eitaa logo
هنر و زیبایی و پندانه
404 دنبال‌کننده
330 عکس
354 ویدیو
47 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
🔴 تلنگر خدا یکی از خوبان و عاشقان امام زمان را رحمت کند شاید مثلا چهل سال پیش بود، سید کریم پینه دوز، هرشب جمعه به محضر آقا مشرف میشد. در بازار تهران حجره کوچک پینه دوزی داشت، امام زمان شبهای جمعه سری به حجره اش میزد و او را میدید. یک روز از صبح تا غروب پولی دشت نکرد،در حجره را تا انتهای شب باز گذاشت به امید مشتری, خبری نشد، زن و بچه گرسنه منتظرش بودند در خانه، حجره را بست و رفت سرکوچه ی خانه شان ایستاد، برف سنگینی می‌بارید گفت انقدر می ایستم تا روزی ام را مولایم حواله کند، جوانی از دور آمد و بقچه ای به او داد، گفت از طرف حضرت صاحب است، نان بود و حلوا،سید کریم میگفت عطرش آدم را مست میکند و طعم غذای بهشت دارد. نان و حلوا را هرچه میخوردند تمام نمیشد ، سفره را که باز میکردند باز همان مقدار روز اول در سفره بود، به خانمش گفت کسی بویی نبرد از این ماجرا، زن همسایه از خانمش پرسید این عطر حلوا که کوچه را برداشته از خانه ی شماست، ماجرایی دارد؟خانمش قصه را به زن همسایه گفته بود، برای وعده ی بعدی سفره را که باز کرده بودند دیگر نانی در سفره نبود. برداشتی آزاد از زندگی سید کریم محمودی ملقب به کریم پینه دوز ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═ ‎‎‌‌‎‎‌
🔴 مثل مداد باش حکیمی مشغـول نوشتن با مـداد بود. کودکی از او پرسيد: چه می‌نويسی؟ حکیم لبخنـدی زد و گفت : مهم تر از نوشتـه هايم ، مـدادی است کـه با آن می‌نويسم ، وقتی بزرگ شدی مـثل اين مـداد شو! پسر تعجب کرد! چون چيز خاصی در مداد نديد! حکیـم گفت پنج خصلت در اين مداد هست. سعی کن آن‌ها را بدست آوری اول: می تـوانی کارهـای بـزرگی کنی، اما فـراموش نکنی دستی وجود دارد که حرکت تو را هدايت میکند و آن دسـت خـداست! دوم : گاهی بـايد از مداد تـراش استفاده کنی ، اين باعث رنج مداد میشود، ولی نوک آن را تيز می کند. پس بدان رنجی که می بری از تو انسان بهتری می سازد! سـوم: مداد هميشه اجازه می‌دهد که برای پاک کـردن و تصحیح اشتباه از پاکن استفـاده کنیم ، پس بـدان که تصحيح يک کار خطا، اشتباه نيست! چهارم : چـوب مداد در نـوشتن مـهم نيست، مهم مغز مداد است که درون این چوب است ، پس هميشه مراقب درونت باش که چـه از آن بيرون می آيد! پنجم: این که مداد هميشه از خـود اثـری باقی می گـذارد ، پس بدان هر کاری در زنـدگی ات می کنی ، ردی از آن بجا میماند، پس در انتخاب اعمال و رفتارت دقت کن! ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
📚 👈 هفت سال حبس مرحوم آیت الله سید محمد باقر مجتهد سیستانی، پدر آیت الله العظمی حاج سید علی سیستانی، دامت برکاته، در مشهد مقدّس، برای آن که به محضر امام زمان (عج) شرفیاب شود، ختم زیارت عاشورا را چهل جمعه، هر هفته در مسجدی از مساجد شهر آغاز می کند. ایشان می فرمود: «در یکی از جمعه های آخر، ناگهان، شعاع نوری را مشاهده کردم که از خانه ای نزدیک به آن مسجدی که من در آن مشغول به زیارت عاشورا بودم، می تابید. حال عجیبی به من دست داد و از جای برخاستم و به دنبال آن نور، به در آن خانه رفتم. خانه کوچک و فقیرانه ای بود که از درون آن، نور عجیبی می تابید. در زدم. وقتی در را باز کردند، مشاهده کردم که حضرت ولی عصر امام زمان (عج)، در یکی از اتاق های آن خانه، تشریف دارند و در آن اتاق، جنازه ای را مشاهده کردم که پارچه ای سفید روی آن کشیده بودند. وقتی که من وارد شدم و اشک ریزان سلام کردم، حضرت، به من فرمودند: «چرا این گونه به دنبال من می گردی و این رنج ها را متحمّل می شوی؟! مثل این باشید (اشاره به آن جنازه کردند) تا من به دنبال شما بیایم.» بعد فرمود: «این، بانویی است که در دوره بی حجابی (دوران رضا خان پهلوی)، هفت سال از خانه بیرون نیامد تا مبادا نامحرم او را ببیند!» 📗 ✍ احمد قاضی زاهدی گلپایگانی
داستان کوتاه بنده شاکر کیست؟ امام صادق علیه السلام فرمود: در زمان های گذشته، در میان بنی اسرائیل، عابری زندگی می کرد، که از امور دنیا محروم بود، و در وضع بسیار دشواری زندگی می کرد، همسرش آنچه داروندار داشت، در تأمین زندگی او مصرف کرد، و دیگر آهی در بساط نماند و عابد و همسرش روزهائی را با گرسنگی بسر بردند. تا اینکه همسرش مقداری نخ را که ریشه بود، پیدا کرد و به شوهرش داد، تا به بازار ببرد، و با فروش آن غذائی تهیه کند. عابد آن را به بازار برد، وقتی به بازار رسید، دید بازار تعطیل است، و خریدارها جمع شده اند، و مأیوس بر می گردند، عابد با خود گفت، دریا نزدیک است، بروم در آنجا وضو بگیرم و دست و صورتم را بشویم، تا بلکه راه نجاتی پیدا شود، کنار دریا آمد، دید صیادی تور به دریا می اندازد و ماهی می گیرد اتفاقاً تورش را به دریا انداخت و کشید و تنها یک ماهی پلاسیده و بی ارزشی، در میان تور افتاده بود، عابد به صیاد گفت، این بسته نخ را به این ماهی می فروشم، صیاد، با کمال میل قبول کرد، عابر آن ماهی را برداشت و به خانه آمد، و جریان را به همسرش گفت. همسر، ماهی را گرفت و مشغول پاک کردن و بریدن آن شده تا برای پختن آماده کند، ناگهان در شکم ماهی مرواریدی گرانبها یافت، شوهرش را خبر کرد، شوهر آن مروارید را به بازار برد و آن را به بیست هزار درهم فروخت. و سپس آن پول کلان را که در دو کیسه بود به منزل آورد، در همین لحظه، فقیری به در خانه آمد و تقاضای کمک کرد، عابد به فقیر گفت: بیا و این یک کیسه را بردار و ببر، فقیر خوشحال شد و یک کیسه را برداشت و برد. همسر عابد گفت: سبحان الله، ما خودمان در حالی که در سختی و دشواری فقر بسر می بریم، نصف سرمایه ما رفت. چند لحظه نگذشت که فقیر دیگری آمد و تقاضای کمک کرد، عابد به او اجازه ورود داد، تا به او نیز کمک کند، او وارد خانه شد و همان کیسه درهم را که فقیر قبلی برده بود، آورد و در جای خود نهاد و به عابد گفت: کل هنیا مریئا...: از این روزی، بخور، گوارا و نوش جانت باد من فرشته ای از فرشتگان خدا هستم، پروردگار تو خواست بوسیله من تو را امتحان کند تو را شاکر و سپاسگزار یافت. 📗 ، ج 3 ✍ محمد محمدی اشتهاردی ‎‎‌‌‎‎
هدایت شده از فارسی تخصصی ششم
🦋💥🌹🌼💥🌼🌹💥🦋 ┏━ 🐓 ━━━ 🦄┓ @farsishe6om ┗━━ 🐠 ━━━🕊 🌴 برای دوستان خودبفرستید🙏 ┄┄┅🍃🌸💓🌸🍃┅┅
🌺☘🌺☘🌺☘🌺☘🌺☘   بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم حضرت عیسی بن مریم علیه السلام با جمعی در جائی نشسته بود.مردی هیزم شکن از آن راه با خوشحالی و خوردن نان می گذشت. حضرت عیسی علیه السلام به اطرافیان خود فرمود: شما تعجب ندارید از این که این مرد بیش از یک ساعت زنده نیست. ولی آخر همان روز آن مرد را دیدند که با بسته ای هیزم می آید تعجب کردند و از حضرت علت نمردن او را پرسیدند. او بعد از احوالپرسی از مرد هیزم شکن، فرمود: هیزمت را باز کن، وقتی که باز کرد مار سیاهی را در لای هیزم او دید، حضرت علیه السلام فرمود: این مار باید این مرد را بکشد ولی تو چه کردی که از این خطر عظیم نجات یافتی؟ گفت: نان می خوردم، فقیری از مقابل من گذشت، قدری به او دادم و او درباره من دعا کرد. حضرت عیسی علیه السلام فرمود: در اثر همان دستگیری از مستمند خداوند این بلای ناگهانی را از تو برداشت و پنجاه سال دیگر زنده خواهی بود. 🌺☘🌺☘🌺☘🌺☘🌺☘
🌺☘🌺☘🌺☘🌺☘🌺☘ ﺭﻭﺯﻯ ﺷﻴﻄﺎﻥ ﺩﺭ ﮔﻮﺷﻪ ﻣﺴﺠﺪ ﺍﻟﺤﺮﺍﻡ ﺍﻳﺴﺘﺎﺩﻩ ﺑﻮﺩ . ﺣﻀﺮﺕ ﺭﺳﻮﻝ ﺻﻠﻰ ﺍﻟﻠﻪ ﻋﻠﻴﻪ ﻭ ﺁﻟﻪ ﻫﻢ ﺳﺮﮔﺮﻡ ﻃﻮﺍﻑ ﺧﺎﻧﻪ ﻛﻌﺒﻪ ﺑﻮﺩﻧﺪ . ﻭﻗﺘﻰ ﺁﻥ ﺣﻀﺮﺕ ﺍﺯ ﻃﻮﺍﻑ ﻓﺎﺭﻍ ﺷﺪ، ﺩﻳﺪ ﺍﺑﻠﻴﺲ ﺿﻌﻴﻒ ﻭ ﻧﺰﺍﺭ ﻭ ﺭﻧﮓ ﭘﺮﻳﺪﻩ ، ﻛﻨﺎﺭﻯ ﺍﻳﺴﺘﺎﺩﻩ ﺍﺳﺖ ، ﻓﺮﻣﻮﺩ : ﺍﻯ ﻣﻠﻌﻮﻥ ! ﭼﺮﺍ ﺍﯾﻨﭽﻨﻴﻦ ﺿﻌﻴﻒ ﻭ ﺭﻧﺠﻮﺭﻯ ؟ ! ﮔﻔﺖ : ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﺍﻣﺖ ﺗﻮ ﺑﻪ ﺟﺎﻥ ﺁﻣﺪﻩ ﻭ ﮔﺪﺍﺧﺘﻪ ﺷﺪﻡ . ﻓﺮﻣﻮﺩ : ﻣﮕﺮ ﺍﻣﺖ ﻣﻦ ﺑﺎ ﺗﻮ ﭼﻪ ﻛﺮﺩﻩ ﺍﻧﺪ؟ ﮔﻔﺖ : ﻳﺎ ﺭﺳﻮﻝ ﺍﻟﻠﻪ ! ﭼﻨﺪ ﺧﺼﻠﺖ ﻧﻴﻜﻮ ﺩﺭ ﺍﻳﺸﺎﻥ ﺍﺳﺖ ، ﻣﻦ ﻫﺮ ﭼﻪ ﺗﻼﺵ ‍ ﻣﻰ ﻛﻨﻢ ﺍﻳﻦ ﺧﻮﻯ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺍﻳﺸﺎﻥ ﺑﮕﯿﺮﻡ ﻧﻤﻰ ﺗﻮﺍﻧﻢ . ﻓﺮﻣﻮﺩ : ﺁﻥ ﺧﺼﻠﺖ ﻫﺎ ﻛﻪ ﺗﻮ ﺭﺍ ﻧﺎﺭﺍﺣﺖ ﻛﺮﺩﻩ ﻛﺪﺍﻡ ﺍﻧﺪ؟ 1 ﻫﻨﮕﺎﻣﯿﮑﻪ ﺑﻪ ﻫﻢ ﻣﯽ ﺭﺳﻨﺪ ﺳﻼﻡ ﻣﯽ ﮐﻨﻨﺪ . 2 ﺑﺎ ﻫﻢ ﻣﺼﺎﻓﺤﻪ ﻣﯽ ﮐﻨﻨﺪ . 3 ﺑﺮﺍﯼ ﻫﺮ ﮐﺎﺭﯼ ﮐﻪ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻫﻨﺪ ﺍﻧﺠﺎﻡ ﺩﻫﻨﺪ ﺍﻥ ﺷﺎ ﺍﻟﻠﻪ ﻣﯽ ﮔﻮﯾﻨﺪ . 4 ﺍﺯ ﮔﻨﺎﻩ ﺍﺳﺘﻐﻔﺎﺭ ﻣﯽ ﮐﻨﻨﺪ . 5 ﺗﺎ ﻧﺎﻡ ﺣﻀﺮﺕ ﻣﺤﻤﺪ ‏( ﺹ ‏) ﺭﺍ ﻣﯽ ﺷﻨﻮﻧﺪ ﺻﻠﻮﺍﺕ ﻣﯽ ﻓﺮﺳﺘﻨﺪ . 6 ﺍﺑﺘﺪﺍﯼ ﻫﺮ ﮐﺎﺭﯼ ﺑﺴﻢ ﺍﻟﻠﻪ ﺍﻟﺮﺣﻤﻦ ﺍﻟﺮﺣﯿﻢ ﻣﯽ ﮔﻮﯾﻨﺪ . ‏( ﻣﻨﺒﻊ : ﺍﻧﻮﺭﺍﻟﻤﺠﺎﻟﺲ، ﺹ 40 ‏) 🌺☘🌺☘🌺☘🌺☘🌺☘
سرکلاس‌استادازدانشجویان‌پرسید: این‌روزهاشهدای‌زیادی‌روپیدامیکنن‌و میارن‌ایران... به‌نظرنتون‌کارخوبیه؟ کیاموافقن؟ ۱نفر کیامخالف؟ همه‌به‌جز۱نفر دانشجویان‌مخالف‌بودن بعضی‌ها‌میگفتن:کارناپسندیه....نباید بیارن... بعضی‌هامیگفتن:ولمون‌نمیکنن ...گیر دادن‌به‌چهارتااستخوووون... ملت‌دیوونن بعضی‌هامیگفتن:آدم‌یاد‌بدبختیاش‌میفته تااینکه‌استاددرس‌روشروع‌کردولی خبری‌ازبرگه‌های‌امتحان‌جلسه‌ی‌قبل‌نبود... همه‌ی‌سراغ‌برگه‌هارومی‌گرفتند. ولی‌استادجواب‌نمیداد... یکی‌ازدانشجویان‌باعصبانیت‌گفت: استادبرگه‌هامون‌رو‌چیکارکردی شما‌مسئول‌برگه‌های‌مابودی استادروی‌تخته‌ی‌کلاس‌نوشت:من مسئول‌برگه‌های‌شما‌هستم... استادگفت:من‌برگه‌هاتون‌روگم‌کردم‌و نمیدونم‌کجاگذاشتم؟ همه‌ی‌دانشجویان‌شاکی‌شدن. استادگفت:چرابرگه‌هاتون‌رو‌میخواین؟ گفتند:چون‌واسشون‌زحمت کشیدیم،درس‌خوندیم،هزینه‌دادیم، زمان‌صرف‌کردیم... هرچی‌که‌دانشجویان‌میگفتنداستادروی تخته‌مینوشت... استادگفت:برگه‌های‌شماروتوی‌کلاس بغلی‌گم‌کردم‌هرکی‌میتونه‌بره‌پیداشون‌کنه یکی‌ازدانشجویان‌رفت‌وبعدازچند‌دقیقه‌با برگه‌ها‌برگشت ... استادبرگه‌هاروگرفت‌وتیکه‌تیکه‌کرد. صدای‌دانشجویان‌بلندشد. استادگفت:الان‌دیگه‌برگه‌هاتون‌رو نمیخواین!چون‌تیکه‌تیکه‌شدن! دانشجویان‌گفتن:استادبرگه‌هارو میچسبونیم. برگه‌هاروبه‌دانشجویان‌داد‌وگفت:شمااز یک‌برگه‌کاغذنتونستیدبگذریدوچقدر تلاش‌کردیدتاپیداشون‌کردید،پس‌چطور توقع‌داریدمادری‌که‌بچه‌اش‌رو‌با‌دستای خودش‌بزرگ‌کرد‌وفرستادجنگ؛الان منتظره‌همین‌چهارتااستخونش‌نباشه؟ بچه‌اش‌رومیخواد،حتی‌اگه‌خاکستر شده‌باشه. چند‌دقیقه‌همه‌جا‌سکوت‌حاکم‌شد! وهمه‌ازحرفی‌که‌زده‌بودن‌پشیمون‌شدن!! تنهاکسی‌که‌موافق‌بـود . . فرزند‌شھیدی‌بودڪه‌سالھامنتظربابـاش‌بودシ💔!
29.2M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 ✌️ ⭕️ کاری از گروه جهادی《هتنا》در محکومیت جنایات رژیم غاصب صهیونیستی