eitaa logo
حجره( مستقر در لبنان )
299 دنبال‌کننده
295 عکس
135 ویدیو
15 فایل
حجره یعنی:مامن ،مدرس،محل آرامش و آموختن اینجا از تحولات خاصی که به چشم میبینم براتون میگم به ویژه از عاشقانه ها و عاطفه های جبهه مقاومت مارو معرفی کنید
مشاهده در ایتا
دانلود
بسم رب الجهاد آنقدر کار و بارم در ایران بهم ریخته بود و پشت سرم حرف درآورده بودند که عاصی شده بودم. تصمیمم را گرفتم. باید برمیگشتم، باید برمیگشتم و زندگی ام را سر و سامان میدادم تا با ذهنی آرام به مردم هرمل برسم، مردمی که مدتی بود قلبم را تسخیر کرده بودند و غصه‌شان بر دلم سنگینی میکرد. صبح بلند شدم طبق روتین روزانه در فکر اقساط و بدهی ها که اتفاقی‌تلخ، دگرگونم کرد. باز دوباره کودکی در سرمای هرمل، در شرایط سختِ شیعیان مولا، حالش بهم خورده بود. دخترک تشنج کرده بود. دخترکی که فلج بود فلج جسمی و ذهنی... ۵ سالی بیشتر نداشت او را که دیدم، همه ی غم و غصه ام یادم رفت؛ نه تنها او، پدر و مادر حیرانش، دل را از غصه آب میکرد...💔 با خودم مرور کردم، هدفم را، نیت‌ام را، شیعه بودنم، شاید هم... انسان بودنم را! باید می‌ماندم باید می‌ماندم و به داد دخترکانی می‌رسیدم که فردای مقاومت، به دستان آنها بود. مصمم شدم، خود و اهل‌و‌عیالم‌ را به صاحبم سپردم و ماندم، ماندم، ماندم. و بارهای ایران و غصه های ایران ماند بر دوش همسر خانه... خدایش صبر دهد و توان که تماس گرفت و بیان کرد که بمان و آن ها مهم اند... ۲۲ دی ۱۴۰۳ 📍هرمل_لبنان @hoojre313
🌱وقتی خدا نخواد اتفاقی نمی افته!!! میگید چه طور؟ رژیم این خانه را هدف قرار داده و هم زمان در طبقه همکف پیرمردی روی مبل چرمی اش مشغول خوردن چای است که موشک وارد ساختمان میشود، از طبقه سوم وارد شده سقف به سقف وارد طبقه همکف میشود و جلوی چشم پیر مرد زمین را سوراخ میکند و از اتاق دیگر خارج میشود و راه فرار خود را گوشه اتاق میبیند و نهایتنا بیرون از خانه در یک زمین کشاورزی منفجر میشود... این صحنه برای خود من هم عجیب بود ... تا خدا نخواهد🍃 از 🌳 نمی افتد... 📍اینجا ۲۳ دی ماه ۱۴۰۳ @hoojre313
18.71M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
👨🏼‍🔧شروع یک روز خاص 🏡 صبح زود کل بچه های جهادی از خونه زدن بیرون و سوار ماشین ها شدن🛻🚐 🔸حرکت بسوی انبار و بارگیری چادرها و بعد از بارگیری حرکت به سمت مخزن برای راه اندازی کمپ چادری برای آوارگان سوری⛺ 🔹همه بچه ها کنار هم با همراهی بچه های سوری کمپ چادرها رو در منطقه هرمل راه اندازی کردن⛺ 23دی ۱۴۰۳ 📍اینجا @hoojre313
همین الان صدای انفجار اومد ده دقیقه پیشم صدای جنگنده پرسیدم کجاست ؟ گفتن دوره ولی اینقدر مهیب بوده تا اینجا صداش اومده
همین الان کوه های شمال لبنان
22.04M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
سلام عرض ادب از بعلبک خدمت شما عید رو تبریک میگم این ویدیو رو تا انتها ببینید کلی بخندید الهی لبتون همیشه خندون باشه... 🌱یاعلی از تو مدد... @hoojre313
13.41M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
علی جان تو خلافت را زینت دادی... خلافت اعتبارش را مدیون توست... تا ابد هرچه خلیفه است به قربان علی علیه السلام... عبدی http://eitaa.com/m_mahdi_tabakhian
👣سلام و عرض ادب توفیق شد شب میلاد حضرت امیر علیه السلام برسیم خدمت شهدای روضه الحورا و مزارشهیدسید هاشم صفی الدین و بقیه فرماندهان شهید اخیر ❤️ درگوشی بگم( توفیق زیارت مزار سید هم شد) 🌱🍃عیدتون مبارک مردان بزرگ و دریادل.... @hoojre313
شبتون بخیر همین الان که عده ای از شما عزیزان در تدارک رفتن به مراسم اعتکاف هستید اینجا ساعت نزدیک ۱۲ شبه و ما اومدیم خدمت یک خانواده شهید... شهید ابوساجد از فرماندهان گردان رضوان حزب الله... خانواده این شهید نزدیک یک ماهی منتظر حضورما در منزلشون بودن و تا این موقع شب بیدار موندن برای پذیرایی از ما. @hoojre313
بعد از رسیدگی به کوهستان جرد جعفر(JordJafar)، به سمت حوش راه افتادیم. ابوعلی، کدخدای لبنانیِ ساکن در هرمل رو همه می‌شناسن. خیلی با ما همراه بود و کمک‌مون میکرد. به پیشنهاد ابوعلی، مسیر رو از کوهستان رفتیم تا راه‌مون نصف بشه. از جاده کوهستانی به سمت حوش راه افتادیم. دقایقی در جاده‌پیچ‌درپیچ و زیبای کوهستان حوش در حرکت بودیم. ناگهان، تصویر یک شهید که سر در خونه ای نصب شده بود، توجه مارو به خودش جلب کرد. جالبتر اینکه کنار اون خونه، یک خونه ای مورد هدف قرار گرفته شده بود توسط اسرائیلی ها. ابوعلی گفت: اینجا خونه‌ی شهیده، ی شهیدی ‌به نام مهدی علی‌نصر‌الدین. شهیدی با چهره زیبا و دلنشین و لبخندی آسمانی. ی خانومی نسبتا سالخورده رد می‌شد که بچه ها گفتن: نکنه مادر شهیده!! ابوعلی گفت: اجازه بدید بپرسم. وقتی پرسیدیم و مطمئن شدیم که بله، مادر شهید هستن؛ رفتیم به دست‌بوسی شون. خواستیم دقایقی کنارشون بشینیم و عرض تسلیت بگیم. یهو مادر شهید رفت صندلی آورد، پدر شهید مطلع شد اومد، میوه آوردن و از ما پذیرایی کردن. همین حین، من رفتم چندتا فیلم از منزل شهید ضبط کنم که خانواده شون پیشنهاد دادن همگی بریم داخل و از وسایل و لباس‌های شهید هم مستند تهیه کنیم. خداروشکر فکری به ذهنم رسید و ازشون درخواست کردیم خاطره هایی از شهید رو . همین رو بگم که این شهید، خواهری داشت و اون خواهر، دو روز قبل از شهادت برادرش خواب میبینه: یک نفر انار قرمزرنگی به دست شهید میده و شهید لبخند میزنه. و دو روز بعد، برادرش به شهادت میرسه. پ ن: آخرین تصویر شهید در کفن که لبخند بر صورت زیباش نقش بسته... @hoojre313
یه صحنه ایی بسیار زیبا توجه منو جلب کرد... وقتی محمدحسین دید یه نوجوان سوری سرش رو گذاشته روی زمین .یهویی سر اون پسر سوری رو گذاشت روی پای خودش تا راحت تر اون نوجوان فیلم رو مشاهده کنه. بله دانشگاه انسان سازی در جبهه مقاومت از یه نوجوان اینطوری ایثار و بزرگی رو یاد میده تا راحتی هم نوع خودش براش مهمتر از خودش باش... محمد حسین میرغفاری اعزامی از ایران... @hoojre313
آخرین دقیقا دوماه میگذره از آخرین باری که نیمه شب چشمم برای لحظه آخر قبل از پرواز به گنبدت دوخته شد و ازتون قول گرفتم که به دو هفته نشه برگردم.... نمیدونم چرا زمین گیر شدم حتی بلیط هم گرفته بودم ولی نشد... ۱۰ سال داد میزدیم کلنا فداک یا زینب شهدا راست میگفتند و فدات شدن... من شرمندتم خانم جان من حاظرم همین الان که ۵۰ کیلومتری حرمتم جونم رو برات بدم... منو ببخش بی بی @hoojre313