eitaa logo
هو¹¹⁰.
25 دنبال‌کننده
14 عکس
6 ویدیو
0 فایل
علی علی که نوشتم قلم به گریه نوشت منی که مست تو هستم چه حاجتم به بهشت :) - - - اباناعلی🍇⛓️
مشاهده در ایتا
دانلود
منی که مست تو هستم چه حاجتم به بهشت؟🍇
4_5879976215825092384.mp3
2.92M
راه مستقیمی جز علی نیست..🍇 ⛓
از آن زمان که شنیدم فمن یمت یرني هوای موت به سر دارم و لقای علي ♥️🍇
هو¹¹⁰.
منی که مست تو هستم چه حاجتم به بهشت؟🍇
تو‌هَمانی‌ کِه‌تَوانی‌ بِه‌جُنونَم بِکِشانی..🍇⛓
پدرم‌ابوتراب‌است‌یقین‌به‌رو‌‌زحشر حسرت‌‌نمیخورم‌" یا لَیتَنی‌کنت‌ترابا"♥️🌱
لحظه ی آخرمان اول مجنونی ماست "یرنی" لذت مرگ است به لبخند علی ..¹¹⁰🍇
کَسَم علی ست در آن بی کسی که می گویند: به عزت و شرف لا اله الله...:))
هو¹¹⁰.
:))))))
مستی به سر از حد نصاب افتاده در بحر نجف مگر شراب افتاده ؟🍇
از یا علی‌زبان‌ودهن خسته کی شود اصلا زبان برای همین در دهان ماست🍇
هو¹¹⁰.
:))))
دلبسته ام و حق بده آقا گاهی دلتنگ شوم برای ایوان طلا....
راز خوشبختی ما داشتن عشق علی است ما که با عشق علی کسب سعادت کردیم🍇
عده‌ای مشغول تحصیل‌اند درشهرنجف بحثِ‌مستی زیرِایوان از دروس حوزوی است :)))
‌ شاید نجف رفتن برایت ساده باشد مُردند خیلی‌ها ولی در آرزویش ...
*
نازم به دهانم که به شادی و به غصه یک عمر علی گفت و مرا مست نگه داشت🍇
جانی بگیر و در عوضش هیچ هم نده .. عشّاق با معامله هایِ گران خوشند (: ♥️🍇
هو¹¹⁰.
:))))))))
هو¹¹⁰.
[خواهم که بمیرم،روی تو ببینم🙂♥️.] 🍇
خوشبحالِ حق که با علیست ...
به سرم غیر هوای تو اگر بود علی این سرِ بی سر و پارا به سرِ دار بزن ...
‌خواهی به ما نظر کن ؛ خواهی که رو بگردان در چشمِ عاشقِ ما گل پشت و رو ندارد :)
و أنَا أبحَثُ عنِّي ؛ وَجَدْتُكَ یٰاعَلي (:
هو¹¹⁰.
-
جوان بودند، پر از شور و حرف. حرف‌های زیادی هم شنیده بودند؛ تبلیغ دشمن علی، بر ضد علی'ع' زیاد بود. جوانان هم نه علی‌شناس بودند نه کسی از فضایل علی'ع' برایشان گفته بود..معترض بودند. در کوچه کنار هم جمع شده بودنو که علی‌ابن‌ابی‌طالب همراه چند تن از یارانشان از مقابلشان گذشت‌ جوانان، امام را بی‌احترامی خطاب می‌کردند‌. امیرمؤمنان بی‌حرف گذشت. یاران آمدند پاسخ جوانان با بدهند که امام فرمود؛ بگذرید.. گذشتند و یکی از یاران باقی ماند. امام خطابش کرد که بیاید. آمد، سرگشته و اندوهگین. امام پرسید ؛ چه شده ؟ صورتش پر از شرم بود سرپایین انداخت و گفت؛ - آقا دو تا از این جوان‌ها پسران من‌اند. آقا نه سرزنش کرد نه نصیحت. به دلِ یارش، دل داد و فرمود ؛ - میخوای با آنها گفت وگو کنم ؟:) مرد سرش را بی اختیار خودش و از تعجب بالا آورد. - می‌شود ؟ و شد‌. مرد پسرانش را صدا زد. یکی اجابت کرد و آمد آن دیگری، نه!. امام دلبر است. با صحبتی فکر و دل جوان را آرام کرد. آورده‌اند ؛ - همو در کربلا، در رکاب حسین، شربت شهادت نوشید و دیگری در سپاه یزید...