هو
عشق چون بر کمال رسد با دیوانگی همراه شود،وهمه خلق بر دیوانه خندد،اما دیوانه را از آنچه که خلق بر وی خندد،واگر چیزی میگویند او خود از ایشان و خنده ایشان وگریستن ایشان فارغ باشد،قیاسی فرادست تو دهم،چنان که اگر می خواهی که چیزی بدانی .
روضة المذنبین و جنةالمشتاقین
هو
آن یکی در محراب نماز نشسته، مشغول به کاری
که آنکه در خرابات زنا می کند به از آنست که او می کند.
الغیبةُ أشدُّ منَ الزِّنا، اگر آن ظاهر شود، حد بزنند و رَست،
و اگر توبه کند یُبَدِّلُ اللهُ سَیِّئاتِهِم حَسَنات.[خداوند بدیهای آنان را به نیکیها مبدل می کند فرقان:70]
امّا این اگر چنان شود به ریاضت که از لطف به هوا پرد، نرهد.
مقالات شمس تبریزی
هو
آنجا که دو اهل صحبت به هم رسند ، یا مدهوشی است یا استغراق در یکدگر .
از میان آن استغراق هشیاریی هست که با آن هشیاری از کار عالم با خبر باشند .
شمس_تبریزی
هو
آنها که با اولیا حق عداوت میکنند، پندارند درحق ایشان بدی میکنند، غلط است، بلکه نیکی میکنند!! دل ایشان رابر خود سرد میکنند، "زیرا ایشان(اولیا) غمخوار عالمند"!!! و این مهرو نگرانی بر کسی، همچو باری است برآدمی. وچون کاری کنند که آن مهر بگسلد، چنان است که از ایشان کوه قافی برمیدارند.!!
شمس تبریزی
هو
حضرت عيسى علیه السلام:
با اهل معاصى ، همنشينى نكنيد كه شما را به دنيا علاقه مند مى سازند و آخرت را از يادتان مى برند.
[ نثر الدرّ : ج 7 ص 36 . ]
هو
جنید با شبلی قدس سرهما عتاب کرد،
گفت:سری که ما در سرداب ها پنهان می گفتیم تو بر سر منبر آشکارا کردی،
شبلی گفت:انا اقول وانا اسمع و هل فی الدارین غیری؟
مگر چنین میگوید:
هر بوی که از مشک و قرنفل شنوی
از دولت آن زلف چوسنبل شنوی
چون ناله بلبل از پی گل شنوی
گل گفته بود گرچه ز زبلبل شنوی
لمعات
هو
حلاج را گفتند:تو بر چه مذهبی؟
گفت بر مذهب خدای ؛یعنی تخلقوا باخلاق الله
لمعات
هو
غیرت معشوق اقتضا کرد که عاشق غیر او را دوست ندارد و به غیر او محتاج نشود.
لاجرم خود را عین همه اشیاء کرد،تا هر چه را دوست دارد و به هر چه محتاج شود او بود .
غیرتش غیر در جهان نگذاشت
لاجرم عین جمله اشیا شد
و هیچکس هیچ چیز را چنان دوست ندارد که خودرا،بدان این جا که تو کیستی.
تا ظن نبری که هست این رشته دو تو
یک توست ز اصل و فرع بنگر تو نکو
این اوست همه و لیک پیداست به من
شک نیست که این جمله منم،لیک بدو
لمعات
هو
آن يک، يکی را پرسيد که "فلان مرد اهل است؟"
گفت: "پدرش اهل بود. فاضل بود".
گفت: "من از پدرش نمیپرسم. از وی میپرسم".
گفت: "پدرش سخت اهل دل بود!!"
گفت: "میشنوی چه میگويم؟"
گفت: "تو نمیشنوی! من میشنوم. کر نيستم. میدانم چه میپرسی".
شمس تبریزی
هو
گرايش ها و گريزها ، ستايس ها و نكوهش ها ، حمله ها و دفاع ها بر چه استوارند ؟
جز بر بادي و دٓمي جز بر وٓهمي و انگاري ، جز بر خوشايند و بدآيند بي پايه اي ؟
ميان باش و تنها باش !
حضرت شمس تبریزی
هو
روسو جمله ای خطاب به روحانیان مسیحی داشت،
میگفت: دست از اثبات حقانیت مسیحیت بردارید، چون مسیحیت واقعاً برحق است،
بیایید اثبات کنید که خودتان مسیحی هستید ...!
این چیزی ست که نیاز به اثبات دارد؛
به همین سیاق، باید خطاب به تمام مذهبیان گفت دست از اثبات وجود خدا بردارید، وجود خدا نیازی به اثبات ندارد!!
شما با رفتار درستتان ، اثبات کنید که به وجود خدا اعتقاد دارید!
هو
با اهل ذكر كه ياد خدا مى كنند حتى اگر از مذاهب ديگر باشند درگير نشويد كه اثر وضعى دارد. من در جوانى به مسجد سهله رفتم ، ديدم پیری با مريدانش ذكر مى گويند با حالتى مخصوص كه به ظاهر زيبنده نبود. با بزرگ آنان برخورد كردم و گفتم: زيبنده نيست به اين حالت ذكر مى گوييد. اين واقعه سبب شد كه مدتهاى بسيار زياد موفق به رفتن مسجد سهله نشدم ؛ تا اينكه بزرگ آنان و من آشتى كرديم. چهار روز پس از اين قضيه موفق به رفتن مسجد سهله شدم.
سید عبدالکریم کشمیری
📖صحبت جانان ، صفحه ۱۷۰
@AsrareTohid