حتما توی فیزیک راجع به مرتاضها و خوابیدنشان روی صفحهای پُر از میخ خواندهاید! داستانش این است که چون دراز میکشند و سطح زیاد میشود، فشار کمتری حس میکنند. یعنی همانقدر که میخها به بدنشان نیرو وارد میکنند، بدن هم به میخها نیرو وارد میکند و اثر هم را از بین میبرند. معلم فیزیکمان عینکش را روی نوک بینیاش میگذاشت و میگفت " درنتیجه سطح با فشار رابطهی عکس داره! فهمیدین؟ "
آن زمان فکر میکردم که فهمیدهام ولی همیشه دلم میخواست بپرسم که پس چرا فقط مرتاضها این کار را میکنند؟ مگر علم ثابت نکرده که آنها دردی حس نمیکنند؟ چرا یک آدم معمولی روی میخها نمیخوابد؟
من اما یک روز تصمیم گرفتم که این کار را بکنم. یک روزی مثل همین روزها!
روی میخها دراز کشیدهام و تف نثار کردم به علم و تمام قوانین علمی! چون برای من سطح با فشار رابطهی عکس نداشت. آنقدر که اتفاقها یعنی میخها نیرو وارد میکنند من جان ندارم که وارد کنم! سطح زیاد است! نیرو زیاد است و فشار خیلی زیادتر!
دروغ گفتهاند که همه میتوانند!
من یکی نمیتوانم روی میخهای زندگیام مرتاضبازی دربیاورم!
#اینجا_کسی_میخواهد_گاهی_مرتاض_بشود
#مرتاض_بودن_جرات_میخواهد
#مرتاض_بودن_ایمان_میخواهد