#شعر_کودکانه
🌷 #دهه_فجر 🌷
یه روز تو ماه بهمن
خنده نشست رو لب ها
چون که اومد به میهن
امام و رهبر ما
میون کوچه هامون
گلدون گل گذاشتیم
پر می زدیم ز شادی
درد و غمی نداشتیم
بیا با هم بخونیم؛
بازم مثل همیشه
شعار اون شهیدان؛
که رو دیوار نوشته
تا خون در رگ ماست؛
خمینی رهبر ماست
تا خون در رگ ماست؛
ایران میهن ماست
13.47M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
❓آقا چه خبره این همه پیامرسان؟؟ همه رو باید نصب کنم😡❓❓❓
❓مگه میشه مگه داریم؟
❗️از ایتا پیام بدی به بقیه پیامرسانها؟؟
🛎نه عزیزم ناراحت نشو این ویدئو رو ببین👆
🌸🍃🌸🍃
#حکایت
#رضای_خدا
✍یک روز حضرت موسی به خداوند متعال عرض کرد:
من دلم میخواهد یکی از اون بندگان خوبت را ببینم.
خطاب آمد:
🍂برو به صحرا، آنجا مردی هست که کشاورزی میکند او از خوبان درگاه ماست.
حضرت رفت و مردی را دید که درحال بیل زدن و کشاورزی است ،تعجب کرد که او چطور به درجه ای رسیده که خداوند میفرماید از خوبان ماست.
🍂از جبرئیل پرسید.
جبرئیل عرض کرد:
اکنون خداوند بلایی بر او نازل میکند ببین او چگونه پاسخ میدهد.
بلایی نازل شد که آن مرد در یک لحظه هر دو چشمش را از دست داد.
فورا نشست،
🍂بیلش را هم کنارش گذاشت و گفت: مولای من ؛تا تو مرا بینا می پسندیدی من داشتن چشم را دوست می داشتم،
حال که تو مرا کور می پسندی من کوری را بیش از بینایی دوست دارم.
🍂حضرت دید این مرد به مقام رضا رسیده.
رو کرد به آن مرد و فرمود:
ای مرد من پیغمبرم و مستجاب الدعوه.
میخواهی دعا کنم خداوند نورچشمهایت رابرگرداند؟
🍂گفت: خیر یا رسول الله.
حضرت فرمود: برای چه علت نمیخواهی؟؟!!
گفت:
آنچه مولای من برای من اختیار کرده بیشتر دوست دارم تا آنچه را که خودم برای خودم بخواهم.
📚 #حکایتیبسیارزیباوخواندنی
✍آورده اند که کفندزدی در بستر مرگ افتاده بود.
پسر خویش را فراخواند.
پسر به نزد پدر رفت گفت:
«ای پدر امرت چیست؟»
🔸پدر گفت:
«پسرم من تمام عمر به کفندزدی مشغول بودم و همواره نفرین خلقی به دنبالم بود. اکنون که در بستر مرگم و فرشته مرگ را نزدیک حس میکنم، بار این نفرین بیش از پیش بر دوشم سنگینی میکند.
🔹از تو میخواهم بعد از مرگم چنان کنی که خلایق مرا دعا کنند و از خدای یکتا مغفرت مرا خواهند.»
پسر گفت:
«ای پدر چنان کنم که میخواهی و از این پس مرد و زن را به دعایت مشغول سازم.»
🔸پدر همان دم جان به جان آفرین تسلیم کرد.
از فردا پسر شغل پدر پیشه کرد با این تفاوت که کفن از مردگان خلایق میدزدید و چوبی در شکم آن مردگان فرو مینمود و از آن پس خلایق میگفتند:
🔹«صد رحمت به کفن دزد اولی که فقط میدزدید و چنین بر مردگان ما روا نمیداشت.
🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂
❣داستان سه شخص که مورد آزمايش خدا قرار گرفتن
🌼🍃خداوند متعال خواست سه نفر از بنی اسرائيل را كه يكی ، بيماری پيسی ( برص ) داشت و ديگری كچَل بود و سومی نابينا ، مورد آزمايش ، قرار دهد.
🌼🍃پس فرشته ای را بسوی آنان فرستاد.
فرشته نزد فرد پيس آمد و گفت: محبوبترين چيز ، نزد تو چيست؟
گفت: رنگ زيبا و پوست زيبا ، چرا كه مردم از من ، نفرت دارند.
🌼🍃فرشته ، دستی بر او كشيد و بيماری اش برطرف شد و رنگ و پوستی زيبايی به او عطا گرديد.
🌼🍃سپس ، فرشته پرسيد: محبوبترين مال نزد تو چيست؟
گفت : شتر . پس به او شتری آبستن ، عنايت كرد و گفت: خداوند آنرا برايت مبارك می گرداند».
🌼🍃سپس ، فرشته نزد مرد كَچل آمد و گفت: محبوبترين چيز ، نزد تو چيست؟
گفت: موی زيبا تا اين حالتم بر طرف شود چرا كه مردم از من ، نفرت دارند.
🌼🍃فرشته ، دستی به سرش كشيد.
در نتيجه ، آن حالت ، بر طرف شد و مويی زيبا به او عطا گرديد.
🌼🍃آنگاه ، فرشته پرسيد: كدام مال نزد تو محبوبتر است؟
گفت: گاو . پس گاوی آبستن به او عطا كرد و گفت: خداوند آنرا برايت مبارك می گرداند.
🌼🍃سرانجام ، نزد فرد نابينا آمد و گفت: محبوبترين چيز نزد تو چيست؟
گفت: اينكه خداوند ، روشنايی چشمانم را به من بازگرداند و من ببينم.
فرشته، دستی بر چشمانش كشيد و خداوند ، بينای اش را به او باز گردانيد.
🌼🍃آنگاه ، فرشته پرسيد: محبوبترين مال نزد تو چيست؟
گفت: گوسفند. پس گوسفندی آبستن به او عطا كرد.
🌼🍃آنگاه آن شتر و گاو و گوسفند ، زاد و ولد كردند طوريكه نفر اول ، صاحب يك دره پر از شتر ، و دومی ، يك دره پر از گاو ، و سومی ، يك دره پر از گوسفند ، شد.
🌼🍃سپس ، فرشته به شكل همان مرد پيس ، نزد او رفت و گفت: مردی مسكين و مسافرم.
تمام ريسمانها قطع شده است و هيچ اميدی ندارم.
امروز ، بعد از خدا ، فقط با كمك تو میتوانم به مقصد برسم.
بخاطر همان خدايی كه به تو رنگ و پوست زيبا و مال ، عنايت كرده است به من شتری بده تا بوسيلی آن به مقصد برسم.
❣آن مرد ، گفت: من تعهدات (خرج) زيادی دارم.
🌼🍃فرشته گفت: گويا تو را می شناسم.
آيا تو همان فرد پيس و فقير نيستی كه مردم از تو متنفر بودند پس خداوند همه چيز به تو عنايت كرد؟
گفت: اين اموال را از نياكانم به ارث برده ام.
فرشته گفت: اگر دروغ ميگويی ، خداوند تو را به همان حال اول بر گرداند.
🌼🍃آنگاه ، فرشته به شكل همان فرد كَچل ، نزد او رفت و سخنانی را كه به فرد اول گفته بود، به او نيز گفت. او هم مانند همان شخص اول ، به او جواب داد.
فرشته گفت: اگر دروغ ميگويی ، خداوند تو را به حال اول بر گرداند.
🌼🍃سر انجام ، فرشته به شكل همان مرد نابينا نزد او رفت و گفت: مردی مسكين و مسافرم و تمام ريسمانها قطع شده است (هيچ اميدی ندارم). امروز بعد از خدا ، فقط با كمك تو میتوانم به مقصد برسم.
بخاطر همان خدايی كه چشمانت را به تو برگرداند ، گوسفندی به من بده تا با آن به مقصد برسم.
🌼🍃 آن مرد گفت: من نابينا بودم. خداوند ، بينايی ام را به من باز گردانيد و فقير بودم. خداوند مرا غنی ساخت. هر چقدر میخواهی ، بردار. سوگند به خدا كه امروز ، هر چه بخاطر رضای خدا برداری ، از تو دريغ نخواهم كرد.
🌼🍃فرشته گفت: مالت را نگهدار .
شما مورد آزمايش ، قرار گرفتيد. خداوند از تو خشنود و از دوستانت ، ناراضی شد.
🌼🍃هر دم احتمال دارد خداوند تو را بیازماید سعی کن در برابر آزمایشات الهی سربلند بیرون آیی آن وقت رضایت خداوند را بدست خواهی آورد .
🌸🍃🌸🍃
✍بعد از آن که عبدالله خان ازبک، خراسان را مورد تاخت و تاز قرارداد، روزی در سیستان گذرش بر قبر رستم افتاد. از روی شماتت این بیت را خواند:
سر از خاک بردار و ایران ببین
به کام دلیران توران ببین
✍عبدالله خان ادامه داد:
نمی دانم اگر رستم قادر به صحبت بود چه می گفت.
یکی از وزرای او که ایرانی بود گفت: اگر خشم نگیری بگویم.
گفت: بگو!
وزیر گفت: اگر رستم قادر به صحبت بود می گفت:
چو بیشه تهی ماند از نره شیر
شغالان درآیند آنجا دلیر!