دلنوشته فرزند سرلشگر شهید محمدرضا زاهدی
بسم رب الشهداء والصدیقین
و لا تحسبنّ الذین قُتلوا فی سبیلالله امواتا بل احیاء عند ربهم یُرزقون...
اللهم تقبّل منّا هذا القربان🌹
خدایا این قربانی را از ما بپذیر...
خدایا کسی را فدایت کردیم که تمام عمر خواست که دیده نشود...
خواست که اگر کاری کرده فقط برای رضای تو باشد، خواست که قلب امام زمانت را شاد کند...
همیشه از دوربین و جلوی دوربین بودن تا حد امکان فراری بود...
و تو دیدی و تو میشناختی اش...
خدایا تو میدانی که چه سرمایه معنوی ای از دست ما رفت...
روزهایی را دیدیم که از ۶ صبح تا یک نیمه شب سر کار بود و با آن خستگی، نماز شبش ترک نمیشد، نمازهایی که تعداد زیادی از مردم، شامل دعاهایش بودند...
سال ها بود که ساعت های خوابش به ندرت به پنج ساعت میرسید...
خدایا تو دیدی و شنیدی که روزی حداقل سه جزء قرآن تلاوت میکرد و در ایام ماه مبارک رمضان، هر سه تا چهار روز یک ختم قرآن داشت...
میگفت من چشم را برای دو چیز میخواهم، قرآن خواندن و شاید دیدار مهدی فاطمه(س)...
خدایا تو شاهد بودی «علی» ما هیچوقت نخواست دیده شود، هیچ وقت نخواست مطرح باشد هیچوقت نخواست اسمش برده شود...
از زمان جنگ هر روز عاشورایش ترک نمیشد...
خدایا ما ندیدیم نمازش از اول وقت فاصله بگیرد...
خدا را شکر که اجر قریب ۴۵ سال مجاهدت عزیز دلمان و نور چشممان سردار محمد رضا زاهدی اینگونه رقم خورد...
و چه عاقبتی بهتر از شهادت...
هیچوقت فکر نمیکردم در روز شهادت امام علی (ع) دو بابا علی از دست بدهم.
«هنیاً لک»
گوارای وجودت...
به آرزویت رسیدی
استرس ها، بی خوابی ها، خستگی ها، درد های مجروحیتِ کمر و بازو و سینه و دست ها، تیر کشیدن های جای جراحت پا که همان اندک خواب را هم ازت گرفته بود، چشم درد ها و قطره ریختن های داخل چشم، همه و همه...بالاخره تموم شد...
خدا حافظ یار و سرباز رهبرم...
خداحافظ یار سید حسن نصرالله...
خداحافظ بابا علیِ ما...
دیدار ما باشد در آن دنیا و امیدواریم در آن روز پیشتان روسفید باشیم...
انشاءالله خدا ما را هم عاقبت به خیر و با شهادت در راهش از این دنیا ببرد.
#شهدا #دلنوشته #قدس
@GgaroGhati
@GgaroGhati
ماجرای کشتی حضرت نوح درکربلا
بر گروه اهل دین با امرِ ذات
نوح کشتی ساخت از بهر نجات
شد روان بر روی اَمواجی مَهیب
تا که افتاد اتفاقی بس عجیب
ناگهان کشتی تکانی سخت خورد
گوئیا تیری به قلب بخت خورد
رنگ و روی خَلق شد از ترس زرد
پس نبیَُ الَّه به ایزد عرض کرد
بارالها ، ای کریمِ چاره ساز
مهربان ، معبود ، ای بنده نواز
با همین کشتی به دور از هر اَلَم
سرزمین ها را بَسی طِی کرده ام
لیک اینجا ترس ، صبرم را رُبود
بارالها حکتمش را گو چه بود
پس بر آن آئینهٔ حقّ الیقین
گشت نازل جبرئیلِ راستین
گفت جبریلش به آوای جلی
هست اینجا مقتل پورِ علی
این زمین ، دریای اندوه و بلاست
قتلگاهِ سِبطِ طاها ، کربلاست
کُشته می گردد در اینجا از جفا
روح و جان مصطفی، خون خدا
دشمنان قطعِ اُمیدَش میکنند
با لب تشنه شهیدش میکنند
زین حدیثِ ماتم و اندوه و درد
نوح هم با پیروانش گریه کرد
گریه بر آن آبروی عالمین
گریه بر سالار مظلومان حسین
گریه بر آن رأسِ از پیکر جدا
قاریِ قرآنِ روی نیزه ها
✍ #دلنوشته امیرعباسی
🔹 #اشعار_ناب_آیینی 🔹
http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7