🕊☘ برگزاری نشست بصیرتی با موضوع مهدویت و فرهنگ انتظار
🕊☘با همکاری دارالقرآن محدثه
🕊☘سخنرانی توسط استاد بین المللی حاج ابوالفضل فرجی
🕊☘ با حضور معاونت محترم پرورشی آ.پ و معاونت محترم پرورشی مدارس و فرماندهان و شورای فعال واحد ها
🕊☘ پخش زنده در بستر کانال شاد
🕊☘ تقدیر از قاری ارجمند قرآن کریم برادر اشرافی
🔹بسیج دانش آموزی کوثر شهرستان تکاب
┏⊰🌸🌸⊱━━━─━━┓
🆔@hoozekoosar
┗━━─━━━⊰🌸🌸⊱┛
39.39M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
.🎥 کلیپ| گرامیداشت ولایت امام زمان(عج)
🔰گرامیداشت امامت امام زمان(عج) در سالن کنفرانس آ.پ با حضور برخی از دانش آموزان و معاونت پرورشی مدارس
#انتظار_و_مهدویت
✅صاحب اثر: فاطمه زالی فرمانده واحد مطهره دبیرستان برهنه پوشان
🔹بسیج دانش آموزی کوثر شهرستان تکاب
┏⊰🌸🌸⊱━━━─━━┓
🆔@hoozekoosar
┗━━─━━━⊰🌸🌸⊱┛
👌 *چهارتا ذکر قرآنی آرامش بخش که توی زندگیت معجزه ها میکنه* :
✨ *حسبنا الله و نعم الوکیل (برای وقتایی که ترس و اضطراب داری)*
✨ *لا اله الا انت سبحانک انی کنت من الظالمین (وقتی خیلی ناراحتی و دلت گرفته)*
✨ *افوض امری الی الله ان الله بصیربالعباد (برا وقتایی که میخوای خدا مکر و حیله دیگران رو در حق تو خنثی کنه)*
✨ *ماشاالله لا حول ولا قوه الا بالله (برا وقتایی که طالب زیبایی در دنیا هستی)*
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹خانم های بد حجاب و بی حجاب، چرا خودتان با آرایش برای مردهای غریبه به نمایش میگذارید!؟ استاد قرائتی جواب میدهد! براستی خانم های بد حجاب و بی حجاب چرا اینگونه در جامعه حاضر می شوند و از آن مهمتر چرا؟ والدین، همسر، برادر، اجازه بی حجابی به ناموس خود در جامعه می دهند!؟
4_5881762561442972868.mp3
1.96M
دلم هواتو کردم یا امام رضا (ع)
مداح: حاج مهدی رسولی
اگر دلت شکست التماس دعا
😭😭😭😭😭😭
⚘﷽⚘
🖇عاشقانه_شهدا....❤️
🌟امین روزها وقتے از ادراہ به من زنگ میزد و میپرسید چه میڪنے ?
اگر میگفتم ڪارے را دارم انجام میدهم میگفت: «نمیخواهد! بگذار ڪناروقتے آمدم با هم انجام میدهیم.»
🌟 میگفتم:«چیزے نیست، مثلاً فقط چند تڪہ ظرف ڪوچڪ است»
میگفت: «خب همان را بگذار وقتے آمدم با هم میشوریم!»
🌟مادرم همیشہ به او میگفت: «با این بساطے ڪه شما پیش میروید همسر شما حسابے تنبل میشود ها!»
🌟امین جواب میداد: «نه حاج خانم!
مگر زهرا ڪلفت من است?
زهرا رئیس من است.»
🌟بہ خانہ ڪه میآمد دستهایش را به علامت احترام نظامے ڪنار سرش میگرفت و میگفت: 《سلام رئیس.》❤️
🌹💕🌹💕🌹💕🌹💕🌹💕🌹
🌟روزِ آماده شدن حلقههای ازدواجمون ،
گفت : « باید کمی منتظر بمونیم تا آمـاده بشه !! »
گفتم : «آمـاده است دیگه، منتظر موندن نـداره! »
حلقههـا رو داده بود تا ۲ حرف روش حک بشه "Z&A"
🌟اول اسم هردومون
روی هر دو حلقه حک شد!
خیلی اهل ذوق بود ؛ سپرده بود که به حالت شکسته حک بشه نه سـاده؛ واقعاً از من هم که یه خانومم بیشتر ذوق داشت . . .
#کتاب_مدافعان_حرم
#ناصر_کاوه
راوی: خانم زهرا حسنوند (همسر شهید)
#شهید_مدافع_حرم_امین
#حمثلحجاب
🌷۷ کلمه قرآن درموردحجاب:
🌷۱.یغضضن...۳۱نور.. به نامحرم نگاه نکنید.
🌷۲.یحفظن فروجهن.......پاکدامن باشید.
🌷۳.ولایبدین زینتهن.................۳۱نور
زینتتون رابه نامحرم نشان ندهید.
🌷۴. ولایضربن بارجلهن...........۳۱نور
باکفش صدادارجلب توجه نکنید.
🌷۵. ولاتخضعن بالقول.......۳۲ احزاب صداتون رازیبانکنید.
🌷۶. ولاتبرجن...................۳۳ احزاب
خودنمایی نکنید.
🌷۷.یدنین علیهن من جلابیبهن
به زنان بگو خودرابپوشانند.۵۹ احزاب
#عفاف_حجاب
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌺 فلسفه ی نماز اول وقت ...
📸بنویسید در تاریخ ما غم #قاسم برایمان تمام نشدنی است...
👆بهنام محمدی شهید ۱۳ ساله ای که بعد از ۳۱ سال و نبش قبر پیکر مطهرش سالم بود
♻️بهنام محمدی نوجوان ۱۳ ساله زبر و زرنگی بود که به او تعلیمات لازم را جهت کسب اطلاعات از دشمن داده بودم، و بهعنوان اطلاعاتچی در خدمتم بود. یک روز به بهنام گفتم «برو پیش عراقیها و بگو صدام کِی به خرمشهر میآید؟ مادرم یک گوسفند نذر کرده که هر وقت صدام آمد زیر پایش قربانی کند؛ آنوقت آنها دیگر با تو کاری نخواهند داشت. بعد به آنها بگو که تعداد زیادی تانک از فلان مسیر در حال حرکتند و دارند به سمت شما میآیند»؛ میخواستم با استفاده از این ترفند جلوی پیشروی دشمن گرفته شود، تا نیروی کمکی برسد؛ که البته جلوی پیشروی دشمن گرفته شد، اما نیروی کمکی هیچ وقت نرسید.
همچنین در برخی اوقات که درگیر جنگ و دفاع بودیم، بهنام محمدی را میدیدم که دوان دوان جلو آمده و اطلاعاتی از آرایش نظامی دشمن به ما میداد، یا مثلا میگفت «تیمسار! به جان مادرم از فلان کوچه پنج تانک دارند به طرف ما میآیند»؛ که من فورا آرپی جی زن ها را به آن محور میفرستادم. خدا رحمتش کند.
* شجاعت بهنام در تعویض پرچمها
یک روز بهنام وقتی که پرچم عراق را بالای یکی از ساختمانهای بلند خرمشهر میبیند، بهطور نامحسوسی خود را به ساختمان رسانده و به دور از چشم بعثیها پرچم ایران را جایگزین پرچم عراق میکند؛ واقعا دیدن پرچم ایران بر فراز آن قسمت اشغال شده خرمشهر روحیه مضاعفی را در بچهها ایجاد کرده بود، و جالبتر اینکه عراقیها تا ۱۸ آبان متوجه این موضوع نشده بودند.
بهنام بعد از تعویض پرچم نزد ما آمده بود؛ دست او هنگام تعویض پرچم به دلیل ضخامت طناب، و سرعتی که در پایین کشیدن پرچم عراق و بالا بردن پرچم کشورمان داشت، مجروح شده بود. به گروهبان مقدم گفتم باند بیاورد و دست بهنام را پانسمان کند، مقدم باند را از کولهاش بیرون آورد، اما بهنام اجازه پانسمان دستش را نمیداد و با دویدن به دور من، مقدم را به دنبال خود میکشاند؛ به بهنام گفتم «چرا نمیایستی؟! میخواهد پانسمانت کند تا زخمت چرک نکند»؛ بهنام رو کرد به من و گفت «باند را بگذارید برای سربازانی که مادر ندارند و تیر میخورند.»
هرچه سعی کردیم این نوجوان ۱۳ ساله اجازه نداد دستش را ببندیم؛ او یک مشت خاک روی دستش ریخت و رفت.
* چگونگی شهادت نوجوان دلاور
حدود ساعت ۹ صبح روز ۲۴ مهر، بهنام در «بازار نقدی» مورد اصابت ترکش «خمسه خمسه» قرار گرفت، و در پیادهرو به زمین افتاد؛ سپس تانک از روی زانوانش عبور کرد، که در اثر آن پایش از زانو به پایین قطع شد، و ایشان به این ترتیب به شهادت رسید.
** ماجرای نبش قبر شهید بهنام محمدی؛ جسدی که بعد از ۳۱ سال سالم بود
مادر شهید محمدی میگفت که بهنام هر شب به خوابش میآید و میگوید «من از دوستانم جا ماندم، مرا به مسجد سلیمان ببرید»؛ به اصرار مادر شهید، ایشان را سال ۹۰ نبش قبر کردند. با اجازه علما قرار بر این شد که پیکر ایشان از محل دفن به مسجد سلیمان انتقال پیدا کند.
آیتالله جمی امام جمعه و جناب سروان دهقان با من تماس گرفتند و گفتند شما هم برای مراسم بیایید. بلیط هواپیما گرفتم و برای نبش قبرش رفتیم، من و حاج آقا کعبی جلو رفتیم مادرش سمت راست من و پدرش روبروی من قرار داشتند خاک را برداشتند و رسیدند به نزدیکی سنگی که روی جنازه ایشان بود؛ من رفتم جلو و گفتم «بیل را کنار بگذارید، چون استخوانهای این بچه قطعا در این مدت پوسیده، و اگر تکهای از این سنگ روی آنها بیافتد استخوانها از بین میرود. بگذارید من با دست خاک را کنار بزنم و استخوانهایش را سالم برداریم».
آرام آرام با دستانمان خاک را کنار زدیم و به سنگ رسیدیم، وقتی که سنگ اول را برداشتیم، با پیکر سالم شهید مواجه شدیم، من که در همان لحظه از حال رفتم، مادرش هم غش کرد؛ باور کردنی نبود، انگار که این بچه یک دقیقه پیش خوابیده است؛ بعد از ۳۱ سال هنوز از زانویش خون میچکید.
مادر شهید محمدی، پیکر نوجوان شهیدش را ساعات زیادی در آغوش خود گرفته بود، و حاضر نبود او را از خود جدا کند؛ او میگفت «مردم! این بچه بوی گلاب میدهد؛ چرا میخواهید از من جدایش کنید؟ مگر نمیبینید که تمامی اعضایش سالم است؟ پس چرا میخواهید او را دفن کنید؟ مگر شما از دست بچه من سیر شدهاید»؛ واقعا صحنهی عجیبی بود.
من سال گذشته مادر بهنام را دیدم؛ به من گفت «جناب سرهنگ! عجب اشتباهی کردم؛ این بچه قبل از اینکه جایش را عوض کنیم هرشب به خوابم میآمد و با من حرف میزد، و میگفت "جایم را عوض کنید، من از دوستانم دور افتادم"، اما از وقتی که جایش را تغییر دادیم، دیگر مثل قبل به خوابم نمیآید»؛ من به ایشان گفتم «آیا شما ناراحتی که او خوشحال است»؛ گفت «خوشحالم از اینکه که او خوشحال است، اما ناراحتم که چرا هر شب نمیبینمش».
🌱🌺🍃🌸
#حدیث_روز
🍀 از رسول خدا(ص) پرسیدند:
خدا چه کسی را
بیشتر دوست دارد؟🤔
فرمودند:
💎 آنکه نفع بیشتری به مردم برساند💎
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✅الگوهای جاودان
🔰کلام آقا جانـــــ