eitaa logo
هنرکده شمیم باران ☔
9.3هزار دنبال‌کننده
2هزار عکس
1.3هزار ویدیو
7 فایل
سلام😊🖐️ ما درسال۹۸،هنرکده تخصصی خیریه و ولایی(زیر مجموعه موسسه فرهنگی هنری مهر آیین مرصادبا شماره ثبت۲۲۱)رو ساختیم وخدماتش روبه حضرت ولیعصر(عج)تقدیم کردیم😍 سابقه۱۵هزار هنرجوی موفق داریم مدیر هنرکده👇 @shamimbaran
مشاهده در ایتا
دانلود
✨اینجا همه ذکر است و دعا ... با استغفار و دعا همراه حرم میرویم .... 🌷به عشق حسین علیه السلام
و شام غریبان اربابمون😭 به فدای تو ای عمه ی سادات ، امشب چه بر شما گذشت....😭
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🖤دیروز به عظمت حسین خیمه ای برپا شد در سراسر ایران و همه زیر خیمه ی حسین لبیک گویان نام زیبای او را صدا زدند ..... یا حسین (علیه السلام) ..... 🌷 در آیین نخل برداری دیار کویر .... 🤚 ___________ ☔️هنرکده شمیم باران https://eitaa.com/joinchat/1805451316Cd14018aac3
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
طرز تهیه اجاق هیزمی با یه بادکنک 😳 💥نسبت ترکیب سیمان با ماسه ۱ به ۳ هست 💥برای اینکه سیمان با حرارت در ارتباط هست و به مرور زمان میترکه بهتره یک پیمانه خاک رس به ملات اضافه کنید 💥مخلوط سیمان باید طوری باشه که نه زیاد شل و آبکی و نه به شکل خمیری بشه‌ عضویت 👇 https://eitaa.com/joinchat/1805451316Cd14018aac3 ⚠️ لطفا با پست رو فوروارد کنید
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سلام شب همگی بخیر🤚 قبول باشه عزاداریهای همگی🤲 🥀فرا رسیدن شهادت امام سجاد علیه السلام رو‌خدمت همه ی شما تسلیت میگیم ✔️سعی میکنیم هر از گاهی با داستان کارآفرین شدن و سیر رسیدن به مربیگری ، مربیانمون رو در قالب خدمتتون ارائه کنیم امشب هم قسمت کوتاه و جذابی از این روایت رو‌ خدمتتون تقدیم میکنیم ☺️
🌷سال ۶۶ بود ، نفسهای صدام و همدستاش به شماره افتاده بود، با این وجود تمام قوای خودش رو برای نابودی مملکتمون و رسیدن به قول و قرارش به کار برده بود ❌اما ما اهل پاپس کشیدن نبودیم ، باید نفسهای به شماره افتاده اش را قطع میکردیم و جلو نفس کشیدنش را می‌گرفتیم همانطور که قول داده بودیم جلوی گردن کشی و تعرضش را بگیریم ۱
☃️زمستان با کوله باری از سرما فرا رسیده بود ، انگار او سرمایش را آورده بود برای یک رزم درونی ، تا آنجا که استخوانها را بسوزاند و طاقت درونیمان را بسنجد ، جنگ با ظالم و جنایتکار در سرمایی استخوان سوز عجین شده بود .. ☀️مامان خورشید(مادر بزرگ خدابیامرزم) همه ی همسایه ها را جمع کرده بود تا با هم برای رزمنده ها شال و کلاه و دستکش و‌ جوراب ببافن ، گاهی هم لباسهای گرم و‌ پشمی را هم چاشنی کارشان میکردند
🧶 دانه های سر انداخته شده با عشق و محبتِ آنها به همدیگر پیوست می‌خوردند و دست در گردن یکدیگر می انداختن و همدیگر را بغل میکردند و رج ها بالا و بالاتر می‌رفت و میشد یک لباس ، و گرمای محبت آنها با آن لباس به دست رزمنده ها می رسید 🍃و من اگر چه خیلی کوچک بودم اما شور و اشتیاق کودکانه ام مرا همراه آنها میکرد و در بسته بندی اغذیه رزمندگان به آنها کمک میکردم
مُشتهای کودکانه ام ترازوی بسته بندی ها را بر هم میزد برای همین مامان خورشید با لبخند زیبای دوست داشتنی اش برای اینکه منم همراه آنها باشم و ذوق کودکانه ام را کور نکند بهم میگفت عزیز مادر ...☺️ ۵ مشت پسته ،۵ مشت بادوم ،۵مشت فندوق ، ۵مشت کشمش ، ۵ مشت نخودچی بریز تو کیسه ،نخش رو بکش تا درِ کیسه ها بسته بشه و بذار روی بقیه ی بسته ها تا برسه به دست رزمنده ها😍 😇ذوق و شوق من به این کار یک طرف و ذوق و شوق بسته های نخودچی در طرف دیگر بلوایی به پا کرده بود..... ادامه دارد....
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🖤 ✔️ نقش امام سجاد علیه‌السلام در زنده نگهداشتن قیام عاشورا 🥀شهادت امام سجاد علیه السلام را خدمت همگی تسلیت عرض میکنم، التماس دعای فرج علیه‌السلام ___________ ☔️هنرکده شمیم باران https://eitaa.com/joinchat/1805451316Cd14018aac3
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
۲ 🙈کیسه های نخودچی دست به سینه نشسته بودند و من با مشت‌های کوچکم عاشقانه شمارش میکردم 🌞امروز که بلند شدم روی دیگرش را به من نشان میداد ،انگار میخواست بگوید که اتفاقی در انتظار توست ... 🪐و این روزها اگر چه پر التهاب بود اما عشق درونی ام به این کار مرا انگار به جای دیگری سوق می داد .... ✨شاید اخلاص و معصومیت کودکانه ام رزق و روزی مرا رقم زده بود ...
☃️بلند شدم ، سرمای زمستان هم باعث نشد که زیر لحاف بمونم و خود را درآن بپیچم تا لنگ ظهر بخوابم یا بلند بشوم و برم پی بازی ام با هم بازیهایم ..نه 🧶اون کلاف و نخ ،ذهنم رو مثل خودش درهم برهم کرده بود ، همش نگاهم به دستان پر مهر و فرو رفته ی مامان خورشید بود که چطور میله های بافتنی رو در دست گرفته بود 😫اون روز گیر دادم و گفتم منم می‌خوام ببافم ، من با اصرارهای کودکانه ام مامان خورشید رو به ستوه آورده بودم ولی او باز هم با محبت بزرگوارانه اش به من می‌گفت میله می‌ره تو‌چشمت ،هنوز برات زوده گل مادر اما من گوش نمی‌دادم ..
🙃هر راه و سخنی رو امتحان کردند ، حتی گفتند میل و‌کاموا نداریم اما من میخواستم یکی از اون شال خوشگلا رو ببافم و بدم دست رزمنده ها ..من تصمیم رو‌گرفته بودم ... 🥲میخواستم بیشتر از مشت‌هایم موثر باشم ، ولی اول باید میلی که میگفتن نداریم رو برای خودم گیر می آوردم من دختر کوچولوی بابا و مامانم بودم ، و گره کارم به دست قهرمانای زندگیم باز می شد ، و همینطور شد 😇
بابام با اسپک های دو چرخه ام( پره ) دو تا میل اندازه دستانم درست کرد و از آن طرف مامانم هم بهم سرانداختن را یاد داد😍 😉مامانم خیلی زیرکانه بهم کمک کرد ، و بهم سرمشق داد... اونم چه سرمشقی .. ☺️همان سرمشقی که با آن دفتر زندگیم را پر میکرد و سرنوشتم در حال نگارش بود .... ادامه دارد....
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
"السلام علیک یا اباعبدالله الحسین"....🤚 گاهی فقط باید سلام داد و سکوت کرد ... 🤚 ___________ ☔️هنرکده شمیم باران https://eitaa.com/joinchat/1805451316Cd14018aac3