🌹مهرناز🌹۱۳۷
منو کشیید و برد خونه و چند تا کشیده محکم زد تو گوشم تا یادم نره بی اجازه حق ندارم جایی برم
با هر بار کتک خوردن ازش نفرتم بیشتر میشد
وسایل و پرت کردم تو آشپزخونه و رفتم تو اتاق در و محکم بستم
روزها همینطور میگذشتن و من هر روز لاغر تر و ضعیف تر و رنجور تر میشدم
تحمل خودمم نداشتم چه برسه به کنایه های مادرشوهر و خواهرشوهر
تو یک ماه فقط نون و پنیر و تخم مرغ میتونستم بخورم اونم گاهی
خبری از خرید و لباس و گردش نبود
پوریاخودش تنهایی میرفت و می اومد
مادر و خواهرش هم شب می اومدن
هیچ وقت ندیدم سفره ایی پهن بشه
اگه غذایی هم میپختن فقط به اندازه خودشون بود
من انگار وجود نداشتم
نمیدونستم چیکار کنم
نه پولی داشتم نه کسی که سراغی ازم بگیره
کم کم فهمیدم پوریا و مادرش شدیدا پول دوست هستن
و پوریا رو حرف مادرش نمیتونه حرف بزنه
به فکرم رسید مادرشو قانع کنم بزاره برم سرکار
اینطوری میتونستم یه پولی جور کنم و از اون خونه لعنتی بزنم بیرون
یه روز که از سرکار اومد
رفتم تو آشپزخونه پیش مادرشوهرم
از دیدن من جا خورد و گفت چی شده از سلولت اومدی بیرون خداروشکر که دستی به سر و روی خونه نمیکشی
ففط بلدی بخوری. و بخوابی
با اینکه دلم میخواست بخاطر هر کلمه مزخرفی که داره بارم میکنه یکی بزنم تو دهنش اما حرصم و خوردم و با لبخند گفتم
بله حق باشماس منم باید مثل شما کمک خرج خونه باشم
انگار باب میلش حرف زده بودم برگشت سمتم و گفت چه عجب یه حرف درست و حسابی زدی
لبخندی زدم و ادامه دادم
بجای بیکار موندن تو خونه و خوابیدن میتونم برم تو یکیی از سالنها کار کنم
درآمدش هم بد نیست
مشتاقتر اومد سمتم و گفت زن که بیکار باشه هزار تا فکر و خیال میکنه
گفتم فقط پوریا راضی نمیشه اگه شما بتونید راضیش کنید من آماده ام
اومد نزدیکتر و گفت فکر نکن میزارم پول بگیری بزاری تو جیبت و هار بشی برام
حقوقت و من میگیرم اگه دختر خوبی بودی بهت ماهانه میدم
جا خوردم اما از هیچی بهتر بود میتونستم از اون خونه مسموم چند ساعتی جدا بشم
گفت خودم یه جا رو میگردم پیدا میکنم خبرت میکنم
ادامه دارد...
#نوستالژی
#قدیمی
#دهه_۶۰
ارسال فقط با لینک
#هنرکدبانو|عضوشوید 👇
https://eitaa.com/honarekadbanou/20
°•🍃🌸🍃•°