eitaa logo
هُرم
151 دنبال‌کننده
1.2هزار عکس
355 ویدیو
19 فایل
گاه‌ نوشته‌هایی از حسین فرهانیان @hfarhan اگر دوست دارید ناشناس مطلبی برایم بگذارید🖋 https://harfeto.timefriend.net/17141149934247
مشاهده در ایتا
دانلود
رفتند کنار دوستانشان!
۲۱ فروردین
هدایت شده از امیرحسین ثابتی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بابت انتشار این فیلم از شما عذرخواهی میکنم اما ببینید همین چند ساعت قبل رئیس جمهور امریکا با چه الفاظ رکیکی، مذاکره با کشورهای دیگر را یک پیروزی بزرگ برای خودش جلوه میدهد. جالب اینجاست که هنوز هم یک مشت حقیر در داخل ایران میگویند پس چرا با امریکا مذاکره مستقیم نمیکنیم؟ ترامپ: کشورها التماس ما را می‌کنند. باسن من را می‌بوسند و می‌میرند برای توافق با ما. میگن آقا لطفاً با ما توافق کنید. من هر کاری می‌کنم، هر کاری بگید می‌کنم قربان. لطفاً با ما توافق کنید! @Sabety_ir
۲۳ فروردین
اسید، کف معده‌هامان را ذوب می‌کرد و دود ازشان بلند می‌شد. روزهای شلوغ حرم بود و مسافرخانه دور. صبح به قصد زیارت زده بودیم بیرون و برگشتنِ آن همه راه صرفه نداشت. یک ساعت از اذان ظهر گذشته بود و هاش سی ال دود بلند می‌کرد و به مجتبی چشم غره می‌رفتم که فکر غذا کند. راه افتادیم سمت باب الجواد. صحن جامع کش آمده بود. انگار زمین زیر پایم عقب می‌رفت و درجا می‌زدم. «نا» را هم تمام کرده بودم که اشترودل رضوی آمد توی مشتم. تا مجتبی درگیر باز کردن سس بود گاز اول را زدم. ورودی باب‌الجواد کنار باغچه‌های سبزی که دیواره‌شان هم قد من بود ایستاده بودیم. پسربچه‌ی تر و تمیزی کنارمان ایستاد. شلوار جین‌اش برق می‌زد. چشم‌هایش بیشتر. - عمو بهم اشترودل می‌دی. مادرش سه قدم آن‌طرف‌تر ایستاده بود و لبخند می‌زد. فَکم از جنبیدن ایستاد. سیر شدم. قفل شدم روی مادرش. پرت شدم به زمان‌هایی که پر چادر مامان را می‌گرفتم و محرم و صفر از این روضه به آن روضه می‌رفتیم. مثل آدم بزرگ‌ها کنار مامان نشسته بودم. سینی میکادو از سر هال خم می‌شد، بلند می‌شد و جلو می‌آمد. خودم را شق و رق کردم تا وقتی سینی به من رسید با نوک انگشت شست و سبابه شیرینی را بردارم. داشتم توی ذهنم کلمه‌ی تشکرم را انتخاب می‌کردم _ مرسی؟ ممنونم؟ دستت درد نکنه؟ _ که میکادوها به مامان رسید. آب دهنم را قورت دادم و «مرسی» را انتخاب کردم. خانم سینی به دست سرتاپایم را نگاهی سرسری انداخت. سینی بالای سرم پرواز کرد و جلوی خانم کناری فرود آمد. سرجایم ماندم. مرسی را قورت دادم و حواسم را بردم سمت جمعیت. نگاه‌ها را چک کردم. کسی حواسش به من نبود. شاید خیلی هم ضایع نشده بودم‌. دست مامان با میکادو وارد میدان دیدم شد. منتظر بود شیرینی را بگیرم. نگرفتم. گفت:« من نمی‌خواستم برا تو برداشتم.» نگرفتم. اصرار کرد. نه. میکادو را پیچاند لای دستمال و گذاشت توی کیفش. یادم نیست آخرش چه بلایی سرش آمد. قفل بودم جایی که مادر بچه بود. الان نبود. مجتبی گفت: «خوشمزه نیست؟!» سر تکان دادم که هست. توی دلم ادامه دادم: «ولی عزت نفس خوشمزه تره» از چند روز قبل که این ویدئو را دیدم به آدم‌ها فکر می‌کنم. آدم‌هایی که این حرف‌ها را می‌شنوند و باز راضی به هم صحبتی با چنین آدمی هستند. به مادرهای‌شان فکر می‌کنم. به مادر بچه‌ی ورودی باب‌الجواد. به ارزش اشترودل و عزت نفس‌. خلاصه که کاش بچه‌هاتان را نفرستید برای خواهش کردنِ گرفتن دو لقمه نان، یک پرس غذای نذری، دو تکه شیرینی. یک روز بزرگ می‌شوند. سرنوشت یک ملت دست‌شان می‌افتد. هم خودشان را حقیر می‌کنند، هم ۸۵ میلیون آدم پشت سرشان را. هیچ چیز باارزش تر از انسانیت آدم نیست. گفتن ندارد که آدم با عزت نفس است که آدم است، دارد؟! @vaahe03
۲۳ فروردین
هدایت شده از | رسانه هنری نفحات |
🔻تا ابد لنگ خواهد بود ... 🔰|رسانه هنری نفحات|🔰 @nafahat_graphic
۲۵ فروردین
هدایت شده از 🍃محمدعلی صدر
خب! این دفعه خیلی زود شروع شد و رفتند سر مساله اصلی😊 ✅ ویتکاف: موضوع مذاکرات پیش رو با ایران غنی‌سازی اورانیوم و سپس انواع موشک‌های ایران است اگر در تحلیل‌ها دقت بفرمایید، در توضیح و توجیه آغاز مذاکرات هسته‌ای، گفته می‌شود آمریکا این بار فرق کرده و حاضر شده فقط در خصوص هسته‌ای مذاکره کند. حال با این اظهار نظر ویتکاف، یا این ادعا از اساس غلط بوده و یا اینکه واقعاً و هنوز هیچ چیز نشده با بدعهدی خود دوستان ساده دل را فریب داده اند. دلواپس مذاکره نیستیم دلواپس بدعهدی آن سو و خوش‌باوری این‌سو هستیم. دلیل؟ تجربه! ـــــــــــــــــــــــ 🍃 روزنوشتهای دکتر علی صدر @siyasatbrotoush
۲۶ فروردین
امشب از ساعت ۹ تا ۱۲ اولین ماراتن کتابخوانی حلقه یازدهم کتاب مبنا ست. سه ساعت هیجان انگیز کتابی! سه ساعت معاشرت با رفقای کتابخوان، گپ و گفت درباره کتابهایی که این روزها خوانده‌ایم. ترجمه‌های امیرمهدی حقیقت را خیلی دوست دارم. ساده اند و روان، انگار نه انگار که داری کتاب ترجمه شده می‌خوانی! حقیقت، آنقدر به عمق مفاهیم داستان نفوذ میکند آنقدر با زبان آشناست که آدم فکر میکند نکند خودش کتابها را نوشته. قبلا کتابهای _ مترجم دردها، گودی، خاک غریب، به عبارت دیگر، بندها، خوبی خدا، کلارا و خورشید و غول مدفون _ را از حقیقت خوانده ام. امشب می‌خواهم بروم سراغ یک ترجمه عالی دیگر آن هم با امضای مترجم! «آواز بی‌ساز» از یک نویسنده آمریکایی به نام «کِنت هریف» کتابی که مترجم خودش خیلی دوستش دارد...
۲۸ فروردین
هدایت شده از مجلهٔ مدام
🎉 دورهمی و رونمایی به صرف موسیقی و داستان 🎉 با حضور‌ و تحریریهٔ مجله 🕓جمعه بیست‌ونه فروردین، ساعت ۴تا۶ عصر 📍تهران؛ خیابان استاد معین، معین‌مال، طبقهٔ اول، کتابِ مان مشتاق و منتظر دیدن همهٔ شما هستیم♥️🌱 مدام؛ یک‌ ماجرای دنباله‌دار |  @modaam_magazine
۲۹ فروردین
هُرم
🎉 دورهمی و رونمایی #جشن_مدام به صرف موسیقی و داستان 🎉 با حضور‌ #مسعود_فروتن #مژده_سالارکیا #یاسین
آنقدر این دورهمی سریع گذشت که زمان را فراموش کردیم. با به همه خوش می‌گذرد...
۲۹ فروردین