eitaa logo
«رفیق شهیدم محسن حججی»
101 دنبال‌کننده
1.3هزار عکس
1.1هزار ویدیو
8 فایل
«زنده نگه داشتن یاد و خاطره شهدا کمتر از شهادت نیست» . خادم شهدا @saeed_morade . درنشر لینک حذف نشود ❌❌
مشاهده در ایتا
دانلود
20.89M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎬 مســـتــند {شـــــیـــــ🕊🥀ــــب الخـــضـــیـب} "قسمت اول" روایت زندگی شهید محسن حججی 🕊🌹 به روایت : سید جابر ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
•[🌹🌱]• اشتیاقی‌ که به ديدار تو دارد دل من دل من داند‌ و من دانم و دل داند و من خاک من گل شود و گل شکفد از گلِ من تا ابد مهرِ تو بیرون نرود از دلِ من...💕 🌻 ♥️
و سلام بࢪ او ڪہ مۍگفت(: 🖐🏻🌿 تو باید خیلۍ مواﻈب خودت باشۍ مولات بشہ علۍ پیشوات بشہ علۍ الگوت بشہ علۍ همیشہ از امیࢪالمومنین الگو بگیࢪے یہ جوࢪے علۍ واࢪ زندگۍ ڪن ڪہ بشۍ یڪۍ از سࢪبازاے امام زمان✨🦋 | شهید محسن حججۍ | متبرکـ بہ نگاه شهدا
42.54M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌹🦋مستند حج حججۍ گذࢪے بࢪ زندگۍ شهید عزیز آقا محسن حججۍ ﴿خداے متعال شهید حججۍ ࢪو مثݪ حجتۍ دࢪ مقابل چشم همہ گࢪفت﴾ ..
‹ شـہیـد‌حججۍ ›.mp3
7.59M
🎙 🔈روایـت‌مـنـتـقـمـان 🔰شهیدی که عاشق امام حسین بود و عاشق شهادت بود و برای رفتن به سوریه نذر کرد تا بالاخره خدا بهش اجازه داد ヅ🌱 🔶شهیدی که مثل ارباب سر از بدنش جدا کردن🖐🙂 💠ایشون بعد شهادتش دست خیلیا رو گرفت ヅ🖐 🌀فکر نکن شهید مرد و تموم شدヅ..اگه حالت بده و حس میکنی کم آوردی بمن اعتماد کن و یه رفیق شهید برای‌ خودت پیدا کن...مطمئن باش هواتو داره🙂🕊 ♻️لطفا این فایل صوتی رو برای تمام دوستانتون بفرستین تا اوناهم بتونن شهید حججی رو بشناسنヅ
8.57M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
┄━•●❥ ﷽ ❥●•━┄      سالگرد اسارت و ایام شهادت حجت خدا شهید محسن حججی 🌷    وقتی دستاتو بستند دم اسیری... روضه های عمه س اومد کنارت😭       کشتند تو رو با روضه و      ماجرای ڪربـلا😭💔
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بسم الله الرحمن الرحیم... 😔نحوه اسارت شهید محسن حججی😔 اول صبح وقتی که نیرو ها توی چادر هایشان بودند، سه ماشین انتحاری حمله کرده بودند به پایگاه چهارم.😯 یکی از نیروها که آنها را دیده بود، از چادرش خارج شده بود و فریاد کشیده بود: "داعشی ها،داعشی ها." محسن آمده بود پشت خاکریز و دوتایی شروع کرده بودند به سمت آنها شلیک کردن. ماشین اول سیصد متر مانده به پایگاه منفجر شد. ماشین دوم، لبه خاکریز و ماشین سوم هم آمده بود داخل پایگاه و آنجا منفجر شد! ضربه ی بسیار سنگینی بود. تعداد زیادی از نیروها شهید شدند.😔 محسن هم مجروح و زخمی افتاد روی زمین و بیهوش شد.😢 از پهلو و دستش داشت همینجور خون می آمد. یکدفعه تعدادی تویوتا که پر از داعشی بود به پایگاه حمله کردند! درگیری شدیدی شد. آن از سه ماشین انتحاری و این هم از حمله ی ناگهانی داعشی ها. فشار لحظه به لحظه بر نیروها بیشتر می شد. عده ای عقب نشینی کرده بودند. تعدادی هم ایستاده بودند توی میدان و با داعشی ها درگیر شده بودند. باران گلوله از دو طرف، در حال باریدن بود. محسن به هوش آمد. چشمانش را باز کرد. اسلحه اش را برداشت. و با هر سختی بود از جایش بلند شد و دوباره شروع به تیر انداختن سمت داعشی ها کرد. نفس هایش به سختی بالا می آمد.کمترین جانی در بدن داشت. 😔 داعشی ها قدم به قدم جلو می آمدند. نیرو ها هم چون تعدادشان بسیار کم بود، دیگر تاب مقاومت نداشتند. راه چاره ای نبود. همه عقب نشستند. داعش جلو و جلو تر آمد. بالاخره پایگاه را گرفت و به آتش کشید. خشاب های محسن تمام شده بود. نفس هایش هم به شماره افتاده بود.😔 تشنه و بی جان و بی توان پشت خاکریز افتاد.به حالت نیمه بیهوش. داعشی ها او را دیدند. به طرفش رفتند. رسیدند بالای سرش.😢
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
…دست هایش را از پشت، با بند پوتین هایش بستند. او را بلند کردند و به طرف ماشین بردند. خون هنوز داشت از پهلویش خارج میشد.😭 تشنگی فشارش را لحظه به لحظه بیشتر میکرد. محسن را سوار ماشین کردند و با خود بردند.😔 چادر ها و خیمه های پایگاه چهارم، داشت در آتش می سوخت و آسمانش مانند غروب عاشورا شده بود…😭 محسن را بردند طرف شهر "القائم" عراق. تا برسند آنجا، مدام توی ماشین به سر و صورتش میزدند و فحشش میدادند. به شهر القائم که رسیدند، محسن را بردند توی اتاقی و با او مصاحبه کردند. محسن نگاه به دوربین کرد و محکم و قرص گفت: "محسن حججی هستم. اعزامی از اصفهان. شهرستان نجف آباد. فرمانده ی تانک هستم و یک فرزند دارم." اول او را از گردن آویزان کردند و بعد شکنجه ها شروع شد.😭 شکنجه هایی که دیدنش ،مو را بر تن انسان سیخ میکرد…😞 خوب که زجر کشش کردند، او را پایین آوردند. سرش را بریدند و دست هایش را جدا کردند. بعد هم پایش را به عقب یک ماشین بستند و توی شهر چرخاندند تا مردم سنگبارانش کنند. ✱✸✱✸✱✸✱✸ ❇از زبان مادر شهید️❇️ حضرت زهرا علیها السلام را خیلی دوست داشت. انگشتری داشت که روی نگینش نوشته بود: "یا فاطمه الزهرا علیها السلام". موقعی که میخواست برود سوریه ، بهش گفتم: "مامان،این رو دستت نکن. این داعشی ها کینه زیادی از حضرت زهرا علیها السلام دارن. اگه دستشون بیفتی تمام تمام عقده هاشون رو سرت خالی میکنن."😔 این را که گفتم انگار مصمم تر شد.گفت: "حالا که اینجوریه، پس حتما می پوشم. میخوام حرص شون رو در بیارم." محسن را که شهید کردند و عکس های بی سرش را منتشر کردند، انگشتری در دستش نبود!😲 داعشی ها آن را در آورده بودند. نمیدانم وقتی نگین "یافاطمه الزهرا" را دیده بودند چه آتشی گرفته بودند و چه آتش کینه ای را بر سر محسن خالی کرده بودند.😔😭 . پ.ن: این قسمت خودش یه روضه است🙂💔.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
764f4eccc7a87d7079fdc220a53e870853088917-240p.mp3
13.38M
🗣️ استاد حسن عباسی 🔴اقتدار ایران و سردار سلیمانی در