هو
بیا ، گر ، عشق میبازی ،
که ما ، معشوقِ یارانیم ،
برو ، گر عاشقِ مائی ،
رها کن دل ،، ز جان ، بگذر ،
#شاهنعمتالله_ولی
هو
از تو ،
آنی دلِ دیوانهی من ،
غافل نیست ،
این که در سینهی من هست ،
تو هستی ،
دل نیست ،
#عماد_خراسانی
هو
اينجا هيچ طريق ديگر نيست
الا «سكوت و تسليم» ،
كمال آن است كه نقص بر خود گيری!
شمس تبریزی
هو
عابدی را حکایت کنند که شبی دَه من طعام بخوردی و تا سحر ختم قرآن بکردی.
صاحبدلی بشنید و گفت: اگر نیم نانی بخوردی و بخفتی، بسیار از این فاضلتر بودی.
گلستان سعدی
هو
هین بیآیید ای پلیدان سویِ من
که گرفت از خُویِ یزدان خویِ من
در پذیرم جملهٔ زشتیت را
چون مَلَک پاکی دهم عفریت را
چون شوم آلوده باز آنجا روم
سویِ اصلِ اصلِ پاکی ها روم
کارِ او اینست و کارِ من همین
عالَم آرایست رَبُّ الْعالَمین
مثنوی حضرت مولانا
هو
لطیفا !!
اگرم خواهی بوصل رسان
و گرم خواهی
به هجران مبتلا دار
دل من "جز تو را" نشاید....
جناب شیخ بهایی
.
هو
نقل است که درویشی گفت:
او را کجا جوییم؟
گفت:
کجاش جستی که نیافتی؟
اگر یک قدم به صدق در راه طلب کنی،
در هر چه نگری،
او را بینی
#شیخ_ابوسعید_ابوالخیر
هو
از می عشق تو چنان مستم
که ندانم که نیست یا هستم
آتش عشق چون درآمد تنگ
من ز خود رستم و درو جستم
لاجرم هست نیستم، هیچم
لاجرم عاقلی نیم، مستم
چند گویم ز خود که در ره عشق
جرعهای خوردم و ز خود رستم
ننگ من از من است بی من من
بر پریدم به دوست پیوستم
ساقیا درد درد در ده زود
که به یک درد توبه بشکستم
باز، خمخانه برگشادم در
باز، زنار بر میان بستم
هرچه کردم به عمرهای دراز
زان همه حسرت است در دستم
ترک عطار گفتم و بی او
دیده پر خون به گوشه بنشستم
عطار
هو
می فرماید:
یک نیمِ رُخت: اَلَستُ مِنکُم ببَعید
یک نیمِ دگر: اِنَّ عَذابی لَشَدید
بر گِردِ رُخت نوشته: یُحیی وَ یُمیت
مَن ماتَ مِنَ العِشق، فَقَد ماتَ شَهید
ابوسعید ابوالخیر
هو
بایزید گفت: به همه دستها در حق بکوفتم آخر تا بدست نیاز نکوفتم نگشادند؛ و به همه زبانها بار خواستم تا به زفان اندوه باز نخواستم باز ندادند، به همه قدمها به راه او برفتم تا به قدم دل نرفتم به او نرسیدم