هو¹¹⁰.
منی که مست تو هستم چه حاجتم به بهشت؟🍇
توهَمانی
کِهتَوانی
بِهجُنونَم
بِکِشانی..🍇⛓
#۱۱۰مدد
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
- عشقم اگر علیست سر دارم آرزوست"
#اباناعلی 🍇⛓
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
۴۵ثانیه ی ناب>>>>>>>
حرم بابا علی🤤🍇
هو¹¹⁰.
-
جوان بودند، پر از شور و حرف.
حرفهای زیادی هم شنیده بودند؛
تبلیغ دشمن علی، بر ضد علی'ع' زیاد بود. جوانان هم نه علیشناس بودند نه کسی از فضایل علی'ع' برایشان گفته بود..معترض بودند.
در کوچه کنار هم جمع شده بودنو که علیابنابیطالب همراه چند تن از یارانشان از مقابلشان گذشت جوانان، امام را بیاحترامی خطاب میکردند.
امیرمؤمنان بیحرف گذشت.
یاران آمدند پاسخ جوانان با بدهند که امام فرمود؛ بگذرید..
گذشتند و یکی از یاران باقی ماند. امام خطابش کرد که بیاید.
آمد، سرگشته و اندوهگین.
امام پرسید ؛ چه شده ؟
صورتش پر از شرم بود سرپایین انداخت و گفت؛
- آقا دو تا از این جوانها پسران مناند.
آقا نه سرزنش کرد نه نصیحت.
به دلِ یارش، دل داد و فرمود ؛
- میخوای با آنها گفت وگو کنم ؟:)
مرد سرش را بی اختیار خودش و از تعجب بالا آورد.
- میشود ؟
و شد. مرد پسرانش را صدا زد.
یکی اجابت کرد و آمد آن دیگری، نه!.
امام دلبر است. با صحبتی فکر و دل جوان را آرام کرد.
آوردهاند ؛
- همو در کربلا، در رکاب حسین، شربت شهادت نوشید و دیگری در سپاه یزید...