eitaa logo
گروه فرهنگی هنری هما
187 دنبال‌کننده
41 عکس
38 ویدیو
0 فایل
🌱به نام خالق زیبایی‌ها🌱 "به گروه تئاتر هما خوش اومدین😍" ‌ هما<<هنرمندِ مسلمانِ ایرانی>> اصفهان تئاتر فاخر اسلامی🎭 ‌ #درباره_ما براتون از داستان تشکیل "گـروه فــرهــنــگــی هــنــری هـمـا" میگه ؛ حتما بهش سر بزنید . 😉 ‌ 📌ادمین @Homa_artist
مشاهده در ایتا
دانلود
گوشیم داره زنگ میخوره📱📞 رقیه است ، میگه برای نیمه شعبان کاری نکنیم!🧐 الووووو... صدامو داری.‌‌.. دارم باهات حرف میزنماا دلم پرررر میکشه برای نذرهایی که سال های پیش داشتیم🥺 برای نذر هایی که در کربلا پخش کردیم😢 برای همه نذرها و حال خوب و برکتی که همیشه داشتیم🥲😍 بهش گفتم صداتو دارم اما وقت نداریممم رقیه ولش کن نمیرسیم به نیمه شعبان😔 گفت:هممون میایم ، ما هستیم نگران نباش ، نگو نه حیفه هاا گفتم بانی را چه کنیم؟ گفت بانی شکلات جور شد نگران نباش ، دیگه؟ مکث کردم و گفتم : طراحی تراکت ها مونده😢 جمله بندیش مونده زیراکس و یه عالمه کاررر⌨🗒 رقیه با صدای پرانرژی😍گفت زنگت میزنم و خداحافظی کرد👋🏻 یک ساعت بعد زنگ زد و گفت امشب جلسه داریم برای نذر نیمه شعبان💚 با مائده حرف زدم ... مائده طراحی تراکت ها را قبول کرد💻 با اینکه امشب تا ساعت ۹ شب کلاس داره ؛ ولی امشب طراحی رو انجام میده و میرسونه به دستمون🤩🥳 هممون هم امشب میایم تا کار پیش بره😍 نشد فردا وعده میکنیم که این کار انجام بشه . رقیه منتظر نموند من جواب بدم و حرف بزنم فقط گفت : میبینمت ، یاعلی👋🏻😍😉 و اون شب طراحی تراکت ها به دست مائده انجام شد . "پایان قسمت اول🤩" https://eitaa.com/joinchat/1095041435C254ebb36af
فرداش با درگیری تمام ، روزم رو به چاپ کردن تراکت ها📜 چیدن و آماده کردنشون گذروندم بعدش با رقیه برای آماده سازی و محتوای کار وعده کردم... من پاپیون می‌بستم🎀🎀 اون عکس می‌گرفت📸📸 هماهنک میکرد... خونواده هامون خیلی کمک حالمون بودن توی پخش کردن و... 🥰 بچه های تیم کم کم بهمون میپیوستن... الهام ، فاطمه ، زینب... یکی از بچه هامون کنکوری بود ولی خودشو برای عکاسی هامون رسوند ... با بچه ها در حال آماده کردن نذرها بودیم که به گوشی رقیه زنگ زدن و گفتن بادکنک ها🎈زیاده خودتون را برسونید که بادکنک ها را ببریم باورم نمیشد...🥺❤️ همگی کم کم آماده شدیم برای رفتن بچه های تیم با ذوق و شوق تمااام توی چشم هاشون🤩 رفتن برای آوردن بادکنک ها منم رفتم مکان توضیع و نشستم به ادامه ی آماده کردن نذر هامون تا تیم بچه ها برسن دل تو دلم نبود که ببینمشوون از دور که دیدمشون انگار که یه دریا شادی و شوق و سرزندگی با خودشون میاوردن😍 و خنده روی لب تموم مردم دیده میشد عید بود ، ولادت آقاجانمون امام زمان بود یعنی میشه که توی هیاهوی اینهمه کار و دوندگی نذر برای آقامون امام زمان ، مارا دیده باشن؟!🥲 "پایان قسمت دوم🤩" https://eitaa.com/joinchat/1095041435C254ebb36af
به طور عجیبی شب نیمه شعبان رفتیم برای پخش نذرها و بادکنک ها🎈🎈🎈 هوا ابری☁️ و سرد❄️ شده بود ولی این اصلا برای بچه ها مهم نبود و نذر آقا ادامه داشت... گرمی خنده و بررررق شادی😍💫 بچه هایی که بادکنک ها را می‌دادیم دستشون باعث میشد ، سرما رو اصلا احساس نکنیم و با گرمی خنده بچه ها ، تموووم وجودمون گرم بشه😍✨ نذر هامونو با تبریک عید می‌دادیم🎁 و هیچ چیز برامون بالاتر از استقبالی نبود که ازمون میکردن نبود🥺 شب نیمه شعبان و ولادت آقاجانمون بود😍🥳🎉🎊 هوا سرد❄️ و ابری☁️و کم کم نم نم بارون🌧☔️ بود که چادر های بچه هارو خیس💧می‌کرد اما... اما باعث نمیشد تیم از نذر آقاجانمون عقب بکشن همش عجیب بود...🥲🙂 یعنی همش قطعا عنایت و رحمت آقامون بود🥺😍 یعنی میشه یکی از نذرها را هم داده باشیم به آقاجونمون حتی فکرشم قشنگه و حال آدمو خوب میکنه🥺 همچنان بارون میومد و ما زیر اون بارون رحمت نذرها را می‌دادیم🎁 ادامه دادنمون به شب خورد و سرمای شب کارو سخت تر کرده بود ولی بازم ادامه میدادیم💪🏻 کل میدون‌امام و چهارباغ رو نذر دادیم با کمک خونواده ها و تموم بچه های تیم و با حسن ختام نوشیدنی گرم ☕️ با بچه های تیم توی چهارباغ به کارمون خاتمه دادیم و همگی بعد از 5 ساعت توی سرما❄️ و بارون🌧 و چادرهای خیس💧 ساعت 8:30 با خستگی تمااام اما شیرین 😍به خونه هامون رسیدیم🏠 هر چی فکر می کنم میبینم انگار یکی دیگه همه برنامه ها را چیده بود برامون🥺 اگر ، منِ بنده حساب میکردم هیچ جوره ، این برنامه ها درست نمیشد... خلاصه اینکه نیمه شعبان به شدت عجیبی بود🥺🥲 سرد بود خیلی اما دلامون گرم شد به عید و نذر آقا هنوزم که هنوزه باورم نمیشه از نیمه شعبان امسال... باورم نمیشه که... سلام بر مهربان ترین پدر عالم✋🏻 آقا! قنوت سبز نمازم به التماس در آمد💚 چه می شود که مرا خیری از دعای تو باشد🤲🏻 اللهم عجل لولیک الفرج✨️ "پایان قسمت سوم🤩" #‌ اتمام _ داستان https://eitaa.com/joinchat/1095041435C254ebb36af