مُشتهای کودکانه ام ترازوی بسته بندی ها را بر هم میزد برای همین مامان خورشید با لبخند زیبای دوست داشتنی اش برای اینکه منم همراه آنها باشم و ذوق کودکانه ام را کور نکند بهم میگفت عزیز مادر ...☺️
۵ مشت پسته ،۵ مشت بادوم ،۵مشت فندوق ، ۵مشت کشمش ، ۵ مشت نخودچی بریز تو کیسه ،نخش رو بکش تا درِ کیسه ها بسته بشه و بذار روی بقیه ی بسته ها تا برسه به دست رزمنده ها😍
😇ذوق و شوق من به این کار یک طرف و ذوق و شوق بسته های نخودچی در طرف دیگر بلوایی به پا کرده بود.....
ادامه دارد....
🖤
✔️ نقش امام سجاد علیهالسلام در زنده نگهداشتن قیام عاشورا
🥀شهادت امام سجاد علیه السلام را خدمت همگی تسلیت عرض میکنم، التماس دعای فرج
#محرم
#امام_حسین
#امام_سجاد علیهالسلام
___________
☔️هنرکده شمیم باران
https://eitaa.com/joinchat/1805451316Cd14018aac3
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#هنرمندانه_خاص
#آموزش_رایگان
#گلدوزی
به این سادگی بدوز👌
عضویت 👇
https://eitaa.com/joinchat/1805451316Cd14018aac3
⚠️ لطفا با #لینک پست رو فوروارد کنید
هنرکده شمیم باران ☔
سلام شب همگی بخیر🤚 قبول باشه عزاداریهای همگی🤲 🥀فرا رسیدن شهادت امام سجاد علیه السلام روخدمت همه
سلام شب همگی بخیر🖐
آماده ی ادامه ی روایت هستید؟!☺️
#شب_نامه ۲
🙈کیسه های نخودچی دست به سینه نشسته بودند و من با مشتهای کوچکم عاشقانه شمارش میکردم
🌞امروز که بلند شدم روی دیگرش را به من نشان میداد ،انگار میخواست بگوید که اتفاقی در انتظار توست ...
🪐و این روزها اگر چه پر التهاب بود اما عشق درونی ام به این کار مرا انگار به جای دیگری سوق می داد ....
✨شاید اخلاص و معصومیت کودکانه ام رزق و روزی مرا رقم زده بود ...
☃️بلند شدم ، سرمای زمستان هم باعث نشد که زیر لحاف بمونم و خود را درآن بپیچم تا لنگ ظهر بخوابم یا بلند بشوم و برم پی بازی ام با هم بازیهایم ..نه
🧶اون کلاف و نخ ،ذهنم رو مثل خودش درهم برهم کرده بود ، همش نگاهم به دستان پر مهر و فرو رفته ی مامان خورشید بود که چطور میله های بافتنی رو در دست گرفته بود
😫اون روز گیر دادم و گفتم منم میخوام ببافم ، من با اصرارهای کودکانه ام مامان خورشید رو به ستوه آورده بودم ولی او باز هم با محبت بزرگوارانه اش به من میگفت میله میره توچشمت ،هنوز برات زوده گل مادر اما من گوش نمیدادم ..
🙃هر راه و سخنی رو امتحان کردند ، حتی گفتند میل وکاموا نداریم اما من میخواستم یکی از اون شال خوشگلا رو ببافم و بدم دست رزمنده ها ..من تصمیم روگرفته بودم ...
🥲میخواستم بیشتر از مشتهایم موثر باشم ، ولی اول باید میلی که میگفتن نداریم رو برای خودم گیر می آوردم
من دختر کوچولوی بابا و مامانم بودم ، و گره کارم به دست قهرمانای زندگیم باز می شد ، و همینطور شد 😇
بابام با اسپک های دو چرخه ام( پره ) دو تا میل اندازه دستانم درست کرد و از آن طرف مامانم هم بهم سرانداختن را یاد داد😍
😉مامانم خیلی زیرکانه بهم کمک کرد ، و بهم سرمشق داد... اونم چه سرمشقی ..
☺️همان سرمشقی که با آن دفتر زندگیم را پر میکرد و سرنوشتم در حال نگارش بود ....
ادامه دارد....
"السلام علیک یا اباعبدالله الحسین"....🤚
گاهی فقط باید سلام داد و سکوت کرد ...
#ســــــــــــــــــــــــــــــلام_زندگی 🤚
___________
☔️هنرکده شمیم باران
https://eitaa.com/joinchat/1805451316Cd14018aac3
هنرکده شمیم باران ☔
یه سوپ سبک و خوشمزه براتون آوردم که برای افطاری مناسبه و درست کردنش زیاد وقت گیر نیست 🤗🤩👌 💠کل
☺️تو پی وی ازم خواستیددستور تهیه یه سوپ که برای ماه رمضان گذاشته بودم رو دوباره بفرستم
براتون ریپلی زدم 👆
اینم لینک ورود به پستمون☺️👇
https://eitaa.com/honarkade_shamim_baran/10333
27.45M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#هنرمندانه_خاص
#آموزش_رایگان
#آشپزی_ایرانی
🥓کوبیده مرغ ترش
❗️تا حالا امتحانش کردی؟
🔸سینه و رون مرغ چرخشده ۵۰۰گرم
🔹پیاز درشت رنده و آب گرفته
🔸زردچوبه؛نمک؛فلفل؛پول بیبر؛پودر زنجبیل
برای سس
پیاز ریز خرد شده
گردو شش هفت عدد
رب انار سه چهار قاشق
آب جوش یک لیوان
زعفرون دمکرده
عضویت 👇
https://eitaa.com/joinchat/1805451316Cd14018aac3
⚠️ لطفا با #لینک پست رو فوروارد کنید
سلام من همین حوالی اینجا هستم با شما☺️🖐
حال و احوالتون چطوره؟
امیدوارم حال دلتون فوق العاده پر انرژی و معنوی باشه👌
بریم سراغ بقیه ی روایتمون؟
حاضرید ؟!
هنرکده شمیم باران ☔
#شب_نامه ۲ 🙈کیسه های نخودچی دست به سینه نشسته بودند و من با مشتهای کوچکم عاشقانه شمارش میکردم 🌞ا
#شب_نامه ۳
✍سرمشق زیرکانه ی مادرم برام نوشته شد ...
🪡مادرم سرانداختن رو یادم داده بود ، بهم گفت اگه بتونی سر بندازی بقیشو بهت آموزش میدم ....
....برو تمرین کن!
❌من آدم پا پس کشیدن نبودم ، درسته کودکی بیش نبودم ولی آرزوهایم بزرگ بود ...باید نشان می دادم که منم میتونم
🌚اون روز تا شب پیدایم نبود ...مامانم میدونست که برای نوشتن سرمشقم تلاش میکنم و در حال تمرین هستم ...
برایش مهم نبود نتیجه چه خواهد شد ولی با تمام وجود میدانست دخترکوچولوش تلاشش رو میکنه و این مهمه ...💪
🌗روز جایش را میخواست به شب بدهد اما من هنوز سر و کله ام پیدا نشده بود
☺️ مامان خورشید خوشحال از اینکه مشغول شده ام و امروز موی دماغشان نیستم
❗️ اما ذهن ودلش پیش من بود ، تو ذهنش میگفت آره نمیتونه کوچیکه ،چطوری میخواد از پسش بر بیاد...ولی دلش چیز دیگه ای میگفت ...انگار دنبال این بود که من ورق رو برگردونم
🐎ساعت مثل اسب در حال دویدن بود انگار او هم مأموریت داشت امروز را زود به پایان برساند
⏱و اما من در بند مکان و زمان نبودم ...فقط در دلم بذر آرزویی کاشته شده بود که داشت جوانه میزد و بزرگ و بزرگتر میشد
🪔خواب به چشمان کوچک و ریز مشکی ام نیامده بود ...میل و کاموا هم شاید از این شب به ستوه آمده بودند از دست من ، از دست لجبازی و عناد کودکانه ام....
🌝نمیدونم چطور صبح خودش رو زودتر از همیشه بهم نشون داد ...
و اما سرمشق نیمه تمام مادرم ....
سرانداختن رو یاد گرفتی بقیه اش را بهت میگویم..
و چند نقطه ....
ادامه دارد ....
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
اگه راجع به روایتی که مینویسم نظری دارید من با تمام وجود منتظر نظرات ارزشمندتون هستم ☺️👇
@shamimbaran
.
.
❌البته جهت یادآوری اینو هم بگم ما یه پیام سنجاق شده داریم ، یادتون باشه مثل بخشی از این روایت زمان مثل اسب تندرو در حال دویدنه ،تابستون زودتر از اون چیزی که فکرشو بکنیم در حال تمام شدنه و فرصت ما اندک
⚠️حالا بهم بگید جزوکدوم دسته هستید؟!
😎از اونایی هستی که تابستونتو با برنامه شروع کردی و داری به آخرش میرسی ؟
یا از اونایی هستی که هنوز تصمیم نگرفتی؟!😱
❌درسته میگن ماهی رو هر وقت از آب بگیری تازست ولی گاهی دیگه این ماهی گندیده میشه ، زمان از دستت میره
تابستونتو الکی الکی به اتمام نرسون
خب خانم رضوان بهم بگید من چیکار کنم ؟ 😩
هیچی فقط کافیه تو دوره های ارزون ،با کیفیت ،فوق العاده کاربردی و درآمدزای ما شرکت کنی همین ...😍👆