هو
از بايزيدي بيرون آمدم ، چون مار از پوست ، پس نگه كردم عاشق و معشوق را يكي ديدم كه در عالم توحيد همه يكي توان ديد.
«حق تعالي سي سال آينه ي من بود ، اكنون من آينه ي خودم ، يعني آنچه من نبودم ، چون من نماندم ، حق تعالي آينه ي خويش است ، اينكه مي گويم " اكنون آينه ي خويشم " حق است كه به زبان من سخن مي گويد و من در ميانه ناپديد.
بار خدايا ! تا كي ميان من و تو ، مني و تويي بود ؟
مني از ميان بردار تا مني من به تو باشد تا من هيچ نباشم جنيد بغدادي گفت ما تصوف از قيل و قال نگرفتيم ، از گرسنگي يافتيم و دست بداشتن از آرزو و بريدن از آنچه دوست داشتيم و اندر چشم ما آراسته بود.
مناجات سلطان العارفین
بایزید بسطامی
هو
علامت آنکه حق او را دوست دارد
آن است که سه خصلت بدو دهد:
سخاوتی چون سخاوت دریا،
شفقتی چون شفقت آفتاب،
و تواضعی چون تواضع زمین.
بایزبد بسطامی
هو
و گفت:
«از حق ندا چنين آمد که:
بنده من اگر به اندوه پيش من آيی
شادت کنم
و اگر با نياز آيی توانگرت کنم
و چون ز آن خويش دست بداری آب و هوا را مُسخر تو کنم»
تذکرةالاولیاءعطارنیشابوری
ذکر شیخابوالحسنخرقانی
هو
«کم کردن لقمهای از غذایت در جهت مجاهدت نفست، از قیامِ شب بهتر است»
ابراهیم ادهم قدس الله سره
هو
🔰نکته ۱۴۲:
📍محور و مدار سعادت در سلوک "ارادت" است؛
چنانکه خواجه شیراز فرمود:
غلامِ هستیِ عشقند آدمی و پَری
ارادتی بنما تا سعادتی ببری
ما اسئلکم علیه اجراً الّا المودة فی القربی!
📍جمیع برنامههای سلوکی صادر شده از مشایخ طریقت،
برای تقویت ارادت سالک به شیخ است؛
جز این بادِ هواست!
چه اینکه سالک را مرید گفتند یعنی مُحبّ و شیخ را مراد یعنی محبوب!
📍آنچه به یک جو ارادت نصیبِ سالک میگردد،
به هزاران هزار ریاضت و عبادت نصیبش نخواهد شد!
📍حیف که معمولا سالکان قدر مشایخ را نمیدانند و مرکز و ثقل سلوک را رها کرده و به جای ارادت،طلبکارِ خدمتاند!
📍خوشا جناب مولانا که چون شمس تبریز را یافت،
ملازمِ بابِ قلب او شد و به هر حیلتی سعی داشت خود را به او متصل کند،
چه اینکه کلّ سلوک اتصال به قلب شیخ است!
ای چشمهی آگاهی شاگرد نمیخواهی؟
چه حیله کنم تا من خود را به تو دردوزم!؟
📍الشیخ فی قومه کالنبیّ فی امّته؛
《يَٰحَسۡرَةً عَلَى ٱلۡعِبَادِۚ مَا يَأۡتِيهِم مِّن رَّسُولٍ إِلَّا كَانُواْ بِهِۦ يَسۡتَهۡزِءُونَ》
✏️سینا رستم زاده
https://t.me/tooresina1166
هو
شیخ اکبر محیی الدین ابن عربی فرمود : اگر مرید نقصی و عیبی از شیخ مشاهده نماید و عقیدهٔ نقص کند، بعد از آن پیشِ شیخ رود، آن مرید منافق است. باید که غیر کمال هیچ نبیند
( این متن را بیادگار از حقیر داشته باش و بدان که عین حقیقت است ، چنانکه سالها پیش چنین حالتی بر بنده عارض شد جوان بودم و خام والبته خامی همچنان ادامه دارد و شک و شبهه در اعمال پیر میکردم و نقص میدیدم در ایشان ، در عالم خواب شنیدم که ندایی مرا منافق خواند و سالها روزگارم به تباهی گذشت)
«ظلمات است بترس از خطر گمراهی »
و من « عبرت درویشانم » یا حق
جناب تقی خانی
هو
« چون دست به معشوق نرسد با خاک کوی او آشنا بودن ضرورت عاشق بود »
عین القضات همدانی
هو
انچه سبب تقدم سالك وارتقاء وي در سلوك ميشود صدق در طلب واعتقاد وي است عدم صدق در طلب وي را به نزد كساني ميكشاند كه در طلب صادق نيستند واعتقاد كامل به مظهر اسم هادي در خارج موجب تقدم وپيشرفت سلوكي سالك ميشود زيرا سلوك پيش از انكه يك پروسه افاقي باشد انفسي است
« حضرت درویش استاد قاسم طهرانی »
هو
شهود این فقیر شده است که هر قدر مرشد کامل تر است ، خلاص از تفرقه بیشتر است تا به مرشد کل حضرت مولی الموالی مولانا علی بن ابی طالب عليه السلام برسد.
مولی عبدالرحیم بن یونس دماوندی
هو
اسرار انوار بسیار است ؛ نور [ذاتی] که بر سالکان ظاهر می شود برق دیدگان را می پوشاند و صاحبش را در دریای عجز و ناتوانی و حیرت و سرگشتگی می اندازد ، نه با قیاس ادراک می گردد و نه به مثال حاصل می آید و نه در خیال نقش می پذیرد ، بلکه آن رازی است که ما را از آشکار کردنش باز داشته اند.. هیچکس اصلا توان تعبیر از این نور را ندارد.
ابن عربی مواقع النجوم
هو
و سوال کردند از حضرت خواجه ما [بهاءالدین نقشبند] قاری کیست و صوفی کیست؟
خواجه فرمودند که قاری آن است که به اسم مشغول باشد و صوفی آنک به مسمّی مشغول باشد.
انیس الطّالبین و عُدّة السّالکین
صلاح بن مبارک بخاری