روزی در سیر ابلیس را دیدم و او را گفتم «از چه بر آدم سجده نکردی؟» گفت: «تو بندهی مولای خویشی، من هم بندهی مولای خویش. اگر ملکداد تبریزی از دری در آن مجلس که در آن نشستهای درآید و انبیا جملگی از دری دیگر به آن مجلس وارد شوند، تو روی به شمس میکنی یا ایشان؟» گفتم: «لاولله که جز در شمس بنگرم!». گفت: «مگر نه ایشان انبیا باشند؟» گفتم: «مرغ دلم گرفتار بند شمس است و مولای من اوست». گفت: «اگر شمس امر کند که در ایشان نگری؟» گفتم: «آخر دل نمیرود!». گفت: «بعید از تو، آنچه خود میدانی، از من چرا پرسی؟!». گفتم: «تو میدانستی که اگر سجده نیاوری به عذاب مبتلا میشوی و آنچه نباید بر سرت میآید؟» گفت: «آری!» گفتم: «پس از چه، سجده نبردی!». گفت: «میل او بر عذاب من بود و راه سلوکم اینچنین بود».
🔹
فُرقَت از قهرش اگر آبستن است
بهرِ قدرِ وصلِ او دانستن است
تا دهد جان را فراقش گوشمال
جان بداند قدرِ ایّامِ وصال
🔹
مختار بودم که امر او را اطاعت کنم یا دل به میل او بندم، پس میل او را بر امر او بالاتر و مقدم دانستم. میل او آزمایش بنیآدم بود و قبول این مأموریت، امتحان من!» گفتم: از چه رو کبر ورزیدی، گفت: «آنکه با کدخدایی دوستی دارد، فخر فروشد، مرا که با خدا رفاقتی بوده چرا تکبر نشاید؟!». گفتم: «به قیمت قهر و عذاب؟!» گفت: «مگر تو نگفتی عاشقم بر قهر و بر لطفش به جد؟ُ» آن عاشقی که قهر را لطف نمیبیند، عاشقش نگویند که او در بند خویش است، نه در بند معشوق. دهان بستم و در عشق نگریستم چه او را عاشقی پاکباخته دیدم. گفت: «جز حضرت باری چه کس را قدرت در کائنات که بخواهد مرا مجازات کند؟» گفتم: «هیچکس!» گفت: «هر چه از دوست رسد خوب است، گر همه سنگ و گر همه چوب است!» طرفه حالیست که ابلیس راست گوید! باز گفت: «میل خدای این است که نگذارم نامحرم در حریم دوست رود، جز آنها که خدای دوستار ایشان است و ایشان دوستار خدای. در دیدار دو عاشق، جای ابلیس کجاست؟! من دفع مزاحم میکنم در دیدار مولایم با عاشقانش». آخرالامر بر فراق من هم پایانی است.
🔹
چند روزی که ز پیشم راندهست
چشمِ من در روی خوبش ماندهست
کز چنان رویی چنین قهر؟ ای عجب!
هر کسی مشغول گشته در سبب
🔹
ای درویش! ابلیس چندان در عشق مولایش مستحیل بود که نمیخواست هر کسی به درگاه خدای وارد شود جز مخلصین. ابلیس آن صافی است که آک و ناپاکی را از آب میزداید تا جمله زلالی به حوض کوثر درآید. او طالب شادی مولای خویش است بی آنکه از خرسندی او، وی را بهرهای باشد، سود او در این سودا جهنم و عذاب است و چون میل دوست بر این قرار است، برایش عین شهد و نبات است. درویش، آن حسد که او کرد هم از باب عشق بود و محبت.
🔹
ترک سجده از حسد گیرم که بود
آن حسد از عشق خیزد نه از جحود
هر حسد از دوستی خیزد یقین
که شود با دوست، غیری همنشین
🔹
شیطان عاشق است و غیور. حسد ورزید و دست رد بر سینهاش خورد اما وفادار بماند، در خانه راهش ندادند، اما در کوی آن دلبر به نگهبانی ایستاد...
مولانا جلال الدین بلخی
گفت:هیچکس را وسیلتی نیست به خدای جز خدای،که به خدای جز خدای وسلیت نیست
کشکول نور
گفت :
سي سال است که استغفار میکنم از یک شکر گفتن.
گفتند : چگونه؟
گفت : بازار بغداد بسوخت اما دكان من نسوخت مرا خبر دادند گفتم الحمد لله.
از شرم آنکه خود را به از برادران مسلمان خواستم و دنیا را حمد گفتم از آن استغفار میکنم.
#ذکر_سری_سقطی
#تذکرة_الاولیاء
صیادان ماهی را به یک بار نمیکشند چنگال در حلقوم چون رفته باشد پارهای میکشند تا خونش میرود و شست و ضعیف میگردد بازش رها می کنند و همچنین بازش میکشند تا به كلى ضعیف میگردد.
چنگال عشق نیز چون در کام آدمی می افتد حق تعالی او را به تدریج کشد که آن قوتها و خونهای باطل که در اوست، پاره پاره از او برود که «اِنَّ اللهُ يَقْبضُ وَ يَبْسُطُ »
#فيه_ما_فيه
#مولانا
ای مسکین به وقت سحر غافل مباش
که ان ساعت وقت نیاز دوستان بود
ساعت راز مشتاقان بود
هنگام ناز عاشقان بود
ان ساعت نسیم سحری
از بطنان عرش مجید میاید
و بر دل عنایتیان حضرت می گذرد
و به رمزی باریک
و به رازی عجیب می گوید:
ای درویش برخیز و "تضرعی" بیار
و نیاز خود عرضه کن
که دست "کرم" فروگشاده
و ندا در داده از بهر درویشان...
#جناب میبدی
#کشف الاسرار
https://t.me/Analhaghhoo
هدایت شده از علامه حسن زاده آملی
8.38M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
خم ابروی تو بود و کف مینوی تو بود
که به یک جلوه ز من نام و نشان یکجا برد
@alamehasanzadeamoli
هو
دردمندانه طبیبی می طلب
زان شفاخانه نصیبی می طلب
دُرد دردش نوش می کن همچو ما
خوش دوائی از طبیبی می طلب
#شاه_نعمت_الله_ولی
@shahnematollahvali
آئین اسلام مبتنی بر شهادت و ایمان است که ملاک آن، تبعیت از شرع است. این ایمان، مؤمن را به بهشت میرساند که در آن، لذائذ و نعم فراوان است، اما مؤمن به رؤیت لقای حق مشرف نمیشود و همچنین به وصالِ عاشقانه با ذات مطلقِ حق نائل نمیآید، و ناگفته پیداست که فقط عشق، عشقی دیوانهوار و دوسری، میتواند سرانجام به اتحاد دو ذات که آرمان و غایت قصوای سیر و سلوک عرفانی است بیانجامد.
✍ #جلال_ستاری
📕 #عشق_صوفیانه
چاپ یازدهم۱۴۰۰، ص۱۵۳
@sarire_kelk
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا