eitaa logo
هونجان ابرار
2.8هزار دنبال‌کننده
5.3هزار عکس
3.4هزار ویدیو
31 فایل
«با کانال رسمی و مردمی هونجان ابرار، درکوتاه‌ترین زمان،به‌روزترین باشید » ⤵️با شما هستیم جهت ارتباط‌، ارسال انتقادات، پیشنهادات و سوژه ها... شماره: ۰۹۱۳۸۱۱۱۴۴۷ @Mehdi_Mohsenipour شماره: ۰۹۱۳۵۴۷۴۶۸۱ @M_ghorbani194 شماره: ۰۹۱۳۱۲۸۱۳۰۸ @erfan_khosravian
مشاهده در ایتا
دانلود
امروز شنبه ☀️ ۱۹ اسفند ۱۴۰۲ هجری شمسی 🌙 ۲۸ شعبان ۱۴۴۵ هجری قمری 🎄 9 مارس 2024 میلادی 👈 طبق محاسبات نجومی برخی اساتید علم هیئت ، ماه شعبان امسال 29 روزه هست ، یعنی برخلاف تقویم فعلی ، ماه رمضان از روز دوشنبه شروع می شود ( در تقویم فعلی از روز سه شنبه شروع می شود) 👆 این را گفتیم تا کمی آمادگی داشته باشید ، مخصوصا آنهایی که آخر شعبان را به عنوان بدرقه این ماه عزیز روزه می گیرند ، روز یکشنبه روزه داشته باشند ، البته این یک احتمال هست و همه چیز به رویت هلال در غروب یکشنبه بستگی دارد اگر دیده شد ، که روز دوشنبه ماه رمضان هست وگرنه همان سه شنبه ╭════• 🌺 •════╮    🆔 @honejanabrar ╰════• 🌺 •════╯
5.3M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
دومین مرحله بررسی درختان گردو در هونجان در این بررسی ،که توسط کارشناس پیوند زنی انجام شد از باغ و درختان گردوی ۹ نفر از باغداران متقاضی اصلاح و پیوند در مزارع وزم ، مرغمهین و ماش بازدید بعمل آمد و هماهنگی لازم جهت انجام سربرداری درختان قابل پیوند با باغداران انجام شد. ╭════• 🌺 •════╮    🆔 @honejanabrar ╰════• 🌺 •════╯
دیروز فردا... - @mer30tv.mp3
5.2M
🌸صبح نوزدهم اسفند 🌸با 🌸موضوع: ╭════• 🌺 •════╮    🆔 @honejanabrar ╰════• 🌺 •════╯
5.73M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
موقع بنزین زدن اگه باک خودرو آتش گرفت چیکارکنم؟ 👤 دکتر اصغر احتشامی ╭════• 🌺 •════╮    🆔 @honejanabrar ╰════• 🌺 •════╯
مراسم تشییع و ترحیم مرحوم، مغفور عباس جوهری(فرزند مرحوم حسنقلی) ╭════• 🌺 •════╮    🆔 @honejanabrar ╰════• 🌺 •════╯
بلند قامتان روستای عزیزمان هونجان بر سکوی قهرمانی ایستادند قهرمانی تیم والیبال دهیاری هونجان به نمایندگی از هیئت ورزش روستایی و عشایری شهرستان شهرضا در مسابقات والیبال کارکنان شهرستان شهرضا به گزارش روابط عمومی هیئت ورزش روستایی در اولین دوره مسابقات والیبال کارکنان شهرستان شهرضا که به صورت مشترک با همکاری دو هیئت روستایی و هیئت والیبال به مدت دو ماه برگزار شد در نهایت تیم پرافتخار دهیاری هونجان توانست در دیدار پایانی با غلبه بر تیم نیروی انتظامی به مقام اول دست پیدا کند، تیم‌های نیروی انتظامی و آموزش و پرورش به ترتیب دوم و سوم شدند، این قهرمانی را به ورزشکاران، ورزش دوستان و جامعه ورزشی روستایی و عشایری شهرستان بویژه به اهالی محترم روستای هونجان تبریک عرض می‌نماییم. روابط عمومی هیئت ورزش روستایی و عشایری شهرضا ╭════• 🌺 •════╮    🆔 @honejanabrar ╰════• 🌺 •════╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
وقتی که ماه رمضون و چهار شنبه سوری و عید نوروز باهم یکی میشند ╭════• 🌺 •════╮    🆔 @honejanabrar ╰════• 🌺 •════╯
تصاویری از تعویض لامپ های سوخته تیرهای چراغ برق خیابان شهیدان قربانی و کریملو در روز شنبه مورخ ۱۹ اسفندماه توسط نیروهای اداره برق شهرستان شهرضا پس از پیگیری های دهیاری و شورای اسلامی و اهالی خونگرم روستای هونجان اداره امور برق شهرستان شهرضا دهیاری و شورای اسلامی روستای هونجان  با هونجان ابرار به روز باشید ╭════• 🌺 •════╮    🆔 @honejanabrar ╰════• 🌺 •════╯
به نام خدا (( به بهانه سالروز تولد خلبان شهید حسین لشگری)) با احترام محمدحسن قائدیها (((ماجرای دیدار «حسین» و «منیژه» پس از ۱۸ سال))) ۲۰ اسفندماه زادروز حسین لشگری از خلبان‌های نیروی هوایی ارتش جمهوری اسلامی ایران است که پس از ۱۸ سال اسارت در عراق به ایران بازگشت. او اولین ایرانی اسیرشده و آخرین اسیر آزادشده جنگ ایران و عراق است که در مجموع طولانی‌ترین مدت اسارت را در بین تمام اسیران این جنگ تحمل کرده است. لشگری با شروع جنگ ایران و عراق پس از انجام ۱۲ مأموریت، سرانجام مجبور به ترک هواپیمایش که مورد اصابت موشک قرار گرفته بود، شد و در خاک عراق به اسارت درآمد. از آغاز جنگ تا زمستان ۱۳۵۹ در سلول انفرادی بود و پس از آن در مدت ۸ سال با حدود ۶۰ نفر دیگر از همرزمان در یک سالن عمومی و دور از چشم صلیب سرخ جهانی نگهداری شد. پس از پذیرش قطعنامه، لشگری را از سایر دوستانش جدا کردند و قسمت دوم دوران اسارتش ۱۰ سال طول کشید. در طی سال‌های اسارت، همسرش منیژه لشگری به همراه تنها پسرش (علی) که در زمان رفتن پدرش چندماهه بود، چشم‌انتظار او بودند. منیژه لشگری در کتاب خاطراتش درباره آن روزهای سخت می‌نویسد: «بعد از قبول قطعنامه در سال ۱۳۶۷، زمزمه آمدن اسیران همه جا پیچید. خانواده روادگر همسایه طبقه اول ما بودند. آقای روادگر اسیر بود. او از طرف صلیب سرخ ثبت نام شده بود و به همسر و بچه‌هایش نامه می‌نوشت. تابستان سال ۱۳۶۹ تابستان گرمی بود. از نیروی هوایی آمدند و ساختمان، ورودی ها، درها و پنجره ها را رنگ زدند. در و دیوار ساختمان پر شده بود از پلاکاردهای خوش‌آمدگویی. آقای روادگر آمد اما حسین نه! رفتم منزلشان تا از او بپرسم آیا حسین را دیده است؟ اما احساس ‌کردم با من راحت نیست و موقع صحبت‌کردن سرش را پایین می‌اندازد. گفت: نه خانم لشگری! آقای لشگری جزء اسیران مخفی بود. ما از اونها جدا بودیم، ایشون رو ندیدم.» منیژه اما همچنان چشم‌ انتظار است: «خلبان‌ها آخرین گروه اسرا بودند که آزاد شدند و من همچنان منتظر. هر روز جلوی یک ساختمان گوسفند می‌کشتند و هلهله و چراغانی و یک اسیر می‌آمد، اما حسین نیامد! به نیروی هوایی رفتم. گفتند «آقای لشگری جزء اسرای خلبان مخفی است. او را به خاطر تاریخ جنگ نگه داشته‌اند. اعلام نمی‌کنند زنده است. اما اطلاع داریم حسین لشگری زنده است». نیروی هوایی صریح گفت که فعلا منتظر حسین نباشم. چندماه بعد از آزادی کامل اسرا، حدود پنجاه شصت اسیر مخفی هم آمدند اما حسین نیامد. طاقتم طاق شد. راه افتادم به منزل آزاده‌های خلبان. بیشترشان می‌گفتند وقتی قطعنامه قبول شد، حسین مدتی کنار ما بود و بعد منتقل شد. نمی‌دانیم او را کجا بردند.» منیژه اما همچنان دلش پرامید است: «پسرم از این همه رفت‌وآمدم به منزل آزاده‌ها و شنیدن جواب‌های مشابه خسته شده بود. یک روز ‌گفت «مامان، بسه دیگه! خودت می‌فهمی رفتارهات کاملاً عصبی و غیرارادی شده؟» علی راست می‌گفت؛ طوری شده بود که کاری نداشتم آیا این آزاده خلبان بوده، جزء نیروی هوایی بوده یا نه؛ حتی منزل آزاده‌هایی که جزء نیروی دریایی و زمینی ارتش هم بودند رفتم و سراغ حسین را گرفتم. می‌خواستم بدانم آخرین نفری که او را دیده کجا و کِی بوده و حسین چه شرایطی داشته؟ وقتی یک نفر یک کلمه می‌گفت که «او را دیده‌ام»، امیدوار و خوشحال می‌شدم. وقتی دیگری هیچ نشانی از حسین نداشت، ناامید مطلق می‌شدم. غذا نمی‌خوردم. شب‌ها یک ساعت هم خوابم نمی‌برد. منتظر بودم صبح بشود. همه یک جواب می دادند: حسین لشگری را به خاطر تاریخ شروع جنگ نگه داشته‌اند.» منیژه لشگری روزهایش را دراضطراب و بی‌خبری طی می‌کند تا اینکه خردادماه سال ۱۳۷۴ با او تماسی از نیروی هوایی می‌گیرند و می‌گویند که حسین لشگری اجازه‌ نامه نوشتن پیدا کرده است. اولین نامه به دست منیژه می‌رسد که در آن نوشته شده بود: «من زنده‌ام ... نمی‌دانم شما کجا هستید ... از هیچ چیز خبری ندارم ... نمی‌دانم به چه آدرسی باید نامه بنویسم؛ به خاطر همین نامه را به آدرس نیروی هوایی می‌نویسم ... منیژه جان، هر جا هستی از وضع خودت و بچه برایم بنویس ... تا امروز امکانش نبود این را به تو بگویم. الان که این امکان را دارم برایت می‌نویسم. وضع من اصلاً معلوم نیست و تو مختاری ازدواج کنی.» منیژه و حسین، سه سال برای هم فقط نامه می‌نویسند. صبح فرودین ۱۳۷۷ تلفن خانه منیژه زنگ می‌خورد: «مژده بده خانم لشگری! حسین آزاد شد.» در عرض چند ساعت، خانه منیژه پر از جمعیت اقوام، خبرنگارها و عکاس‌ها می‌شود تا آنان اولین تماس تلفنی خود را برقرار کنند.
فردای آن روز همه به فرودگاه می‌روند و لحظه دیدار بالاخره می‌رسد: «حسین نزدیک شد؛ خیلی نزدیک. همه فامیل و دوست و آشنا دور او ریخته بودند و ماچش می‌کردند. یکی آویزانش می‌شد، یکی دستش را می‌گرفت، یکی به پایش افتاده بود. کاملاً احساس می‌کردم که حسین از بالای سر همه آنها دنبال کسی می‌گردد. فقط به او خیره شده بودم. صدایی بلند گفت: لطفاً برید کنار! اجازه بدید همسرش اون رو ببینه! دریای جمعیت کنار رفتند و برای من راه باز کردند. خبرنگارها با دوربین‌هایشان دویدند. روبه‌روی هم قرار گرفتیم. دست مرا گرفت و گفت: حالت چطوره؟ گفتم: خوبم! پیشانی‌ام را بوسید و یک‌دفعه سیل جمعیت من و حسین را از هم جدا کرد. در همین دقایق، خبرنگارها چند بار دورم جمع شدند؛ تلق تلق عکس می‌انداختند. پرسیدند: خانم لشگری، در این لحظه احساستون چیه؟ جوابی ندادم؛ فقط سکوت کردم. چقدر این سؤال برایم رنج‌آور بود. خسته شده بودم. سرگیجه و سردرد داشتم. به این نوع شلوغی‌ها عادت نداشتم. سال‌های سال زندگی ساکت و خلوتی داشتم. ما سه نفر انگار در یک تصادف شدید ضربه سختی خورده باشیم و بعد از هجده سال از کُما بیرون آمده باشیم. فقط احتیاج داشتیم ساعت‌ها بنشینیم و به یکدیگر نگاه کنیم؛ ببینیم از لحاظ ظاهری چه تغییری کرده‌ایم تا یخمان آب شود و بعد تازه بتوانیم با هم صحبت کنیم. تعجب می‌کردم در آن جماعت انبوه هیچ‌کس این را نمی‌فهمید ...» فصل جدیدی از زندگی حسین و منیژه آغاز شد؛ این بار با رنگ و بویی دیگر. اما زندگی مشترک مجدد آنها ۱۱ سال بیشتر طول نکشید. سرلشکر حسین لشگری بامداد دوشنبه ۱۹ مرداد ۱۳۸۸ در بیمارستان لاله تهران درگذشت و منیژه لشگری هم ۵ بهمن ۱۳۹۸ بر اثر سکته قلبی دار فانی را وداع گفت. به راستی که برخی ها چه رنج های جانفرسایی که برای این آب و خاک نکشیده اند!! یادونام همه شهدا و ایثارگران جاودان و‌ گرامی باد و راهشان پررهرو...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♻️ خنده‌ های بامزه کودک، موقع اصلاح سر🙆😄😄😄😄😄😄 ╭════• 🌺 •════╮    🆔 @honejanabrar ╰════• 🌺 •════╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حقایقی که معلمان و اساتید در مدارس و دانشگاه‌ها به ما نمی‌گویند ... به افتخار ایران 🇮🇷💪 ╭════• 🌺 •════╮    🆔 @honejanabrar ╰════• 🌺 •════╯