eitaa logo
حسینیه هنر شهدا کاشمر
67 دنبال‌کننده
110 عکس
48 ویدیو
0 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
سلام.وقت بخیر.عبادات قبول.. در خدمت مهندس یاوری کارشناس ارشد میراث فرهنگی استان خراسان و حاج قاسم اقای طاهری برادر شهید حاج محمد طاهری هستیم ، استفاده از نظرات کارشناسی ایشان برا مرمت منزل والدین شهید طاهری در مهدی اباد . مکان گفتگو : منزل اقای بهشتیان در خلیل آباد که تبدیل به بوتیک هتل شده..👇👇👇 زمان :صبح جمعه ۲۱شهریور ساعت هفت
39.4M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
صحبتهای سرهنگ دوم پاسدار شهید مهدی شیروانی ، ساعاتی قبل از شهادت در کنار لانچر پرتاب موشک
Hamed Zamany1_21161243140.mp3
زمان: حجم: 11.7M
آهنگ جدید حامد زمانی برای صمود 🌷بســـــم رب الشهـــــــدا غزه و فلسطین 🔰 غزه تنها نیست sarvhaa.ir# 👇👇👇 https://eitaa.com/honarshohada
از دامن بعضی از مادران امروز جامعه ما، مرد تا سر کوچه هم نمی رود... اما صحبت های این مادر لبنانی که ۴ فرزندش از زمان جنگ ۳۳ روزه به مرور شهید شده‌ اند و حالا فقط یک پسر ۳۷ ساله برایش مانده را بشنوید که چه شجاعانه ...
🌷بســـــم رب الشهدا sarvhaa.ir# 👇👇👇 https://eitaa.com/honarshohada اندازه پلاک ۹۵ سانتی متر مخصوص نصب در مقبره. یا مزار
🌷بســـــم رب الشهدا sarvhaa.ir# 👇👇👇 https://eitaa.com/honarshohada اندازه پلاک ۹۵ سانتی متر مخصوص نصب در مقبره. یا مزار
10.9M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
آرمان عزیز 🌷بســـــم رب الشهدا ...نایب الزیاره شما هستیم در بهشت زهرای تهران .... حضرت آیت‌الله خامنه‌ای: «آن طلبه‌ی جوان، آرمان عزیز، چه گناهی کرده بود؟ متدیّن، مؤمن، متعبّد، حزب‌اللهی. زیر شکنجه او را بکشند، جسدش را بیندازند در خیابان.» ۱۴۰۱/۰۸/۱۱ sarvhaa.ir# 👇👇👇 https://eitaa.com/honarshohada
8M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
واکنش فرزند شهید به تصویر زیبای بابا!🥺😢🤭 شهید مهدی زین الدین :هرگاه شهدا را شب جمعه یاد کنید آنها شما را نزد اباعبدالله علیه السلام یاد می کنند. درنشر مطالب سهیم شوید، صدقه جاریه است🌺🍃 🔴 کانال حضرت زهرا و شهدا 👇 @hazraet_zahra_135
🌹لحظاتی با شهدا🌹 📌 تا آخر بخوانید/ *شهیدی که سرش را زنده بود از تنش جدا کردند* 🔹️ *عباسعلی فتاحی* بچه دولت آباد اصفهان بود حدود ۱۷ سال سن داشت. سال شصت به شش زبان زنده‌ی دنیا تسلط داشت ◇ تک فرزند خانواده هم بود، زمان جنگ اومد و گفت: مامان میخوام برم جبهه ◇ مادر گفت: *عباسم!* تو عصای دستمی، کجا میخوای بری؟ ◇ *عباسعلی* گفت: امام گفته. ◇ مادرش گفت: اگه امام گفته برو عزیزم... 🔹️ *عباس* اومد جبهه. خیلی ها می شناختنش. گفتند بذاریدش پرسنلی یا جای بی خطر تا اتفاقی براش نیفته ◇ اما خودش گفت: اسم منو بنویس میخوام برم گردان تخریب ، فکر کردند نمی دونه تخریب کجاست. ◇ گفتند: آقای *عباسعلی فتاحی!* تخریب حساس ترین جای جبهه است و کوچکترین اشتباه، بزرگترین اشتباهه... ◇ بالاخره *عباسعلی* با اصرار رفت تخریب و مدتها توی اونجا موند. 🔹️یه روز *شهیدخرازی* گفت: چند نفر میخوام که برن پل چهل دهنه روی رودخونه دوویرج رو منفجر کنن ، پل کیلومترها پشت سر عراقیها بود ◇ پنج نفر داوطلب شدند که اولینشون *عباسعلی* بود ◇ قبل از رفتن *حاج حسین * خواستشون و گفت: " به هیچوجه با عراقیها درگیر نمیشید. فقط پل رو منفجر کنید و برگردید. اگر هم عراقیها فهمیدند و درگیر شدید حق اسیر شدن ندارین که عملیات لو بره... 🔹️تخریبچی ها رفتند... یه مدت بعد خبر رسید ها برگشتند و پل هم منفجر نشده، یکی شونم برنگشته... ◇ اونایی که برگشته بودند گفتند: نزدیک پل بودیم که عراقیها فهمیدن و درگیر شدیم. تیر خورد به پای *عباسعلی* و اسیر شد... ◇ زمزمه لغو عملیات مطرح شد. گفتند ممکنه *عباسعلی* توی شکنجه ها لو بده 🔹️پسر عموی اومد و گفت: *حاج حسین! عباسعلی سنش کمه اما خیلی مرده، سرش بره زبونش باز نمیشه* برید عملیات کنید... ◇ عملیات المبین انجام شد و پیروز شدیم. رسیدیم رودخانه دوویرج و زیر پل یه جنازه دیدیم که نه پلاک داشت و نه کارت شناسایی. سر هم نداشت ◇ پسر عموی *عباسعلی* اومد و گفت: این *عباسعلیه*! گفتم سرش بره زبونش باز نمیشه... 🔹️ عراقی میگفتند: روی پل هر چه *عباسعلی* رو کردند چیزی نگفته ◇ اونا هم زنده زنده سرش رو بریدند. ◇ جنازه اش رو آوردند تحویل مادرش بدهند. ◇ گفتند به مادرش نگید سر نداره، وقت تشییع مادر گفت: صبر کنین این بچه یکی یه دونه من بوده، تا نبینمش نمیذارم دفنش کنین! ◇ گفتن مادر بیخیال. نمیشه... ◇ مادر گفت: بخدا قسم نمیذارم. ◇ گفتند: باشه! ولی فقط تا سینه اش رو می تونین ببینین 🔹️یهو مادر گفت: نکنه میخواین بگین *عباسم* سر نداره؟ ◇گفتند: ! سر *عباس* تو رو بریدند. ◇ مادر گفت: پس میخوام عباسمو ببینم... ◇مادر اومد و کفن رو باز کرد. شروع کرد جای جای بدن *عباس* رو بوسیدن تا رسید به گردن. پنبه هایی که گذاشته بودن روی گلو رو کنار زد( یاد گودی و ) و خم شد رگهای *عباس* رو بوسید. و مادر *شهید عباسعلی * بعد از اون بوسه دیگه حرف نزد... ** یادش گرامی وراهش پررهرو وَعَجِّلْ‌فَرَجَهُمْ 🇮🇷