eitaa logo
هنر کدبانو👩🏻‍🍳🥰
1.3هزار دنبال‌کننده
1.7هزار عکس
5.6هزار ویدیو
8 فایل
سلام👋 اینجا کانال هنر کدبانوعه😌 اینجا روزانه کلی چیز جدید یاد می گیریم👇 از ترفند آشپزی🍽 خانه داری گرفته🏠 تا مطالب انگیزشی 😍 رو به اشتراک میذاریم تا بتونیم فضای خونه رو برای خانوادمون گرم تر کنیم🌱😍 مطلب قشنگ داشتید،من اینجام👇 @sharifimahsol
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
᭄🏡 🔥 دیگه کف خونت سرد نشه |عضوشوید 👇 https://eitaa.com/honarekadbanou/20 ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ °•🍃🌸🍃•°
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ایده خوشگل کردن هندوانه 🍉 |عضوشوید 👇 https://eitaa.com/honarekadbanou/20 ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ °•🍃🌸🍃•°
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کاچی همه جوره خوبه مخصوصا سنتی🍛😋 مواد لازم : کره حیوانی ۲۰۰گرم آرد سفید ۴ قاشق غذاخوری گلاب ۲ قاشق غذاخوری آب جوش به مقدار لازم مغز گردو ۲ قاشق غذاخوری زعفران ۲ ق غذاخوری شکر ۶ قاشق غذاخوری |عضوشوید 👇 https://eitaa.com/honarekadbanou/20 ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ °•🍃🌸🍃•°
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❌ این سن خودمم نمیدونستم ❌ میدونی فرق این دوتا فلفل 🫑چیه ؟ ✅فلفل دلمه ای هایی که چهارتا برجستگی داره برای سالاد وخام خوری استفاده میشن،مناسب پخت وپز نیست چونکه تلخ میشه 🤌 ✅و فلفل دلمه ای که سه تا برجستگی داره ،تند وتیزه 😋مناسب پخت وپزِ و غذارو خوشمزه تر |عضوشوید 👇 https://eitaa.com/honarekadbanou/20 ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ °•🍃🌸🍃•°
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آموزش بستن روسری زیر چادر✅ |عضوشوید 👇 https://eitaa.com/honarekadbanou/20 ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ °•🍃🌸🍃•°
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
این ترفند حسابی به کارتون میاد ذخیره اش کنید✅💯 |عضوشوید 👇 https://eitaa.com/honarekadbanou/20 ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ °•🍃🌸🍃•°
هنر کدبانو👩🏻‍🍳🥰
🌹مهرناز🌹۹۴ عمو رفت بیرون و یکم بعد بابا اومد تو ملافه رو کشیدم رو سرم بابا اومد بالای سرم و گفت من
🌹مهرناز🌹۹۵ خونه آقاجون همون خونه قدیمی بود که آنا صبح تا شب اونجا میشست و میسابید اما سرد و بی روح شده بود دیگه از گلدونای کنار پنجره و حوض پر از آب خبری نبود دیگه خونه روح نداشت چمدونهامو بابا آورد تو خونه و رفت کمی خرید کرد موقع رفتن بهم گفت هر موقع اعصابت آروم شد خبرم کن بیام دنبالت نگاهی سردی بهش کردم و گفتم من دیگه دلم نمیخواد برگردم به اون جهنم بابا سری به تاسف تکون داد و گفت صبح میام دنبالت تا برسونمت مدرسه سرویس و هماهنگ کردم بیارتت اینجا از آقاجون هم خداحافظی کرد و رفت آقاجون خریدهای بابا رو برداشت و برد آشپزخونه بلند شدم که کمکش کنم اما سرم گیج رفت و خوردم زمین آقاجون بلندم کرد و گفت برو تو اتاق دراز بکش باباجون من خودم از پس کارا برمیام زیر لب هم نفرین میکرد کسسی رو که زندگی منو تباه کرد رفتم دراز کشیدم اما فکر و خیال ولم نمیکرد دائم قیافه مژگان و پروانه جلو چشمم بود که الان از خوشحالی تو آسمونا هستن شب شده بود آقاجون در و باز کرد و گفت مهرناز بابا بیا شام بخوریم خیلی گرسنه ام بود بلند شدم و با کمک دیوار خودمو به در رسوندم آقاجون که حالمو دید اومد کمکم و گفت چیکار کردی با خودت بابا لبخندی زدم و گفتم من نکردم اطرافیانم باهام کردن الان سر باز کرده فقط نشستم کنار سفره آقاجون زرشک پلو پخته بود عجب عطری داشت تو بشقابهای ملامین آبی رنگش برام غذا کشید گفتم آقاجون اینا رو از کجا یاد گرفتی با خجالت خندید و گفت تنهایی آدمو مجبور میکنه خیلی چیزا یاد بگیره اولین قاشق و که گذاشتم دهنم یاد مژگان افتادم و مدل غذا کشیدنش برا خودم بابام هیچ کدومو نمیدید اندازه یه بچه ۵ ساله برام غذا میکشید سهم من از مرغ تو خونه بابام بال مرغ بود با بغض غذا رو قورت دادم انگار تازه چشم وا کرده بودم و دردهایی که کشیده بودم الان برام داشت خود واقعیشو نشون میداد به زحمت چند قاشق خوردم و بقیه رو نتونسم بخورم آقاجون خیلی اصرار کرد اما میلی به غذا نداشتم خواستم کمک کنم که آقا جون گفت پاشو برو بابا بخواب فردا میری مدرسه دیرت میشه من از پس کارام برمیام چرا آقاجون بعد آنا زن نگرفت؟ چرا فقط بابای من بود که سر دوماه رفت زن گرففت ارسال فقط با لینک |عضوشوید 👇 https://eitaa.com/honarekadbanou/20 ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ °•🍃🌸🍃•°
🌹مهرناز🌹۹۶ صبح اصلا حوصله مدرسه نداشتم اما مجبور. بودم حاضر شدم و رفتم دم در خبری از بابا نبود یه ربع وایسادم تا اومد منو رسوند مدرسه و گفت پریناز خیلی دلش برام تنگ شده بعد مدرسه برم خونه اما من قبول نکردم و گفتم پریناز و بیار خونه آقاجون بعد مدرسه هم سوار سرویس شدم و برگشتم خونه آقاجون خونه آقاجون راحتتر بودم و کمک آقاجون بودم گاهی باهام درد و دل میکرد که چطوری با آنا ازدواج کرده در مورد بچه هاش میگفت چند روز گذشت و بابا پریناز و آورد پیشم شدیدا بیحال بود محکم بغلم کرد و گریه کرد که چرا تنهاش گذاشتم با آقاجون کلی براش حرف زدیم و قول دادیم که دو سه روز یه بار بیاد همو ببینیم روزهام میگذشت و تابستون شد مدرسه ها تعطیل شد دلم میخواست میتونستم مثل بقیه دخترا برم با دوستام بیرون اما ددوستی نداشتم و اجازه اشو هم نداشتم گاهی عمه ها می اومدن سر میزدن بهمون آقاجون هر روز ضعیف تر میشد تا اینکه سرفه هاش شدت گرفت شب تا صبح تو پذیرایی قدم میزد و سرفه میکرد دیگه خبری از غذاهای خوشمزه اش نبود خودم کم کم یاد گرفتم و دست بکار شدم براش سوپ و آش میپختم عمو می اومد گاهی دکتر میبردش اما فایده ای نداشت آقا جون یه روز همه بچه هاش و جمع کرد دورش و گفت تنها بیان بدون شوهر و زن همه اومدن بابا هم اومده بود گفت میخواد وصیت کنه عمه هام گریه کردن و گفتن این حرفها شگون نداره آقاجون کاغذی درآورد و داد دست عمو و گفت به اندازه ای که قانون اجازه میداد وصیت کردم شماها بچه هاتون سر خونه و زندگیشون هستن تنها کسی که دست من براش از گور بیرونه مهرناز هست عمه ها و عموها انگار بهشون برخورد و پچ پچ هاشون شروع شد ارسال فقط با لینک |عضوشوید 👇 https://eitaa.com/honarekadbanou/20 ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ °•🍃🌸🍃•°
🌹مهرناز🌹۹۷ آقاجون برگه ای که تو دستش بود و درآورد و داد دست عمو و گفت من از اول هم با اینکه محمود با مژگان ازدواج کنه مخالف بودم اخرش هم نتیجه اشو دیدین اشاره کرد به من و گفت این طفل معصوم دوباره آواره شد بعد مرگم این خونه میرسه به مهرناز بقیه هم میتونید مابقی هر چی هست و تقسیم کنید بابا گفت آقاجون من بلدم چطور از بچه خودم مراقبت کنم آقاجون نگاهی بهش کرد و گفت اره میدونم منم برای روز مبادا اینکار و کردم عمه ها که حسابی شاکی بودن به زور جلوی خودشونو گرفتن و عمه بزرگم آروم زیر لب گفت اینم زرنگه بلده چیکار کنه مثل ننه اش هفت خطه خیلی قلبم شکست گفتم آقاجون من چیزی نمیخوام منم خدایی دارم تا الان اینجور سر کردم بعد اینم میتونم سر کنم آقاجون سری به تاسف تکون داد و گفت من اینجا رو زدم به اسم مهرناز فقط باید بره امضا کنه تو وصیت نامه هم قید کردم عمو نگاهی به من کرد و گفت عموجون خواهشا رو حرف آقاجون نه نیار راست میگه ماها هممون سر زندگی خودمونیم مادر بالا سر بچه هامونه از مال دنیا هم هیچکدوم کم نداریم یکم نشستن و بعد همه یکی یکی رفتن فقط عموی بزرگم موند شدیدا حس سر بار بودن داشتم گفتم عمو اگه من جایی داشتم میرفتم مزاحم آقاجون نمیشدم اما نه مادرم بفکر منه نه پدرم مجبورم بمونم من به احترام آقاجون نه نمیارم اما خیالتون راحت بعدا اینجا رو هر کاری دوست داشتید بکنید من دست به خونه نمیزنم قلبم میخواست بترکه نگاههای عمه هام و عموهام انگار هر کدوم سیلی محکمی بود که یکی یکی تو گوشم زدن تصمیم گرفتم مادرمو پیدا کنم و برم پیش اون آقاجون دو هفته افتاد تو جا و بعد دوهفته هر روز ضعیفتر شد چیزی نمیتونست بخوره هر روز کار من شده بود کنارش نشستن و دست و پاهاشو ماساژ دادن ترس اینکه آقاجون بره و من مجبور بشم برگردم تو اون خونه دیوونم میکرد اون شب نفسهای آقاجون خیلی سنگین شده بود عمو هم پیشمون بود دستاش و گرفتم تو دستم سرد بود پاهاش ورم کرده بود دائم نگاهش رو به سقف بود و چیزهایی زیر لب میگفت عمو زنگ زد به عموها و عمه هام که حال آقاجون بده بیایید اصرار میکرد که پاشم برم کنار و اونجا نمونم اما آقاجون دستم و فشار داد و نگاه بی رمقش و دوخت بهم گفتم عمو نمیخواد برم نشستم کنارش عمو قرآن برداشت و اومد کنار آقاجون و سوره یاسین خوند بابا و عمه ثریا اومدن نگاههای آقاجون گرداگرد خونه میچرخید و زیر لب حرفهای نامفهومی میزد گاهی لبخند میزد و گاهی اشک تو چشاش جمع میشد ارسال فقط با لینک |عضوشوید 👇 https://eitaa.com/honarekadbanou/20 ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ °•🍃🌸🍃•°
🌹مهرناز🌹۹۸ نزدیک اذان صبح بود که همه عموها و عمه هام دور آقاجون جمع شدن موقع اذان آقاجون اشاره کرد که همه برید نماز بخونید همگی رفتن تنها من بودم که از رو مبل داشتم نگاهش میکردم آقاجون زیر لب چیزی گفت و بعد حالت نیم خیز شد و دستش و گذاشت رو سینه اش و با حالت احترام سلام داد و دراز کشید بالش زیر سرشو مرتب کرد و دستاشو آورد کنارش مرتب دراز کرد و نفسهاش عمیق تر شد بلند شدم و رفتم کنارش دستش و تو دستم گرفتم آقاجون نگاهی بهم کرد و دوباره چشمهاشو بست و پاهاش شروع کرد به لرزیدن آروم آقاجون جون داد و تموم شد نتونستم جلوی خودمو بگیرم و بلند داد زدم آقاجون عمو که سر نماز مشغول دعا کردن بود زود برگشت سمتمونو و متوجه شد که آقاجون مرده با چشای اشکبار اومد منو بلند کرد اشکهام بشدت میبارید و اجازه نمیداد جایی رو ببینم صدای گریه و شیون عمه هام بلند شد عموهام یکی یکی زنگ میزدن به این و اون یکم که آروم شدم نگاهی به بدن بی جان آقاجون کردم چادر نماز آنا رو کشیده بودن روش رفتم کنارش نشستم و گفتم چرا الان رفتی آقاجون میزاشتی من رو پای خودم می ایستادم بعد میرفتی عمه ثریا اومد بلندم کرد و پاشو فداتشم پاشو لباست و عوض کن رخت عزا تنت کن رفتم تو اتاق و لباسهامو عوض کردم کم کم همه جمع شدن بوی حلوا بلند شد غم عالم رو دلم سنگینی میکرد از فکر اینکه قراده دوباره برگردم خونه بابا میخواستم دق کنم زنگ زدن یکی اومد گواهی فوت صادر کرد بعد هم اومدن و آقاجون و با صدای بلند لاالله الا الله بردن جای خالی آقاجون یه آجر گذاشتن خیره به جای خالی آقاجون بودم کاش میزاشتن من اینجا بمونم تک و تنها عمه هام دل خوشی ازم نداشتن عمو مجید و عمه ثریا فقط هوامو داشتن ادامه دارد... ارسال فقط با لینک |عضوشوید 👇 https://eitaa.com/honarekadbanou/20 ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ °•🍃🌸🍃•°
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سلام_امام_زمانم♥ آقا سلام از شما سپاسگزارم که هر صبح رخصت می‌دهید سلامتان کنم، یادتان کنم... من با این سلام ها تازه می‌شوم جان می‌گیرم و یادم می‌آید جان پناه دارم راه بلد دارم... دلم هر صبح به مستحبی خوش است که جوابش واجب 🌸🍃 السلام علیک یا ابا صالح المهدی 🍃🌸 یا ابا صالح المهدی ادرکنی آقا جان 🌸 اللهم عجل لولیک الفرج 🤲 |عضوشوید 👇 https://eitaa.com/honarekadbanou/20 ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ °•🍃🌸🍃•°
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بخوان فرج را دعا اثر دارد🍃🌷 دعا کبوترعشق استُ بال پر دارد🍃🌷 ✨الـٰلّهُمَ؏َجــِّلِ‌لوَلــیِّڪَ‌اَلْفــَرَجْ‌✨ 🌸اللهم لیَّن قَلبی لِولیِ اَمرِک |عضوشوید 👇 https://eitaa.com/honarekadbanou/20 ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ °•🍃🌸🍃•°
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
درست وقتی که فکر می‌کنی همه درها بسته است، خدا راهی را برایت باز می‌کند... |عضوشوید 👇 https://eitaa.com/honarekadbanou/20 ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ °•🍃🌸🍃•°
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فقط خداست که می‌داند بهترین در زندگی ما چیست... آن بهترین را برایتان آرزومندم 🤲 |عضوشوید 👇 https://eitaa.com/honarekadbanou/20 ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ °•🍃🌸🍃•°
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شادباشید ولطفا بخندید😄😂 |عضوشوید 👇 https://eitaa.com/honarekadbanou/20 ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ °•🍃🌸🍃•°
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
این داستان: پول پدر🤣🤣🤣|عضوشوید 👇 https://eitaa.com/honarekadbanou/20 ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ °•🍃🌸🍃•°
سلاااام جمعه اتون بخیر و خوشی ان شاالله
اومدم با یه خبری😍😍😍
از امروز تا شب یلدا روزی دوتا دیزاین و چیدمان یلدا تو کانال براتون میزاریم🥰🥰
به شرطی که با لینک ارسال کنید برای گروها و دوستاتون
خسیس نباشید بزارید همه مثل شما کدبانو بشن🥰🥰🥰😜
29.04M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
خفن ترین ایده ی یلدایی😍😍 |عضوشوید 👇 https://eitaa.com/honarekadbanou/20 ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ °•🍃🌸🍃•°
🔸حرز موثر وبسیار مفید امام جواد(ع)🔸 🔹برخی ازخواص (ع)👇👇👇 🔸رفع گرفتاری 🔸دفع چشم زخم 🔸برطرف شدن بلاهاوگرفتاری 🔸دفع شر دشمن اذیت آزار اجنه 🔸دفع سحر طلسم امام جواد(ع)میفرمایند:خودرا‌به‌این دعاحرز‌کن که‌اگرهمه‌مردم زمین‌علیه‌تو‌قیام‌کنند‌از‌همه آنها آیدی جهت سفارش حرز 🔻🔻 @sharifimahsol آدرس کانال 🔻🔻 https://eitaa.com/joinchat/668664814C663c2148fe
21.25M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
تزیین خوشگل کدوی یلدا😍😍 |عضوشوید 👇 https://eitaa.com/honarekadbanou/20 ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ °•🍃🌸🍃•°
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بخوان فرج را دعا اثر دارد🍃🌷 دعا کبوترعشق استُ بال پر دارد🍃🌷 ✨الـٰلّهُمَ؏َجــِّلِ‌لوَلــیِّڪَ‌اَلْفــَرَجْ‌✨ 🌸اللهم لیَّن قَلبی لِولیِ اَمرِک |عضوشوید 👇 https://eitaa.com/honarekadbanou/20 ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ °•🍃🌸🍃•°
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💯در اهمیت همین کلیپ کافی است😍  ‍ ‍ |عضوشوید 👇 https://eitaa.com/honarekadbanou/20 ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ °•🍃🌸🍃•°
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔰 ⭕️ اهمیت تفاوت قائل شدن خانم به پوشش خود در محیط عمومی خانه و اتاق خواب... محسن پوراحمدخمینی روان‌شناس و مشاور خانواده 🌸🍃 💓 |عضوشوید 👇 https://eitaa.com/honarekadbanou/20 ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ °•🍃🌸🍃•°
⭕️ "کوری عاطفـی چیسـت؟" کوری عاطفی یعنی اینکه؛ زن و مرد در زندگی حرفی برای گفتن ندارند و هرکدام از آنها در عین اینکه در خانه هستند اما هرکدام در اتاق خودشان و یا مشغول کار خودشان هستند.... اما به محض رسیدن به دوست و قوم خویش زبان باز می‌کنند و کلی حرف نگفته دارند؛ حتی در باره‌ی همسرشان....! + اگر به این مرحله رسیدید؛ دچار کوری عاطفی شدید و خیلی زود باید به فکر چاره باشید. |عضوشوید 👇 https://eitaa.com/honarekadbanou/20 ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ °•🍃🌸🍃•°