😍👌🏻 از این به بعد سالاد کاهو تو این شکلی تزیین کن فقط احتیاج داری به: کاهو کلم سفید و بنفش هویج خیار و گوجه ذرت برای ریز کردن کلم بهتره از خوردکن استفاده کنی #هنرکدبانو|عضوشوید 👇 https://eitaa.com/honarekadbanou/20 ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ °•🍃🌸🍃•°

قسمت ضخیم لباس رو با دکمه بدوز 😊  😊 #هنرکدبانو|عضوشوید 👇 https://eitaa.com/honarekadbanou/20 ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ °•🍃🌸🍃•°

ضد برفک کردن یخچال فریزر 😁 🌈☔️ ✾❀🍇 #هنرکدبانو|عضوشوید 👇 https://eitaa.com/honarekadbanou/20 ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ °•🍃🌸🍃•°

طریقه ی صحیح نخ رو توی سوزن کردن اینه ن ب چشمات آسیب میرسه ن معطل میشی سه سوته انجام میشه #هنرکدبانو|عضوشوید 👇 https://eitaa.com/honarekadbanou/20 ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ °•🍃🌸🍃•°

سیرترشی ... #لذت_آشپزی #هنرکدبانو|عضوشوید 👇 https://eitaa.com/honarekadbanou/20 ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ °•🍃🌸🍃•°

اشکنه .... #لذت_آشپزی #هنرکدبانو|عضوشوید 👇 https://eitaa.com/honarekadbanou/20 ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ °•🍃🌸🍃•°

ناگت مرغ با مامان رقیه .. #لذت_آشپزی #هنرکدبانو|عضوشوید 👇 https://eitaa.com/honarekadbanou/20 ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ °•🍃🌸🍃•°

خورش آلو اسفناج .... #لذت_آشپزی #هنرکدبانو|عضوشوید 👇 https://eitaa.com/honarekadbanou/20 ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ °•🍃🌸🍃•°

‎‌ ⭕️ اگه یه بچه بدغذا و بی اشتها و لاغر داری جات اینجاست. 😉 بهت کمک میکنم بدون داروی شیمیایی❌ و کاملا طبیعی و ارگانیک 🌱 هم خوشکل بشی🥰 هم بچه ای تپل و باهوش و قدبلند داشته باشی🥰 👇👇 محصولات امین🌱 https://eitaa.com/joinchat/3039887856C1114022bee ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ °•🍃🌸🍃•°

🌹مهرناز🌹۱۳۴ از یه زن تحصیلکرده و شاغل انتظار این برخورد و نداشتم با دهن وا نگاهش کردم و برگشتم سمت اتاقم بعد یه ربع صدای بسته شدن در اومد هر چی منتظر شدم که ببینم کی اومد صدایی نشنیدم حدس زدم مادرش رفت بلند شدم و رفتم تو آشپزخونه تا چیزی بخورم اما با دیدن وضعیت بهم ریخته خونه و آشپزخونه منصرف شدم و شروع کردم به تمیز کردن خونه مشخص بود خیلی وقته کسی تمیزکاری نکرده آشپزخونه اوضاعش بدتر بود سه ساعت فقط سابیدم و تمیز کردم وقتی تموم شد خیلی گشنه ام بود رفتم سمت یخچال درشو باز کردم بوی شدیدا بدی خورد تو صورتم هیچی هم جز چند تا گوجه کپک زده و دوتا تخم مرغ تو یخچال نبود برداشتم تخم مرغها رو نیم رو کردم و با یه لواش که از تو فریزر پیدا کردم اونو خوردم چای هم تو خونه نبود دلم شدیدا چایی میخواست لباس پوشیدم و رفتم سوپری از پس انداز خودم یکم خرید کردم و چای و قند خریدم و برگشتم خونه یه چای دم کردم و خوردم که صدای چرخیدن کلید تو در اومد آروم از تو آشپزخونه خم شدم دیدم پوریاس خوشحال رفتم سمتش ولی از دیدن دوتا دختر و یه پسر کنارش جا خوردم سلام خشکی بهم داد و رو به دخترا گفت برید تو اتاق لباستونو عوض کنید و با پسره هم رفتن سمت مبلها و نشستن صداش کردم و گفتم چخبره اینا کین بی تفاوت بهم نگاهی سمت آشپزخونه کرد و گفت دوستامن دخترا با یه لباسهای ناجوری اومدن نشستن کنارشون تحمل دیدن اون حد از پررویی رو نداشتم رفتم تو پذیرایی و با توپ پر گفتم پوریا تو زن داری دیگه این مسخره بازیهاتو تمومش کن یکی از دخترا برگشت سمتش و گفت این کیه پوریا خندید و با حالت تمسخر گفت کلفت ننه ام خیلی عصبی شدم و با حرص یقه پوریا رو چسبیدم و گفتم حرف دهنت و بفهم پوریا مثلا میخواست پیش دوستاش آبرو داری کنه خندید و گفت بعدا حرف میزنیم برو تو اتاقت اصلا هم اهمیت بهم نداد باحالت قهر رفتم تو اتاق و در و بستم صدای موزیک و خنده اشون رو اعصابم بود زنگ زدن برای ناهار هم پیتزا آوردن و خوردن و بعد ناهار دخترا و پسره رفتن دلم میخواست پوریا رو خفه کنم خودمو آماده کرده بودم که باهاش دعوا کنم که وارد اتاق شد با صورت قرمز و عصبی تا خواستم چیزی بگم با پا کوبید رو دهنم حس کردم دهنم پر خون شد بدون اینکه اجازه بده حرفی بزنم یا عکس العملی نشون بدم فقط میزد درد این کتکها از کتکهایی که از بابا خورده بودم بدتر بود با صدای خواهرش دست از زدن برداشت و رفت بیردن اتاق شکمم بشدت درد میکرد کمرم خیلی بد درد میکرد مخصوصا ضربه هاشو به شکم و پشتم میزد محکم همونجا بیحال افتادم دلم میخواست خودمو بکشم و از دست همه خلاص بشم دیگه متوجه چیزی نشدم و بیهوش شدم ارسال فقط با لینک #هنرکدبانو|عضوشوید 👇 https://eitaa.com/honarekadbanou/20 ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ °•🍃🌸🍃•°

🌹مهرناز🌹۱۳۵ با صدای مادرشوهرم آروم چشم باز کردم داشت میگفت بلایی سرش بیاد جواب کس و کارش و چی باید بدیم پوریا گفت کس و کار نداره که خواهرش گفت اون موقع پیدا میکنه خیالت راحت و خندید خواهرش که متوجه به هوش اومدنم شد گفت به هوش اومد گفتم سگ جونه و بلند شد و رفت پوریا بی تفاوت سیگاری که رو لبش بود و برداشت و گفت چقد نازک نارنجی هستی با دوتا لگد از هوش رفتی مادرشوهرمم بی تفاوت بلند شد و رفت دلم میخواست خفه اش کنم نشست کنار تخت و نگاهی به دست و پام کرد و گفت من و سگ نکن هزار بار گفتم بعد انگار چیزی ییادش اومده باشه گفت اون چای و خرت و پرت و تو خریدی؟ سرمو چرخوندم سمت پنجره و جواب ندادم محکم از فکم گرفت و گفت ببار اخرت باشه سوال منو بی جواب میزارری آروم با اشاره سر گفتم اره. تا فکم و ول کنه برعکس محکم تر فشار داد و گفت غلط کردی بی اجازه من بیرون رفتی با اخرت باشه یه آدم چقد میتونست وقیح باشه از درد بدنم نمیتونستم تکون بخورم پوریا رفت شامش و خورد و اومد دراز کشید انگار من ادم نبودم و نیاز به غذا نداشتم هر چند اصلا بوی غذایی هم تو اون خونه نمی اومد همونطور خوابش برد اما من تا صبح نخوابیدم و به بخت بدم لعنت فرستادم و گریه کردم پوریا تا ظهر خوابید با خودم گفتم این چطور شرکتیه که این نمیره و چیزی نمیگن به زور بلند شدم و رفتم دستشویی دیروز خودم شسته بودم و تمیز کرده بودم و هیچ کس به روی خودشم نیاورد که من خونه رو مرتب کردم بازم مادرشوهرم خونه نبود و من و پوریا بودیم ادامه دارد... ارسال فقط با لینک #هنرکدبانو|عضوشوید 👇 https://eitaa.com/honarekadbanou/20 ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ °•🍃🌸🍃•°

🌹مهرناز🌹۱۳۶ تو سالن رو مبل کهنه و کثیفشون نشستم دلم نمیخواست برم پیش پوریا بوی خیلی بدی خونه رو برداشته بود و بعد نیم ساعت پوریا با یه حالت خیلی داغون از اتاق بیرون اومد از دیدنش تو اون وضعیت ترسیدم اومد کنارم نشست و شروع کرد مثل ایام دوستیمون زبون ریختن حس خوبی نداشتم و پسش زدم و بلند شدم رفتم تو اتاق دراز کشیدم دوباره اومد تو اتاق و دیگه توجهی به رفتارم نکرد اون روز با اون درد و وضعیت داغون بدنم زفاف ما انجام شد و بیشتر از قبل ازش متنفر شدم چند روز حالم بد بود و رو تخت موندم مادر پوریا با صدای بلند همش تیکه بارم میکرد و میگفت خودشو مسخره کرده یکسر رو تخت ولو هست پوریا عصبی داد زد سر پادرش و چند تا فحش بهش داد این رفتارهاش بیشتر منو نگران میکرد مجبور بودم خودمو سرپا نگهدارم تو اون مدت تنها غذایی که خوردم چند قاشق برنج و بال مرغ بود بقیه هم نون پنیر بود و تخم مرغ کلا هیچ چیزی تو اون خونه شبیه به یه خانواده نرمال نبود خواهر پوریا یا بیرون از خونه بود یا یکسر پای تلفن بود و صدای چندش قهقه اش خونه رو برمیداشت پوریا هم صبح تا ظهر خواب بود ظهر بیدار میشد و میرفت گردش و تفریح و اخر شب می اومد لباسهام نامناسب و داغون بودن باید یه فکری میکردم دوباره طاقت نیاوردم و خونه رو مرتب میکردم هوس دمپختک کردم و هیچ جا برنج پیدا نکردم دوباره شال و کلاه کردم و رفتم سوپری برنج خریدم و یکم خرت و پرت دیگه پولام داشتن ته میکشیدن موقع برگشت پوریا رو دیدم انگار روح از بدنم خارج شد از ترس خودمو خیس کردم چشمهای به خون نشسته اش ترسم و بیشتر میکرد خودشو رسوند بهم و محکم مچ دستمو گرفت و گفت تو اینجا چه غلطی میکنی آروم گفتم تو رو خدا ول کن دستمو زشته همه دارن نگاه میکنن وسایل و نشون دادم و گفتم اومدم خرید میخواستم ناهار بپزم با حرص گفت اره منم خرم هر چی تو بگی باور میکنم ادامه دارد...

🌹مهرناز🌹۱۳۷ منو کشیید و برد خونه و چند تا کشیده محکم زد تو گوشم تا یادم نره بی اجازه حق ندارم جایی برم با هر بار کتک خوردن ازش نفرتم بیشتر میشد وسایل و پرت کردم تو آشپزخونه و رفتم تو اتاق در و محکم بستم روزها همینطور میگذشتن و من هر روز لاغر تر و ضعیف تر و رنجور تر میشدم تحمل خودمم نداشتم چه برسه به کنایه های مادرشوهر و خواهرشوهر تو یک ماه فقط نون و پنیر و تخم مرغ میتونستم بخورم اونم گاهی خبری از خرید و لباس و گردش نبود پوریاخودش تنهایی میرفت و می اومد مادر و خواهرش هم شب می اومدن هیچ وقت ندیدم سفره ایی پهن بشه اگه غذایی هم میپختن فقط به اندازه خودشون بود من انگار وجود نداشتم نمیدونستم چیکار کنم نه پولی داشتم نه کسی که سراغی ازم بگیره کم کم فهمیدم پوریا و مادرش شدیدا پول دوست هستن و پوریا رو حرف مادرش نمیتونه حرف بزنه به فکرم رسید مادرشو قانع کنم بزاره برم سرکار اینطوری میتونستم یه پولی جور کنم و از اون خونه لعنتی بزنم بیرون یه روز که از سرکار اومد رفتم تو آشپزخونه پیش مادرشوهرم از دیدن من جا خورد و گفت چی شده از سلولت اومدی بیرون خداروشکر که دستی به سر و روی خونه نمیکشی ففط بلدی بخوری. و بخوابی با اینکه دلم میخواست بخاطر هر کلمه مزخرفی که داره بارم میکنه یکی بزنم تو دهنش اما حرصم و خوردم و با لبخند گفتم بله حق باشماس منم باید مثل شما کمک خرج خونه باشم انگار باب میلش حرف زده بودم برگشت سمتم و گفت چه عجب یه حرف درست و حسابی زدی لبخندی زدم و ادامه دادم بجای بیکار موندن تو خونه و خوابیدن میتونم برم تو یکیی از سالنها کار کنم درآمدش هم بد نیست مشتاقتر اومد سمتم و گفت زن که بیکار باشه هزار تا فکر و خیال میکنه گفتم فقط پوریا راضی نمیشه اگه شما بتونید راضیش کنید من آماده ام اومد نزدیکتر و گفت فکر نکن میزارم پول بگیری بزاری تو جیبت و هار بشی برام حقوقت و من میگیرم اگه دختر خوبی بودی بهت ماهانه میدم جا خوردم اما از هیچی بهتر بود میتونستم از اون خونه مسموم چند ساعتی جدا بشم گفت خودم یه جا رو میگردم پیدا میکنم خبرت میکنم ادامه دارد... #نوستالژی #قدیمی #دهه_۶۰ ارسال فقط با لینک #هنرکدبانو|عضوشوید 👇 https://eitaa.com/honarekadbanou/20 ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ °•🍃🌸🍃•°

بخوان #دعای فرج را دعا اثر دارد🍃🌷 دعا کبوترعشق استُ بال پر دارد🍃🌷 ✨الـٰلّهُمَ؏َجــِّلِ‌لوَلــیِّڪَ‌اَلْفــَرَجْ‌✨ 🌸اللهم لیَّن قَلبی لِولیِ اَمرِک #هنرکدبانو|عضوشوید 👇 https://eitaa.com/honarekadbanou/20 ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ °•🍃🌸🍃•°

✅شیخ رجبعلی خیاط (ره) خطاب به شخص گرفتار: چرا به سوره یس بی توجهید ؟ چرا به یس کم توجهید؟ من همه مشکلات را با سوره یس برطرف می کنم. چرا هر روز سوره یس نمی خوانی؟ #هنرکدبانو|عضوشوید 👇 https://eitaa.com/honarekadbanou/20 ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ °•🍃🌸🍃•°

قشنگ‌ترین مثال از اعتماد به پروردگار بود که تو کل زندگیم شنیدم، حلالت... #هنرکدبانو|عضوشوید 👇 https://eitaa.com/honarekadbanou/20 ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ °•🍃🌸🍃•°

🔰 #کفویت بین دختر و پسر مهمتره یا خانواده ها؟ ✍ الان انقدر که همسانی دختر و پسر مهم است #همسانی خانواده‌ها انقدر واجب و جزو اولویت‌های یک نیست. 🔸️ چرا قدیم اینطوری بود؟ چون قدیم همه چیز تحت سیطره #خانواده بود. ❤️‍🔥 عشق‌ها بعد از ۶ ماه تا ۳ سال تمام می‌شود و این بحث‌ها و فاصله‌ها می‌ماند. این #اختلاف_طبقاتی در بعضی از موضوعات باعث می‌شود که نمودهای شخصیتی اتفاق بیفتد. یعنی من نتوانم شخصیت خودم را اون طوری که هست ارائه بدهم. 🎙#دکتر_سعید_عزیزی #هنرکدبانو|عضوشوید 👇 https://eitaa.com/honarekadbanou/20 ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ °•🍃🌸🍃•°

هر چیزی که متقابل باشه تا ابد ادامه داره ... ❤️درک، ادب، احترام، توجه، عشق، محبت ... #هنرکدبانو|عضوشوید 👇 https://eitaa.com/honarekadbanou/20 ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ °•🍃🌸🍃•°

با این کار هر بار یه زیارت امام حسین تو کارنامه ی شما ثبت میشه ثواب انتشار و شراکت باشما #هنرکدبانو|عضوشوید 👇 https://eitaa.com/honarekadbanou/20 ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ °•🍃🌸🍃•°

بنظرم یه مادر باید اونقدر توانمند باشه از لحاظ رسانه ای که به بچه هاش کمک و راهنمایی کنه تو رشد نرم افزاری همراهیشون کنه نه اینکه بچه ها جلوتر از مادر و پدر باشن و مادر و پدر سر از نرم افزارها در نیارن و بچه هر اشتباهی کنه هوش مصنوعی چیزیه که الان بیشتر کارهارو می‌تونه انجام بده تحقیق میخوای برای بچه ها در بیاری،هرررر سوالی داری،هر چیزی با هوش مصنوعی خیلی آسون تر از گوگل میشه انجام داد،خیلی سخت نیس یادگیریش ،اما خیییییلی وسیعه رهبرمون اینقدر به روز هست که یکسال بیشتر هست که توصیه کردن مارو به هوش مصنوعی توصیه میکنم یاد بگیرید

🎥 بازم دانش‌آموزا بهونه بیارن که یادشون میره قرن زندگی هر کدوم از شاعرها رو! #هنرکدبانو|عضوشوید 👇 https://eitaa.com/honarekadbanou/20 ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ °•🍃🌸🍃•°

. 💯#عزت_نفس 💫#خود_باوری مهم ترین آموزشی که میتونی به بچت بدی همینه:) #هنرکدبانو|عضوشوید 👇 https://eitaa.com/honarekadbanou/20 ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ °•🍃🌸🍃•°

. 💫🌸#تربیت_درست بچه‌ من حرف های خیلی خیلی بد میرنه!! فحش میده!! چیکار کنم⁉️ ‌ ‌‌#هنرکدبانو|عضوشوید 👇 https://eitaa.com/honarekadbanou/20 ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ °•🍃🌸🍃•°

. 🌴🌴🌴 #ترفند_خلاقانه فقط با یه نی خرما رو بدون اینکه آسیب ببینه هسته شو دربیار…🧆 #هنرکدبانو|عضوشوید 👇 https://eitaa.com/honarekadbanou/20 ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ °•🍃🌸🍃•°

#درمان_سرفه_سرماخوردگی #هنرکدبانو|عضوشوید 👇 https://eitaa.com/honarekadbanou/20 ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ °•🍃🌸🍃•°

#کلاه_ماسک_دار #هنرکدبانو|عضوشوید 👇 https://eitaa.com/honarekadbanou/20 ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ °•🍃🌸🍃•°

#ریسه_شنیون ⚜با چنتا مروارید ریسه شنیون خوشگل درست کن و کسب درآمد کن💞👇 #هنرکدبانو|عضوشوید 👇 https://eitaa.com/honarekadbanou/20 ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ °•🍃🌸🍃•°

الک کردن آرد #ترفند_خانه_داری #هنرکدبانو|عضوشوید 👇 https://eitaa.com/honarekadbanou/20 ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ °•🍃🌸🍃•°