوستت دارم! درهرحالی! حتی اگر از بیکفایتی آدمهایی پُر از بغض و نفرت باشم! حتی اگر سفره را به هم بریزی!
من دوستت دارم! "
میدانم شاید این جملهها بعدا عواقب خوبی نداشته باشد اما به وطنی که ساخته میشود میارزد!
من به تو امید دارم.
مثل پسرهایم...
#وطن
#فردا_میآییم
#انتخابات
#ایران_قوی